eitaa logo
رفیق جان ‌3>
1.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
275 ویدیو
19 فایل
﷽ ࡅ߳ࡐ‌ ܝ‌ܦ̇ࡅ࡙ࡐ߳ ܭࡐ‌ܥ݆ࡐ‌ܠࡐ‌ܨ ܩࡅ߭ࡅ࡙✿ ܭܝ݆ߺܨ ܢ̣ߊ ܥ̇‌‌ܭܝ‌ ܩࡅ߭ܢ̣ܫ ܩܥܼߊ‌ܝ̇‌◉ ܩܝ‌ܢܚܨ ܭܘ ܣܢܚࡅ߳ࡅ࡙♡
مشاهده در ایتا
دانلود
𖠇- - - - - - - - - - - - - - - - - - - 𖠇 طبقه سیزدهم فردا صبح لیز رفت دفترِ کارش و دیگر برنگشت. از مدرسه که برگشتم، چمن های همسایه را کوتاه کردم، یک کم بستکبال بازی کردم، بعد هم نشستم پای درس‌و‌مشقم. شده بود که لیز بعضی وقت ها دیر برگردد خانه، ولی همیشه قبلش تلفن می‌زد و خبرم می‌کرد. فردا امتحان پایان‌ترمِ زبان‌اسپانیایی داشتم و نمی‌توانستم درست‌و‌حسابی حواسم را جمع کنم. توی امتحان میان ترم نمره خوبی نگرفته بودم و اقلاً توی این امتحان باید جبران می‌کردم. رفتم سروقتِ رادیو، روشنش کردم و کمی مایه‌ی اسپاگتی را که مامانم حدود یک سال پیش گذاشته بود توی فریزر، درآوردم و گرم کردم. رادیو اعلام کرد در امتدادِ باراندازِ شهر، ترافیک بسیار سنگین است. راننده کامیونی ادعا کرده بود به چشم خودش دیده که چشم چپ اِلویس‌پریسلی روی یک پوسترِ سینماییِ بزرگ از اشک لبریز شده. مردم از همه ایالت هجون آورده بودند که این معجزه را یا هرچه خودشان اسمش را گذاشته بودند، ببینند. شاید لیز هم توی همین ترافیک گیر کرده بود. کما اسپاگتی ریختم توی آبِ جوش و بعد هم تنهایی نشستم به غذاخوردن. ساعت ده‌و‌نیم شد، ولی هنوز سروکله لیز پیدا نشده بود. به چندتا بیمارستان زنگ زدم. خبرِ خوبی برایم داشتند. هیچ مجروح یا بیمارِ بی‌سروصاحبی را توی لیست بیمارانشان ثبت نکرده بودند. پس لیز کجا دفته بود؟ یعنی نباید خبرِ گم‌شدنش را به پلیس می‌دادم؟ نیم‌ساعتِ دیگر هم صبر کردم و بلاخره گوشی را برداشتم و زنگ زدم پلیس. خانم پلیسی از آن‌طرفِ خط گفت:[چی تنش بود؟] [نمی‌دونم، وقتی داشته می‌رفته سرِکار، من رفته بودم مدرسه] [قدش بلنده یا کوتاه؟] دقیقا نمی‌دانستم قدش چند سانتی متر است، ولی گفتم:[توی دختر ها قد بلنده] [وزن؟] [وزنش معمولیه. فکر کنم معمولیه] خجالت کشیدم که نمی‌توانستم اطلاعات دقیق‌تری از خواهرم بدهم. 𖠇- - - - - - - - - - - - - - - - - - - 𖠇 اصڪےحږآم https://eitaa.com/joinchat/4018667614C83160d471b