eitaa logo
رسانه‌ و خانواده
3.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4هزار ویدیو
78 فایل
موسسه فلق رایانه اصفهان با مدیریت حامد کمال تولید کننده:کتاب،فلش‌کارت ومحصولات رسانه‌ای برگزار کننده دوره‌های تربیت رسانه وهوش‌مصنوعی ارتباط با ادمین @Fatemehz1369 تعرفه تبلیغات @Resanehkhanevadeh_tabligh پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/3603904478
مشاهده در ایتا
دانلود
*💌*  با پدرم حرف بزن پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ...  اونقدر حالم بد بود ڪه اصلا مغزم ڪار نمی ڪرد ڪه می تونستم خیلی راحت  صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ... - چرا دست از سرم برنمی دارے؟ ... برو پی ڪارت ... - در رو باز ڪن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ...  تو تنهایی و یڪ نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت ڪنه ... - دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا ڪنم میرم بیمارستان... یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود ڪه با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ...  حتی بدون اینڪه ڪاری بڪنه ...  وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو ڪنترل ڪنم ... - دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا ڪی بهت اجازه داده، من رو با اسم ڪوچیک صدا کنی؟... اشک می ریختم و سرش داد می زدم ... - واقعا ... دارے گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ... پریدم توی حرفش ... - باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می ڪنم ... چند لحظه ساڪت شد ... حسابی جا خورده بود ... - توے این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ ... آخرین ذره هاے انرژیم رو هم از دست داده بودم ...  دیگه توان حرف زدن نداشتم ... - باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت ڪنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ... - پدرم شهید شده ... تو هم ڪه به خدا ...  و این چیزها اعتقاد نداری ...  به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع ڪردم ... از اینجا برو ... برو ... و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ... نویسنده متن👆 *فرزند شهید سیدعلے حسینے* *از توسط دختر شهید نوشته شده* @omid_aramesh114