#زندگینامهشهدا 💐
#روایت_عشق 🌷
#شهیدمحمدسلیمانی🕊
سلام رفقا✋
من محمد سلیمانی هستم مهمان امروز قلب های پاک شما 🌺
در 1366/1/8 در رودسر به دنیا اومدم.
دومین فرزند خانواده ی سلیمـانی بودم😍 مـادرم من را با عشق حسین بن علی (ع)🌺 و شهدا تربیت کرد و هنگامی که لب به سخن گفتن گشودم کلمه ای که به من آموخت نام مبـارک امام حسین بود😍
هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم نماز و روزه ام ترک نمی شد ومادرم از همان دوران چه اطمینانی داشتداز اینکه روزی فرزندش در راه اسلام شهید خواهد شد😌
اتاقم رو به قطعه ای از گلزار شهدا🌺 تبدیل کرده بودم🌺
هر طرف را که نگاه میکردم یا عکس امام و حضرت آقا را میدیم یا عکس شهدا😍
در دوران جنگ نوزادی بیش نبودم. اما در تشییع شهدا🌷 با سربند "لبیک یا خمینی" که مـادرم به سرم می بست ومن را در آغوش میگرفت ، شرکت میکردم
من از همان آغاز ، با شهدا انس گرفته بودم😍 و با آنها آشنا شده بودم🌺
یک عکس در اتاقم بود که زیرش این جمله حک شده بود : 🌺
" رهسپاریم با ولایت تا شهـادت"🌺 همیشه این جمله رو زمزمه میکردم😊
آنقدر اطمینان داشتم که هر وقت عکس شهدا را نگاه میکردم میگفتم:🌺
عکس من هم یک روز باید در کنار این شهدا قرار بگیرد🌺 واسمم را کنار اسم شهـدا می نوشتم .
در اواخر هر سال که فصل بازدید زائران از مناطق جنگی جنوب❤ ️ و کربلای ایران❤ ️ می رسید🌷 برای
ثبت نام در جمع خدام شهدا 😍 و پذیرایی از زائران بی قراری می کردم
همیشه جزء اولین کسانی بودم که برای خـادمی می رفت ️و آخرین نفراتی بودم که بازمی گشت☺
@Revayateeshg
روایت عشق🖤
#زندگینامهشهدا 💐 #روایت_عشق 🌷 #شهیدمحمدسلیمانی🕊 سلام رفقا✋ من محمد سلیمانی هستم مهمان امروز قل
#زندگینامهشهدا 🍃
#روایت_عشق 🌺
#شهیدمحمدسلیمانی🌷
در سال ۱۳۸۷ دانشگاه📚 را به پایان رساندم و با مدرک کاردانی فارغ التحصیل شدم 🎓 پس از فارغ التحصیلی برای اعزام خدمت مقدس سربازی اقدام کردم. 🍃
با اینکه می توانستم درسپاه ناحیه ی رودسر و درکنارخانواده خدمت کنم☺ ️اما ازامتیاز بسیجی بودنم استفاده نکردم .
ودر مقابل اصرار دوستان و پدر و مادر می گفتم: 🌺
" هر چه خدا قسمت کند راضی هستم "🌺
در سال 87 از سوی سپاه ناحیه رودسر به منظور گذراندن دوره ی مربیگری آموزش بسیج🌺 انتخاب شدم 😊 و به عنوان جوان ترین مربی آموزش معرفی گردیدم.💐
با دوران راهیـان نــور بخاطر اینکه از خادم الشهـدایی جا نمانم و بتوانم به عشقـم یعنی نوکری زائران کربلای ایران در سرزمین گرم خوزستان برسم سربازی خود را دو ماه تمدید کردم و به جنوب رفتم.
در تمامی یادواره های شهدای شهر فعالیت داشتم😍
از تأمین منابع مالی گرفته تا کارهای تدارکاتی ، فرهنگی، تبلیغاتی ، ساخت دکور و🌺
دهم بهمن ماه ۱۳۸۸ بود که به پادگان میشداغ اعزام شدم☺ ️
54 روز به زائران کربلای ایران خدمت کردم😍
و 6 روز قبل از این که مأموریتم به اتمام برسد 🌺
که هم خطر لوله های اس پی جی از بین بره
هم از اونا به عنوان تزیین استفاده کنم☺ ️اما خبر نداشتم که اس پی جی دوتا خرج پنهان داره
شب قبلش تو پادیگان رزم شب بود و اس پی جی شلیک شده بود. فردای اون روز رفتم لوله های اس پی جی با سنگ تراش ببرم
که گرمای سنگ تراش باعث فعال شدن اون میشه لوله اس پی جی حرکت میکنه
و به طرف دوتا چشمام میاد...
درست ۴ روز قبل تولدم در ۴فروردین ۱۳۸۹ خود رو به امام زمان (عج)معرفی کردم😍 و دعوت حق رو لبیک گفتم و درمیان شهدا قرار گرفتم😍 ❤ ️
و دقیقا روز تولدم دفنم کردند
@Revayateeshg
#خاطراتشهدا 🌹
#روایت_عشق 🌼
#شهیدمحمدسليماني 🌷
💠 هر چه اصرار کردم محمد جان کاری کن در جایی نزدیکتر خدمت کنی قبول نمیکرد😔 .همیشه مرا نصیحت میکرد که مادر جان شما باید به دوری از من عادت کنید😔 .به خدا قسم که این سخن خیلی مرا آزرده میکرد😔 .
چون من خیلی به محمدم وابسته بودم ❤ ️و هرگز راضی به دوری از او نبودم.وقتی به سربازی اعزام شد شب و روز کار من گریـه بود😭 .
از خدا عاجزانه میخواستم که حافظ همه ی غریبـان باشد و هر غریبی را به آغوش وطن و عزیزانش بازگرداند💞
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@Revayateeshg
خواستنازشعکسبگیرن ...
گفت:
«بذارید"سربند یازهرا"ببندم
بعدازشهادتمبهدردمیخوره...»
#شهیدمحمدسلیمانی
#روایت_عشق
#شهیدانه
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@Revayateeshg
خواستنازشعکسبگیرن...
گفت:
«بذارید"سربند یازهرا"ببندم
بعدازشهادتمبهدردمیخوره...
#شهیدمحمدسلیمانی
#روایت_عشق
#شهیدانه
┏━━━━•🌷•━━━━┓
@Revayateeshg