eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.2هزار ویدیو
296 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود رفیق‌شهیدمْ‌یه‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ حرفتو👇بزن https://daigo.ir/secret/67889490 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر ✌️💛✌️
مشاهده در ایتا
دانلود
خـ❤️ـدایا همیشه دلتنگی‌ام را در دریای 🌊 آغوشت 🤗 ریختم... عجیب این می‌کند... مهربانا☺️ این معجزه را برای عزیزانم مقرر فرما تا دردریای آغوشت به شود ❤️❤️❤️🌺❤️❤️❤️ شبتون بخیر... 😴😴😴😴 http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
✨ 🌹 من منتظر رفتن به بودم، اونجا شدم اونجا بهم نماز یاد داد. 😭با هق هق گفتم : کجایی داداش کجایی؟ خواهرت بهت احتیاج داره یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم گفت : غصه چی رو میخوری؟ نترس خواهرمن سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود اومدم بلند بشم برم سمتش بی هوش شدم. 👌وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود مسئول خواهران : حنانه جان خوبی؟ -نه +دکتر اینجا گفت بخاطر چشمت باید بریم اهواز بیمارستان یه ذره که بهتر شدی بگو اطلاع بدم با ماشین بیان دنبالمون 💔من فقط گریه میکردم. بعد از نیم ساعت با همون خانم و دوتا آقا منو بردن یه بیمارستان تو اهواز که مخصوص چشم بود. دکترا چندین بار چشمم معاینه کردند بعد از ۵-۶ ساعت گفتن چشمش صحیح و سالمه. 🍃توراه گریه میکردم منو ببرید شلمچه بالاخره دلشون سوخت رفتیم شلمچه با گریه و زاری صدا میزدم : کجایی فرمانده کجایی 🔸دوباره بی هوش شدم، خبر شفا گرفتنم از حاج ابراهیم همت مثل بمب ترکید 👌حنانه حاج ابراهیم همت را دیده بود 🌹اصلا فکر کنم بازگشت من از راه پرگناه بزرگترین ، شهید زنده است که منو از خواب غفلت بلندم میکنه. سفرمون تموم شد اما با خودم عهد کردم برگشتم تهران حتما درمورد حاجی تحقیق کنم... ... 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313
صبور باش! هم حکمت را میفهمی هم قسمت را میچشی هم معجزه را میبینی ..🌱 جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
معجزه 💫به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند 💫به آسمان رود و کار آفتاب کند 👌طلبه فقیری که به لوسترهای حرم حضرت امیر المؤمنین عليه السلام در نجف اعتراض کرد و ثروت او از حد گذشت!!👇👇👇👇👇 📚فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى نقل کرده: 🍃 یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. 🍂روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه میدارد: 🌟شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟! 🌙 شب امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب میبیند که آن حضرت به او مى فرماید: 🌻اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى، اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: ✌️*به آسمان رود و کار آفتاب کند* 🌼پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: "سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند!" 🌹 پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد. 🌻مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند!! 🏘 وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید: 🏘"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید." 🎊مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود. 🪑فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود پرسید: چه خبر است؟ 💞 پاسخ شنید: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است! 🥗پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. 🪅هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست. 💌نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید! 📝چون صیغه محرمیت جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ 💜راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم. 💕شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: "به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند"✌️ طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: *به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند* *به آسمان رود و کار آفتاب کند* امیرالمومنین مبلغ باشیم ✌️💛✌️ اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🌸°•-꧂❁
معجزه تعلیم قرآن ✍️... رميله مى‌گويد: مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام شخصى را در حال خياطى و آواز خوانى ديد؛ به او فرمود: اى جوان! اگر بخوانى براى تو بهتر است. 📓جوان گفت: نمى‌توانم خوب بخوانم، اما دوست داشتم خوب قرآن مى‌خواندم. مولا علی علیه‌السلام فرمود: نزديک بيا. جوان نزديک امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و حضرت چيزى را آهسته در گوش او گفت كه تمام قرآن در قلب او نقش بست و حافظ كل قرآن شد. 📚 بحارالأنوار: ج ۱۷، ص ۴۲، حديث ۱. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🌸°•-꧂❁•
📣(معجزه امام رضا علیه السلام) ✅ (ماجرای شیر روی پرده) 🦁یک نقاشی شیر روی پرده بود 🚯 مأمون امام رضا (علیه السّلام) را دعوت می‏کند 📚 طبق نقل مشهور 🙇یک جادوگری هم آنجا بوده یک غذا یا یک نان و کلوچه‏ای هم وسط می‏گذارند 💂‍♀ مأمون می‏گوید بفرما 💚 امام رضا (علیه السّلام) دست می‏برند که کلوچه را بردارند 🧙‍♀ آن جادوگر یک چیزی می‏خواند این کلوچه می‏پرد آن‌طرف 👌 دوباره مولا دست می‏برند که کلوچه را بردارند او یک چیزی می‏خواند کلوچه آن‌طرف می‏پرد 2ـ3 بار این ماجرا واقع می‏شود 📌مأمون می‏خندد 💚 امام رضا (علیه السّلام) به شیر روی پرده می‏فرمایند که این ملعون یا این دشمن خدا را بگیر ✌️همین که مولا فرمودند این دشمن خدا را بگیر آن سه بُعدی می‏شود⚠️ جان پیدا می‏کند⚠️ پایین می‏آید⚠️ آن جادوگر را می‏خورد⚠️ 📝حتی در نقل هست که ذره‏ای از خونش را هم روی زمین باقی نمی‏گذارد 🍂و پس از آن خدمت حضرت ایستادند و عرض کردند: ای ولی خدا در روی زمین! آیا امر می کنی که با مأمون نیز این عمل را انجام دهیم مأمون از شنیدن این سخن غش کرد و حضرت فرمودند: بایستید و آنها بحال خود برگشتند 💙و امام می‏فرمایند که برو سر جایت، دوباره [روی پرده] می‏رود 💕 ماجرای امام رضا (علیه السّلام) ماجرای موسی علیه السلام مثل ماجرای عصا .دست نورانی اینها همه آیات خداوندی هستند.👌
💫 معجزات و کرامات امام رضا علیه السلام 👈🏻(3) ❌عباد الله بن سمره که در ابتدا از مخالفان امامت امام رضا بود می‌گوید: روزی امام رضا (ع) رو به صحرا روان شد من به همراه دوستانم از عقب ایشان رفتیم و سخنان بی‌ادبانه نسبت به ایشان می‌گفتیم 🦌🦌در همین اثنا، چند آهو دیدم که در کنار صحرا چرا می‌کردند ☘ پس آن حضرت به بره آهوئی اشاره کردند و بره آهو دوان دوان به نزد آن حضرت آمد 💐حضرت دست مرحمت بر سر آن بره آهو کشید و آن را به غلام خود سپرد در این حال بره آهو شروع به بی‌تابی کردن نمود 🌹امام (ع) بره آهو را به نزد خود ‌طلبید و دوباره دست بر سرش کشید و سخنی به او گفت که ما نفهمیدیم 🦌دیدم که بره آهو آرام گرفت 💫حضرت که متوجه ما گردیدند فرمودند: یا عبدالله دانستی که ما اهل بیت رسالت هستیم و وحوش و طیور و جمیع اهل عالم امر و حکم ما را مطیع و فرمانبردارند گفتم: بلی یا سیدی شما حجت خدا بر اهل عالم و جمیع خلق خدا هستید 👌پس آن حضرت به غلام خود فرمودند: این بره آهو را رها کن آهو در حالی که از چشمانش اشک می‌ریخت به جانب امام (ع) دوید 🤍باز حضرت برای تسلی آن بره آهو دست مرحمت بر سرش کشید و آن آهو با زبان خود کلماتی به آن حضرت عرض کرد و رو به صحرا روان گردید 💙حضرت به من فرمودند: ای عبدالله دانستی که این آهو چه می‌گفت عرض کردم نه فرمودند این آهو می‌گفت وقتی که مرا به حضور خویش‌طلبیدی من به این امیدوار بودم که تو مرا ذبح کرده، چیزی از گوشت بدنم غذای بدن شریف شما گردد پس مرا ناامید رها کردید😔 👌من او را دلجویی و نوازش کردم تا به چراگاه خود رجوع نمود @Refighe_Shahidam313
💫ذکر معجزه 👈🏻 (4) 📜 روایتی از جوان مسموم در حال مرگ که شفا گرفت ⚠️ به دلیل مسمومیت چند روزى در بیمارستان نمازى شیراز بىهوش بودم، 👨‍🔬 پزشکان از مداواى من قطع امید کرده بودند. 👨‍💼برادرم که در آن لحظات کنار تخت من بود، مى گفت: 💔دیدم که خط صافى روى صفحه اى که نوار قلب را نشان مى داد، ظاهر شد. او گریه کرد و خود را روى من انداخت دکتر‌ها قطع امید کردند و می‌خواستند مرا به سردخانه بیمارستان ببرند که ناگهان قلبم شروع به کار کرد و فشار خون از ۳ به ۱۰ رسید. 💠 پزشکان سریعا مرا براى دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدى و صحرائى بردند. ⚠️〽️عقیده پزشکان بر این بود که اگر دیالیز هم مى شدم باز هم معلوم نبود که زنده بمانم، اما من زنده شدم. ✨ عمه ام که زن مومن و با تقوائی است و همیشه ائمه معصومین (ع) را در خواب مى بیند و ۷۹ سال هم سن دارد موقعى که حال من خیلى بد بود و خبر مردن مرا برایش برده بودند همان شب در خواب امام زمان (عج) را دید که حضرت (عج)فرمود: نترسید و ناراحت نباشید که ما شفاى جوان شما را از خدا خواسته ایم و خدا جوان شما را شفا خواهد داد. 🔺عمه ام از خواب بیدار مى شود و بوى عطر آقا را استشمام مى کند و به افراد فامیل خبر شفاى مرا مى دهد. 🔴 ابتدا همه او را مسخره مى کنند ولى بالاخره معجزه به وقوع مى پیوندد من نیز بعد از این معجزه براى قدردانى به مسجد جمکران مشرف شدم. 📚منبع 📙 کتاب کرامات امام زمان (عج) از انتشارات مسجد مقدس جمکران اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿️ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°☘🥀☘°•-꧂❁•
💫ذکر معجزه 👈🏻 (5) تبديل آب به طلا و جواهر 📝 يكی از اصحاب گويد: من اموالِ قابلِ توجهی را نزد امام رضا عليه السلام آوردم؛ اما حضرت از آنها شادمان نشد. شدم و با خود گفتم: من اين همه اموال را برای او آورده‌ام؛ ولی در او نمی‌بينم. 💦 امام عليه السلام به غلامش فرمود: و بياور، آنگاه بر تختی نشست و دست خود را در طشت گرفت و به غلام فرمود: آب بريز! 🔻راوی می‌گويد: مشاهده كردم كه از ميان انگشتانِ امام رضا عليه السلام در طشت می‌ريخت. سپس به من توجه كرد و فرمود: كسی كه اين گونه است؛ به آنچه تو برايش آورده‌ای [نیاز و] عنایتی ندارد. 📚 منبع: اصول كافي، باب مولد ابي الحسن الرضا عليه السلام. .ع. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿️ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°☘🥀☘°•-꧂❁•
💫 👈🏻 ( 6) ✅ ماجرای فرمان خداوند و تعجب جبرئیل و قدرت بازوان امام علی (ع) ✍ بر اساس روایات در جنگ خیبر پس از آنکه مرحب خیبری (مرحب بن حارث یهودی، 🥷مردی بلندقامت، عظیم الجثه و بسیار شجاع) به دست امیرالمومنین به دو نیم شد و بر زمین افتاد 🕊 جبرئیل در حالی که خنده تعجب بر لب داشت بر پیامبر (ص)فرود آمد. 💚رسول خدا (ص)به او فرمودند:از چه تعجب کردی؟ 🕊حضرت جبرئیل گفت: همانا فرشتگان در مراکز و جایگاه‌های آسمانی ندا می‌کنند: 🌺لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار.🗡 ‼️🤔 ولی تعجب من بدان جهت است که ✌️ آن زمان که امر شدم قوم لوط را هلاک کنم، شهر‌های آنان را که ۷ شهر از زمین هفتم زیرین تا زمین هفتم بالا بود بر پری از بالهایم قرار دادم و آنقدر آن را بالا بردم که حاملان عرش صدای خروس‌ها و اطفال (روی زمین) را می‌شنیدند و تا صبح در انتظار امر خدا ایستادم و آن را جابجا نکردم. 👌 اما امروز که علی ضرب هاشمی را فرود آورد من مامور شدم زیادی قبضه او را نگه دارم تا به زمین فرود نیاید و آن را به دو نیم نکند تا زمین و اهل آن واژگون نشوند.😍 💫در این هنگام فشار زیادی شمشیر علی سنگین‌تر از شهر‌های قوم لوط بود و این درحالی بود که اسرافیل و میکائیل بازوی علی را در هوا به قبضه خویش گرفته بودند.❕❕‼️ 📚منبع کتاب ۳۲۰ داستان از معجزات و کرامات امام علی (ع) اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿️ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°☘🥀☘°•-꧂❁•
💫 👈🏻(7 ) 1 👳‍♂شخصی به نام قبیصة بن إیاس می‌گوید: 👌ما با حسن بن علی (ع) که روزه بود همراه بودیم. ما با جمعی همراه ایشان عازم شام بودیم در حالی که آب و غذایی نداشتیم و صرفاً یک مرکب داشتیم. 🌖هنگامی که غروب شد و نماز عشاء خواند، درهای آسمان باز و چراغ‌هایی از آن آویخته شد. 🕊 ملائک نازل شدند در حالی که با آنها میزها، میوه‌ها، گلدان‌ها و ظرف‌هایی (از غذا) بود. 🍇میزها چیده شد و ما در حالی که هفتاد مرد بودیم شروع به خوردن از غذاهای گرم و سرد کردیم تا جایی که سیر شدیم. ✌️عجیب اینجا بود که غذاها نه تنها کم نشد بلکه زیادتر می‌شد. 📚   (اثباة الهُدی،  ج4، ص25؛ مدینة معاجز، ج3، ص235) 💫🌺💫🌺💫🌺 2 در حدیث دیگری از محمد بن حجاره روایت شده است که گفت: 🦌🦌گله آهوئی بر امام حسن علیه‌السلام عبور کرد. حضرت آنها را صدا زد. همگی مقابل حضرت جمع شدند. 👌🏻 گفتیم: ای پسر پیامبر، این معجزه‌ای درباره حیوانات بود، ✨دربارۀ امر آسمان‌ها نیز معجزه و نشانی به ما بنمایان. 🤲🏻امام دست به آسمان گشود و به آن اشاره کرد. 💫ناگهان درهای آسمان باز شدند و نوری آشکار شد به گونه‌ای که محیط بر خانه‌های اهل مدینه شد؛ سپس زلزله‌ای ایجاد کرد که نزدیک بود خانه‌ها خراب شوند. ما گفتیم خواهشاً آن را برگردان یا بن رسول الله.  💜امام حسن علیه‌السلام فرمود: اولین و آخرین هم ما هستیم. دستور دهنده مائیم و ما نوریم. روحانیان را به نور خدا روشن کنیم و با روح خدا که در ما سکونت دارد و معدن آن به‌سوی ماست، روحمندشان می‌کنیم. ✌️🏻 آخرینِ ما همانند نخستین است و نخستین ما همانند آخرین است. 🤍 نَحْنُ الْأَوَّلُونَ و الْآخِرُونَ، وَ نَحْنُ الْآمِرُونَ، وَ نَحْنُ النُّورُ، نُنَوِّرُ الرُّوحَانِیِّینَ، نُنَوِّرُ بِنُورِ اللَّهِ، وَ نُرَوِّح‏ بِرُوحِهِ، فِینَا مَسْكَنُهُ، وَ إِلَیْنَا مَعْدِنُهُ، الْآخِرُ مِنَّا  كَالْأَوَّلِ، وَ الْأَوَّلُ مِنَّا كَالْآخِر. 📚 (دلایل الإمامة، ص168؛ مدینة معاجز، ج3، ص237) اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿️ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°☘🥀☘°•-꧂❁•
💫 👈🏻(8) ✅ یار امام صادق (ع)پابرهنه در میان آتش 📣ماءمون رقى نقل مى كند: 🦋روزى خدمت امام صادق علیه السلام بودم ، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام كرده ، نشست . آن گاه عرض كرد: 🌕 یابن رسول الله ، امامت حق شماست زیرا شما خانواده راءفت و رحمتید، ❔❕ از چه رو براى گرفتن حق قیام نمى كنید، در حالى كه یكصدهزار تن از پیروانتان با شمشیرهاى بران حاضرند در كنار شما با دشمنان بجنگند! 💚 امام فرمودند: ✨- اى خراسانى ! بنشین تا حقیقت بر تو آشكار شود. 🔆به كنیزى دستور دادند، ♨️تنور را آتش كند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى كه شعله هاى آن ، قسمت بالاى تنور را سفید كرد. 👌به سهل فرمود: - اى خراسانى ! برخیز و در میان این تنور بنشین ! 📌خراسانى شروع به عذر خواهى كرد و گفت : - یابن رسول الله ! مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر! 🤍 امام فرمود: - ناراحت نباش ! تو را بخشیدم . در همین هنگام ، هارون مكى ، در حالى كه نعلین خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام كرد. 💟امام پاسخ سلام او را داد و فرمود: - نعلین را بیانداز و در تنور بنشین ! هارون نعلینش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد! امام با خراسانى شروع به صحبت كرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن مى گفت كه گویا سال هاى دراز در آنجا بوده اند. سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است . سهل مى گوید، بر سر تنور كه رسیدم ، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است . همین كه مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام كرد. ❣ امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر از اینان پیدا مى شود⁉️ عرض كرد: - به خدا سوگند! یك نفر هم پیدا نمى شود. آن جناب نیز فرمودند: ✌️آرى ! به خدا سوگند! یك نفر هم پیدا نمى شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت مى شد، ما قیام مى كردیم . بحار، ج 47، ص  اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿️ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°☘🥀☘°•-꧂❁•