eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
298 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
در مورد سرگذشت اسب حضرت سید الشهداء یا ذوالجناح مطالب اندکی نقل شده است... آنگاه که در در خون خود غوطه‌ور بود وی  دور بدن غرقه به خون و مجروح امام (ع) می‌گشت و پیشانی خود را به خون مقدسش آغشته می‌کرد. « » که این حالت را از آن حیوان مشاهده کرد دستور داد: او را بگیرند که از بهترین اسب‌های رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم است... سواران اطراف اسب را محاصره کردند تا آن را دستگیر نمایند؛ ولی اسب بر آنان تاخت و با پاهای خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درک فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمرسعد دستور داد را آزاد بگذارید تا ببینم چه می‌کند، همین که اسب را آزاد گذاشتند نزدیک بدن به خون غلتیده امام (ع) آمد و پیوسته و خود را به خون شریفش می‌مالید و آن را می‌بویید و با صدای بلند شیهه می‌کشید.... از (ع) روایت شده است: اسب امام در آن حال می‌گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنکه سر و گردن خود را به خون آغشته کرد، صیحه کنان و شیهه زنان به سوی خیمه‌ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به اهل بیت امام (ع) برساند. ام‌کلثوم سلام‌الله‌علیها شیوه کنان ناله می‌زد و می‌گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بکربلاء... این حسین (ع) است که در آفتاب سوزان روی زمین افتاده است... حضرت زینب (س) فریاد می‌کشید و می‌گفت: وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت علی الأرض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل... ای برادر من! ای پیشوای من! ای کاش طاق آسمان به زمین فرود می‌آمد، ای کاش کوه‌ها مانند سیل بر دشت‌ها و بیابان‌ها فرو می‌ریختند، این سخن می‌گفت و به‌سوی امام حسین (ع) می‌آمد... وقتی که نزدیک رسید دید عمر سعد با گروهی از یارانش کنار امام (ع) ایستاده‌اند و گروه دیگری عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‌اند زینب (ع) خطاب به عمر سعد کرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ ای پسر سعد برادرم را می‌کشند و تو ایستاده و نگاه می‌کنی؟! عمر سعد دلش به حال زینب (س) سوخت و اشکش جاری شد، در عین حال روی از وی برتافت و چیزی نگفت... و چون حضرت زینب (س) دید که عمر سعد اعتنا نکرد صدایش را بلند کرد و گفت: و یحکم أما فیکم مسلم ؟ وای بر شما! آیا در تمام شما مردم یک نفر مسلمان نیست؟ باز هم کسی به زینب (س) جواب نداد.  آنگاه که اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده کرد. دستور داد: بی درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و کارش را بسازید... اللهم ارزقنی شفاعه الحسین علیه السلام 😔😔💔💔😔😔