eitaa logo
رسانه‌ و خانواده
3.7هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4هزار ویدیو
77 فایل
موسسه فلق رایانه اصفهان با مدیریت حامد کمال تولید کننده:کتاب،فلش‌کارت ومحصولات رسانه‌ای برگزار کننده دوره‌های تربیت رسانه وهوش‌مصنوعی ارتباط با ادمین @Fatemehz1369 تعرفه تبلیغات @Resanehkhanevadeh_tabligh پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/3603904478
مشاهده در ایتا
دانلود
*💌*  تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صداے بلند خندید ... - دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ ... - ڪسی ڪه با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می ڪنه ...  چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ...  بهشون بگید، هیچ ڪدوم از این شروط رو قبول نمی ڪنم ... از جاش بلند شد ... - تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ...  هر چند ... فڪر نمی ڪنم ڪسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور ڪرده باشه ... نفس عمیقی ڪشیدم ... - چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم ... و از اتاق خارج شدم ... برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ...  دل تنگ مادر و خانواده ... دل شڪسته از شرایط و فشارها ... از ترس اینڪه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ...  هر بار با یه بهانه اے تماس ها رو رد می ڪردم ...  سعی می ڪردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ...  به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می ڪشیدم ...  از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ... حس غذا درست ڪردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولو شدم ... - بابا ... می دونی ڪه من از تلاش ڪردن و مسیر سخت نمی ترسم ...  اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مڪر و حیله و فشار ...  می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ...  ڪمڪم ڪن تا آخرین لحظه زندگیم ...  توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم ... همون طور ڪه دراز ڪشیده بودم ...  با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد ... ... نویسنده این متن👆 *فرزند شهید سیدعلے حسینے* *🌀از رمان توسط فرزند شهید نوشته شده* @omid_aramesh114