eitaa logo
رسانه‌ و خانواده
3.6هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
77 فایل
موسسه فلق رایانه اصفهان با مدیریت حامد کمال تولید کننده:کتاب،فلش‌کارت ومحصولات رسانه‌ای برگزار کننده دوره‌های تربیت رسانه وهوش‌مصنوعی ارتباط با ادمین @Fatemehz1369 تعرفه تبلیغات @Resanehkhanevadeh_tabligh پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/3603904478
مشاهده در ایتا
دانلود
*📚 رمان زیبای * ✨ قسمت👈هفتاد و چهارم ✨ از عکس العمل شون فهمیدم آقای موحد همیشه به این شیوه لباس میپوشه. مامان به بابا گفت: _بهتون گفتم بهش بگید شیوه لباس پوشیدنش رو عوض کنه،زهرا خوشش نمیاد. بابا به من گفت: _چرا از روی ظاهر قضاوت میکنی؟ -بابا،بسته ای که روش عکس پفک باشه توش زعفران نیست.ظاهر آدم نشان میده که اون آدم چطور فکر میکنه. مامان بالبخند گفت: _یعنی میخوای بخاطر لباس پوشیدنش بهش جواب رد بدی؟ بالبخند گفتم:شاید. به بابا نگاه کردم و گفتم: _دلیل شون چیه؟خودنمایی و جلب توجه؟ -وحید هم متوجه تو شد؟ -نه. -چرا؟ -عصبی بود. -چرا؟ -یه دختری مزاحمش شده بود. دوباره مامان و بابا بلند خندیدن. بابا گفت: _اگه دنبال جلب توجه بود پس چرا وقتی بهش توجه شد،عصبی شد؟ -پس آدم دو رویی هست.. با ظاهرش یه چیز میگه،با اخلاقش یه چیز دیگه.با ظاهرش میگه به من خاص توجه کنید بعد که بهش توجه میکنن با تندی طردشون میکنه...اینطوری با روح و روان آدمها هم بازی میکنه.به نظرم همچین آدمی قابل اعتماد نیست. -ولی خیلی ها میگن خوش تیپه؟ - ولی این شیوه لباس پوشیدن اسلامی نیست.در شأن یک مسلمان نیست که اینطوری لباس بپوشه.از نظر اخلاق اجتماعی هم اینطور لباس پوشیدن مناسب نیست.به همون دلایلی که خانم ها باید مراقب باشن پوشش مناسب داشته باشن، آقایون هم باید مراقب لباس پوشیدن شون باشن. -همین حرفها رو به خودش بگو. شاید از این جنبه بهش فکر نکرده باشه یا شاید خصوصیات خانم ها رو نمیدونه. -شما بهش نگفتین؟ -نه. -چرا؟ -میخواستم تو بهش بگی چون میدونم تو یه جوری بهش میگی که خودش به این نتیجه برسه. -ولی من نمیخوام باهاش رو به رو بشم. دیگه بابا و مامان چیزی نگفتن... هر دو شون میدونستن فکر کردن به کسی جز امین چقدر برای من سخته و من فقط بخاطر خدا و که دارم اینکا رو میکنم. هرروز و هرشب از خدا کمک میخواستم. چند وقت بعد با محمد بیرون قرار گذاشتم... بهش گفتم: _به بابا گفتم درموردش فکر میکنم. -الان داری فکر میکنی؟!!بعد چند ماه که بهش جواب رد دادی؟! -یعنی نا امید شده ؟ -اونجوری که تو جوابشو دادی چه انتظاری داری الان؟ متوجه شدم داره الکی میگه.بلند شدم و گفتم: _باشه.چه بهتر.پس دیگه حرفی نمیمونه.به مریم سلام برسون.خداحافظ. دو قدم رفتم.صدام کرد.گفت: _بیا بشین.حالا صحبت میکنیم. برگشتم سمتش،بالبخند نگاهش کردم.فهمید سرکار بوده.اخمهاش رفت تو هم بعد لبخند زد.نشستم. بعد چند دقیقه سکوت محمد گفت: _وحید پسر خوبیه.واقعا اخلاق خوبی داره. مسئولیت پذیر،با ادب،مهربون و بامحبت،دست و دل باز. -اونوقت این دوست شما صفت منفی نداره؟ محمد لبخند زد و گفت: _چرا،داره.خیلی پرروئه..نه پرروی بی ادب. اصطلاحا اعتماد به نفس زیادی داره. یه کم که گذشت،گفت: _وحید کارش خیلی سخته. به من نگاه کرد: _زهرا نگاهش کردم. -با وحید ازدواج نکن. -بخاطر کارش میگی؟ -آره...امین سه بار رفت سوریه.که تو دو بارش رو همسرش بودی.ولی وحید کارش اینه. زیاد میره. -ماموریت هاشون فقط سوریه ست؟ -نه..اتفاقا اجازه نمیدن وحید خیلی بره سوریه. ماموریت سوریه رو امثال من میریم.ماموریت های و و رو به وحید میدن. -یعنی مأموریت هاشون چجوریه؟چه جاهایی میرن؟ چکار میکنن؟مربوط به چه موضوعاتی هست؟ -زهرا،من نمیتونم توضیح بدم..... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو 💎کپی با ذکر صلوات...📿 @omid_aramesh114