#سیره_شهدا🌷
#روایت_عشق 🌼
#خاطراتشهدا 🦋
#شهیدمهدیکبیرزاده💖
🔆 یک روز ازم پرسید:
باباجان! شما #خمس اموالت رو دادی؟🤔
تعجب کردم؛ باخودم گفتم:
پسر سیزده ساله رو چه به این حرف ها؟؟!
با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم،حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم:
نه پسرم،خمس امسال رو ندادم...
از فردای آنروز دیگر لب به #غذا نزد و دو روز به بهانه های مختلف اعتصاب غذا کرد.
وقتی بررسی کردم فهمیدم بخاطر همان بحث خمس بوده!!!💚
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@Revayateeshg
#شهیدحسنآقاسیزاده
#روایت_عشق
#سیره_شهدا
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم 🌼
@Revayateeshg
─•♡•──♥️──•♡•─
#سیره_شهدا
زمانی که فرمانده بود ، یک عده پشت سر او حرف می زدند.
یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند.
خیلی تو هم رفت!! ، از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم.
رو به او کرده و گفتم: محمد جان! زیاد به این قضیه فکر نکن!
گفت ، من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم! ، من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی ، غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنن ؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم؟!
سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم ، خدایا این کجاست و من کجا... !!!
#سردارشهیدمحمد_بروجردی
#روایت_عشق
#وعده_صادق۲
@Revayateeshg