#روایت_عشق 🍃
#تولدتمبارکرفیقشهید 😍
#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری ❤️
روز شهادت #امام_هادی(علیهالسلام)به دنیا اومد، اسمشو گذاشتن هادی ، به امام هادی(علیهالسلام) علاقه زیادی داشت و درشهرامام هادی"علیهالسلام" (#سامرا) به #شهادت رسید.
👈یه قانون تو دنیا هست که میگه تو زندگی عاشق هرچی باشی مثل همون میشی.
حواسمون باشه تو زندگیامون به چی دلبستگی داریم
نگاه کنیم به زندگی #شهدا ببینیم اونها #عاشق چی بودن ...
@Revayateeshg
سلام مرا به فرزندم #مهدی برسان،
و بگو جدت درحالی #شهید که بسیارآرزوی دیدارتورا داشت💔
#امام_هادی
#روایت_عشق
#شهادت_امام_هادی 🖤
@Revayateeshg
🌸صلوات خاصه امام هادی علیه السلام🌸
🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.
❣میلاد دهمین اختر تابناک امامت و ولایت، #امام_هادی(علیهالسلام) بـر هـمه شیعیان و مسلمان جهان مبارک باد. ❣
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@Revayateeshg
به آنکه تمام محبتش را نثار تو میکند،
با تمام وجود خدمت کن.
#امام_هادی(ع)
#روایت_عشق
#حدیث
@Revayateeshg
پَناھِحَــرم - • @Pnah_Hram •.mp3
7.56M
خیرُالعبادی،مُهجَةُالفؤادی✨
ایجانِجانان،یامولایاهادی✨
[🎤🎼]#حاجمیثممطیعی
[🌿🌻]#روایت_عشق
[🎀🎊]#امام_هادی
[💓✨]#اللهمعجللولیڪالفرج
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@Revayateeshg
#خاطراتشهدا
#روایت_عشق
#شهیدمهدینوروزی
در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد
مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد. در روز خرید عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف کرد و آقای موتور سوار از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد. آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت که در خودرو بنشین و درها را قفل کن و خودش را به سرعت به موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس بیاید و رسیدگی کند.
از دیگر خاطرات من به اتوبان کرج بر می گردد، در مسیر تهران – کرج پشت ترافیک ایستاده بودیم که پسر بچه دستفروشی به آقا مهدی گفت که “عمو تو را خدا کمک کن، بیسکوئیت هایی که می فروختم را مأمور شهرداری گرفت و با خودش برد” ، آقا مهدی ناراحت شد و بلافاصله پیاده شد و همراه پسربچه رفت تا مأمور شهرداری را پیدا کند.
راوی:
همسرشهید
شهیدمدافعحرم #امام_هادی❤️
@Revayateeshg