.
.
نمازش را بسیار با آرامش و خشوع مےخواند.
در بعضے وقتها کہ فراغت بیشترے داشت
آیہ "ایاک نعبد و ایاک نستعین" را هفت بار
با چشمانے اشک بار تکرار میکرد. بہ یاد دارم
از سن ۸ سالگے روزهاش را بطور کامل میگرفت.
او بہ قدری نسبت بہ ماه رمضان مقید و حساس
بود کہ مسافرتها و ماموریت هایش را بہ گونه اے تنظیم میکرد کہ کوچکترین لطمہ اے بہ روزه اش وارد نشود. او همیشہ نمازش را اول وقت مے خواند و ما را نیز بہ خواندن
نماز اول وقت تشویق میکرد
#شهید_عباس_بابایی
شادی روحش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد+وعجل فرجهم ☺️🧡
@Revayateeshg
#سالروز_شهادت_شهید_عباس_بابایی
۱۵ مرداد
👈سرقفلی!🔐
📢با #اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود.☹
😳با تعجب گفتم:
«به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!»😒
☘️گفت:
«طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض #گناه🔥 باشم».😞
👈وقتی خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیشخندی😏 زد و با لحن خاصی گفت:
🍃«آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین».✋️
#شهید_عباس_بابایی🕊🌷
#کتــاب_پرواز_تا_بینهایت، ص۳۵📚
.
رسول خدا💚(ص) فرمودند:
همه #چشمها روز #قیامت گریانند جز سه چشم:
1⃣چشمی که از #ترس_خدا بگرید😭
2⃣چشمی که از #نامحرم فرو نهاده شود😇
3⃣چشمی که در #راه_خدا #شب_زنده_دار باشد.🏙
📚بحـــارالانـــوار، ج١٠١، ص٣۵📖
🌱همیشه لباس کهنه میپوشید.
سر آخر اسمش پای لیست دانشآموزان کم
بضاعت رفت. مدیر مدرسه داییاش بود.
همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت.
مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباسها و کفشهای نو را نشانش داد. گفت عباس میگوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
#شهید_عباس_بابایی
#خاطرات_شهدا
#روایت_عشق
@Revayateeshg