قسمتی از وصیت نامه شهید عباس آسمیه خطاب به مادرشان:
مادر جان عاشقانه ترین لحظاتم را با تو گذرانده ام بعد از خدا تو را بسیار بسیار دوست دارم و از تو می خواهم آرامش خودت را حفظ کنی چرا که آرامش تو خانواده را مدیریت خواهد کرد پس هر زمان به یادم افتادی یاد حضرت زینب(س) باش و از او صبر بخواه.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_مدافع_حرم
#وصیت_نامه
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#04_10
#jihad
#martyr
عباس تواضع و مهربانی عجیبی داشت.در محل کارش،هوافضای سپاه،مسئول ارزشیابی شایستگی پاسدارها بود.با کلی سرباز سر و کار داشت،اما همیشه در برخورد با زیردستانش یک دست روی سینه داشت و با تواضع و مهربانی برخورد میکرد.آقای ابوالفضل محمدی یکی از سربازان برادرم بعد از شهادتش با همشهری مصاحبه و از حسن اخلاق شهید تعریف کرده است.حتی مادرم به او میگفت:عباس جان تو چرا این قدر دست به سینهای.عباس هم می گفت:نوکر امام حسین(ع) باید دست به سینه باشد.اعتقاد داشت اگر میخواهیم اسلام را بشناسیم و بشناسانیم،باید از راه قلبها وارد شویم.اخلاق به خصوصی هم داشت.مثلاً برای یک خانم چادری و یک خانم بدحجاب به یک اندازه ارزش قائل بود،چرا که میگفت:میزان سنجش آدمها ما نیستیم.کسی چه میداند که در قلب مردم چه میگذرد.
او خیلی تلاش کرد که اعزامش کنند.برادرم یک دورهای با شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده و شهید سجاد عفتی جلساتی داشت از این دو شهید بزرگوار خیلی تأثیر گرفته بود.از سال1393 تصمیم جدی گرفت که مدافع حرم شود.حتی میتوانم بگویم که عاشق رفتن شده بود.میگفت باید دشمن را در همان جایی که سر بلند کرده خفه کنیم.اما محل کارش به او اجازه اعزام نمیدادند.به سال1394 که رسیدیم دیگر تاب ماندن نداشت.اردیبهشت همان سال تقاضای استعفا داد که نپذیرفتند.از تیر ماه هم که دنبال نامه عدم نیاز بود.فرماندهانش میگفتند خیلی وقت ها عباس پشت در اتاق جلساتشان میایستاده تا بلکه نامه عدمنیازش را امضا کنند که موافقت نمی کردند.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_عباس_آسمیه
#سیره_ی_شهید
#شهید_مدافع_حرم
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#04_10
#jihad
#martyr