نامت امنیت است
ولبخندت آرامش...❤
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌱
#حاج_قاسم
#روایت_عشق
@Revayateeshg
چادرت بانو
یک سفر طولانی و سخت در دلِ تاریخ داشته...💕
اما در برابر تمام بغضها و کینهها،
سربلند ایستاده و هیچ وقت از شکوه و وقارش، از یک تنه ایستادنش در مسیر حق، خسته نشده...🌼
چادرت در میان کوچه خاکی شدن را تجربه کرده💔
از نزدیکیِ خیمه های نیم سوخته یازدهم محرم
و خرابههای شام
گذر کرده...🥺
از بین خاک و خونِ مظلومان گوهرشاد...🖤
و از میان بغض هزاران زنی
که در شرق و غرب عالم
به جرم محجبه بودن تهدید یا شهید شدهاند...🌷
چه جوانانی که پای حفظ این مسافر سربلند دورانها ، خون داده اند، سر داده اند🌿
که دست کسی به سمت روسری و چادر زنی نرود...
و چه حسودان بی اراده ای
که برای زمین زدنش، برای از سر برداشتنش
پول ها خرج کرده و نقشه ها کشیدهاند🔥
و به دختران ما آدرس غلط داده اند...❌
تو ماهی بانو!🌙
در چادر شب میدرخشی...✨
همیشه قدرش را بدان...
قدر چادری که از سر مادرمان زهرا سلاماللهعلیها نیوفتاد🙂❤️
#حجاب
#روایت_عشق
@Revayateeshg
روایت عشق🖤
قشنگیکههمشتوآسمونانیست؛ مایهفرشتهزمینیداریم😌❤️' #رهبرانه #روایت_عشق @Revayateeshg
اللهماحفظقائدناامامخامنهای😍❤️
ایشهـید...
ایـن روزها
عـجـیـب نیازمند
نگاههایتان شـدهایـم !
نگاه از قـاب چـشـمِ مردانـے
ڪه چـشـمهـایشان خـدا را
منـعڪس مےڪند❤️
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg
رهبر عزیزمون در حال چایی خوردن با رزمندگان اسلام😍🌱
بدون هیچ تجملات و تشریفاتی🙂
اللهماحفظقائدناامامخامنهای 🤲🏻
#رهبرانـــــه
#روایت_عشق
@Revayateeshg
مانده ام محو تو و غربت اطراف بقیع
غم ِ این بی حرمی حال مرا میگیرد
پنجمین نور خدایی و غمت شد سنگین
در دلم روضهٔ تو آمده پا میگیرد
#شهادت_امام_باقر (علیه السلام) را تسلیت عرض می کنیم🖤
@Revayateeshg
202030_2026973628.mp3
2.75M
#قرارصبحگاهی ✨🏴
#روایت_عشق 🖤🌷
#امام_زمان 🦋
#دعایفرج 🤲🏻🍃
🌼بسم الله الرحمن الرحيم🌼
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً
كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،
وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
⊰@Revayateeshg⊱
#زیارتنامهشهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
@Revayateeshg
شهادت #امام_باقر علیهالسلام 🖤
4_5819043776789760005.mp3
5.76M
زغربتتومدینهغوغاست
زائرتامشبحضرتزهراست
[🎙✨]#حاجمیثممطیعی
[🖤💔]#روایت_عشق
[🥺🌱]#امام_باقر
@Revayateeshg
یک آن گره واکند از کار عالمی
دست گره گشای تو یا باقرالعلوم
#شهادت_امام_محمد_باقر
#روایت_عشق
@Revayateeshg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️با یک آب خوردن برید بهشت‼️
همیشه می گفت:
«ما باید پرچم #امام_زمان (عج) را بالا ببریم.»
فرازی از وصیتنامه:
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا(عج) باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود حقیقتاً.»
#شهیدمحمودرضابیضایی
#وصیتنامهشهدا
#روایت_عشق
•┈┈•❀🌷❀•┈┈•
@Revayateeshg
#خاطراتشهدا
#روایت_عشق
#شهید_محسن_حججی
«وقتی محسن از سوریه برگشت، خانوادهی خودم و خانوادهی محسن را برای شام به خانه دعوت کردم و ولیمه دادم .
آن شب محسن کمی عجیب شده بود.
مهمانها که رفتند، رفتم رو به رویش نشستم و با گریه گفتم:
«محسن!
چیه؟
چرا دستت حالت سوختگی داره؟
چرا صدای منو خوب نمیشنوی؟
به من بگو چی شده.»
سرش را انداخت پایین و گفت:
«وقتی بهت میگم من لیاقت شهادت ندارم، یعنی همین!
به تانک من موشک میخوره ولی من هیچیم نمیشه»
گفتم:
«چی شده؟»
بغض کرد و گفت:
«چند شب پیش که رفته بودیم عملیات، بعد از اینکه چند تا شلیک موفق داشتم، یه موشک اومد خورد به تانک ما.
وقتی دیدم از بالای تانک آتیش میاد، تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که دستم رو بگیرم جلو صورتم. همه گفتن که صد درصد من شهید شدم، اما دریغ!
فقط دستام این طوری شد و یکی از گوشام هم سنگین شده.»
بعد باحسرت گفت:
«زهرا! لابد یه جای کارم می لنگه و یه جای کارم اشکال داره که شهید نمیشم.»
راوی :
همسر شهید
@Revayateeshg