eitaa logo
روایت عشق🖤
991 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
159 فایل
﷽ 🔸تبادلツ👇🏻 تبادل باهر تعداد عضوی انجام میشه مهم محتواست😊 ❤️ @Azii0_0zii شما مهمان شهدا هستید😍😊 🌺کپی به شرط صلوات برای ظهور اقا و دعا برای شهادت خادمین کانال😊🌹 🌺لفت به شرط صلوات برای سلامتی آقا eitaa.com @Revayateeshg
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ✍شهید چمران: حتے اگه خسته اۍ یا حوصله ندارۍ؛ نمازهایت را عاشقانہ بخوان...! تــڪرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشــنگ نیست.🍃✨ @Revayateeshg ╰─🕊──🌷──🕊─╯
*❤️ وقتی از ڪار بـرمی گشت، بـا وجـود ڪار،درخـونـہ یک ثانیـه هـم نمینشست.👌🙂 برای من خیلی زحمت میکشید واگر میدید از انـجـام ڪاری شـدم انجام اون ڪار رو بـہ خـودش میدونست...☺️ هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای خونه خسـتـه بشـم می گفتم حسـابے ڪد آقایی هسـتی بــراے خودت...😄 می گفت حضرت محمـد(ص) بــه حضرت علی(ع)فرموده: مردى كه بـه زن خود در خانه كند،خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها باشد و شبها به قیام و ایستاده بـاشـد بـه او می‌دهـد.🌱 🌹 * @Revayateeshg ╰─🕊──🌷──🕊─╯
با قایق گشت می‌زدیم، چند روزی بود عراقی‌ها راه به راه کمین می‌زدند بهمان. سر یک آبراه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید: چه خبر؟ "...آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچه‌ها باشیم. عصر که می‌شه، می‌پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می‌خوریم." پرسید: پس کی می خونی؟ گفتم: « همون عصری»، گفت: بیخود..!! بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم. 🌷 شادی روحش صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @Revayateeshg
است که روحم را می برد تا عــ😇ــروج تا با او بودن و پر و خالی می‌کند مرا از هر چه با نمی توانـم گفتـن 🚫 🌷 شادی روحش صلوات بفرست مؤمن ☺️ اللهم صل علی محمد و آل محمد +وعجل فرجهم 📿🦋 🌹🍃🌹🍃 @Revayateeshg
✍می‌گفت بعد از وقتی سرتون رو به سجده می‌گذارید و بدنتون آروم میشه ✨.اونجا با خودتون خلوت کنید. چون بهترین وقت همون موقع‌ست که چیزی حواستون رو پرت نمی‌کنه👌. یه مرور داشته باشید روی همه کارهایی که از صبح تا شب کردید. ببینید کارهاتون برای رضای بوده یا نه.😇☝️ خیلی‌ها این توصیه را شنیده بودند. عمل کرده و نتیجه‌اش را هم دیده بودند.🌹 ⊰᯽⊱┈──╌♥️╌──┈⊰᯽⊱ @Revayateeshg
☀️ 📌وصیتی از شهدا درباره : 🌷شهيد حسن منزوي: فكر نمي‌كنم كه نيم ساعت نماز لطمه‌اي به درس و زندگاني شما بزند. بلكه همواره شما را در راهي قرار مي‌دهد كه رو به پیشرفت باشید . ⊰᯽⊱┈──╌♥️╌──┈⊰᯽⊱ @Revayateeshg
🏴 ◾️الصَّلَاةُ تَثْبِيتٌ‏ لِلْإِخْلَاصِ وَ تَنْزِيهٌ عَنِ الْكِبْر ▫️نماز موجب استواری اخلاص و دوری از کبر است. 📗الأمالي (للطوسی) ج۱ ص۲۹۶ ╭─┅──✨🥀✨──┅─╮ @Revayateeshg ╰─┅──✨🥀✨──┅─╯
نمازت را ترڪ نڪن میلیون ها نفـر زیرخاڪ بزرگترین آرزویشان بازگـشت بہ دنیـ🌎ـا است تا "سـجـده" ڪنند فقط یڪ¹ از پاهایۍ ڪہ نمےتوانند تو را بہ اداۍ نماز ببرند ٰ انتظـار نداشتہ باش ڪہ تو را بہ بهشـت ببرند 🕯قبرها پر است از جوان هایۍ ڪہ مےخواستند در پیـری توبہ ڪنند؛ امـا متأسفـانہ اجل مهلتشان نداد.⏰ بشتاب بہ سوے قبل از "فوت"⌛️ بشتاب بہ سوے قبل از "موت"🏴 @Revayateeshg
💥 🌨میگن: تو روز ؛ جایگاه و هر کسی رو نشونش میدن... ☔️میگن:فلانی....ببین.... باید اونجا میبودی... نیستی ! 🌧یعنی چی⁉️ یعنی باید بدوییم فکر نکنیم با و روزه القمر می‌کنیم ؛) ☔️[باید امروزت بهتر از باشه، اگه می خوای کمتر حسرت بخوری...] :) ... ‌‌🍃🌹🍃🌹 @Revayateeshg
روایت عشق🖤
#زندگی‌نامه‌شهدا 💌 #معرفی‌شهدا 🕊 #روایت_عشق ❤️ 🌷نام : #شهید_ملک_رامش 🍃تاریخ تولد : 1344/04/05 🌷نام
🌹 🌸با موتور سیکلت به طرف منزل او که در حوالی میدان (ع) بود، به راه افتادیم، خورشید غروب کرد و صدای اذان به گوش رسید، ملک گفت: 👈 «آقای سام! چراغ‌های تهران را می‌بینید؟»‌‌‌‌‌‌ لبخندی زد😊 و ادامه داد: 👈 «باید برای آماده شویم، وقتی نماز خوانده می‌شود، دل❤️ نیز مانند چراغ‌های شهر روشن 🔅و زیبا می‌شود،‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با روشن شدن هوا، چراغ‌های شهر خاموش می‌شوند اما چراغ دل هرگز». ✍راوی: رمضان سام دلیری 🕊 ❤️ @Revayateeshg
📜 ❤️ 🌷 در اطراف شهر گچساران به دنیا آمد. به دلیل روحیه ظلم ستیزی که داشت با خان‌های زمان و منطقه خود مقابله می‌کرد. دوستان اصفهانی پدرش که به آنجا رفت و آمد داشتند، برای اینکه این غائله بخوابد و برای حفظ سلامتش، او را به اصفهان بردند. در 20 سالگی در اصفهان تشکیل خانواده داد و صاحب 7 فرزند شد. به دلیل تاکید و علاقه‌ای که به اول وقت و جماعت داشت، منزل و مغازه‌ای را در حوالی مسجد باباعلی عسگر اصفهان تهیه کرد.شغلش در آن مقطع لباس فروشی بود. موذن مسجد بود.مسجد را هر دو هفته یک‌بار تمیز می‌کرد. در تدارکات مسجد شرکت فعال داشت و همیشه بین خانه و مسجد درحرکت بود. «در عملیات هم همانند دیگر عملیاتها زرین با شهامت دشمن را هدف قرار می‌داد. این کار او دشمن را جدا نگران و دچار دستپاچگی کرده بود. بعد از عملیات مرحله دوم خیبر خبر دادند که همانطور که اسلحه‌اش به سمت دشمن نشانه می‌رفت به رسید. شادی روح پاک شهیدان 🍃 ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم 🌸 ⊰@Revayateeshg
💌 🦋 🌷 در ۱۸ خرداد سال ۱۳۵۲ در خانواده‌ای مذهبی در شیخ عبود به دنیاآمد. از کودکی بسیار باهوش و زرنگ بود و به مسائل دینی پایبند بود.🌼 به قول خودش از ۸ سالگی می خواند و می گرفت و به حلال و حرام خیلی پایبند بود.🌺 سال ۱۳۶۵ در سیزده سالگی به جبهه رفت و در جبهه ازناحیه شکم مجروح و شیمیایی شد ولی هیچ حقوق یا مستمری دریافت نمی کرد و حتی کارت شناسایی هم نگرفت و معتقد بود در راه خدا باید مخفی باشد.👌🏻🍃 سال ۹۲ برای رفتن به و مبارزه با ثبت نام کرد و دوره های آموزشی را گذراندوبی صبرانه منتظر رفتن به بود. حتی چک سفید امضا هم داده بود و گفته بود هرچه قدر دوست دارید بنویسید و برداشت کنید فقط من را به سوریه ببرید.🌸 ۲۵اسفند سال ۹۵ راهیِ بلا شد و ایشان در سن ۴۳ سالگی در تاریخ ۱۳۹۶/۰۱/۰۹ و در سوریه به مقام والای رسید.❤️ @Revayateeshg
❤️ : با نزدیک شدن بچه‌ها در تب و تاب این بودند که بدونن براشون ممکن هست بگیرند یا نه . از یه طرف دلمون می‌خواست بگیریم از طرف دیگه به دلیل جابجایی های مدام طبعاً باطل می‌شد . گرمای سوزان خرداد ماه و فعالیت‌های زیاد روزانه، با توجه به اینکه نیروها تحت آموزش نظامی بودن واقعاً بود. هر روز صبح بعد از خوردن و اقامه جماعت برنامه صبحگاه و بعد هم آموزش‌های سخت نظامی شروع می‌شد و تا ظهر ادامه داشت. بعد از نماز ظهر بچه‌ها ۲ ساعتی می‌رفتند تو چادرهاشون و استراحت می‌کردند . گرمای هوا باعث می‌شد داخل چادر شبیه بشه. بچه‌ها یه سطل آب می ذاشتن وسط چادر و دراز می کشیدن دورش و تو سطل خیس می کردن و رو می کشیدن رو بدنشون تا کمی بشن. اون با همه‌ی سختیهاش گذشت و حالا فقط آن روزهای سخت اما با به دلمون مونده! راوی : از رزمندگان شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 ⊰@Revayateeshg
🔸 خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟؟؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطـــر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است... حی الصلاة 🌙📿 🌷 ❤️ @Revayateeshg
روایت عشق🖤
💌 شفاعت شهید🌈 یکی از آشنایان خواب را می.بیند. او از شهید تقاضای می‌کند. شهید پلارک در جواب می‌گوید: «من نمی‌توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می‌توانم شما را شفاعت کنم که شما بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، هم چنین زبان‌هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من برنمی‌آید.» 🍃 ❤️ شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 @Revayateeshg
☜«هيچ چيز مانند ، بينی شيطان را به خاک نمی مالد»🌻 📒من لا یحضره الفقیه، جلد ۱، صفحه ۴۹۸ ‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍ @Revayateeshg
صدای اذان را که می‌شنید سرگرم هر کاری که بود رهایش می‌کرد🚶‍♂ و آرام و بیصدا میرفت و مشغول می‌شد😊☝️ @Revayateeshg ─•♡•──♥️──•♡•─
مهم‌ترین دغدغه‌اش بود نمازش را اول وقت و تا جایی که می‌توانست به جماعت می‌خواند! مقید به حضور در مسجد بود حتی اگر مهمان داشتیم، موقع اذان می‌گفت: من می‌روم نماز و بر می‌گردم گاهی هم نماز جماعت را در خانه برپا می‌کرد @Revayateeshg
◽️برای اهمیت زیادی قائل بود. آن ‌را با مقدمات، آداب و مستحبات انجام می‌داد و بعد از نماز مشغول تعقیبات می‌شد. 🌸 از همان دوره نوجوانی سعی می‌کرد نماز را اول وقت و به‌ جماعت بخواند.✨ @Revayateeshg ╰─┅─🍃🌼🍃─┅─╯
علی خواب دیده بود شهید می‌شود. صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. می گفت: وقت اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد می‌روم سر وقت . همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. یادگاران، ج ۳۰ تاریخ شهادت ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۷۹ برخورد با مین •┈┈•❀🌷❀•┈┈• @Revayateeshg
همیشه دائم الوضو بودند، تمام کارهایش را تنظیم میکرد تا همیشه برای اول وقـت و جماعت در مسجد بتواند حضور داشته باشد . @Revayateeshg ╰─🕊──🌷──🕊─╯
خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟؟؟ شیرودی خندید ... سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم . تا هر زمان که اسلام در خطـــر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز ! صدای اذان می آید وقت است... @Revayateeshg
••موقع‌دلبری‌وپچ‌پچ‌ونازاست🌱💌•• ❣نماز؛ آینه شخصیت شماست؛ هرقدر درنماز،تمرکز و آرامش بیشتری داشته باشید خارج ازنماز هم،همانقدر آرام وشاديد. نماز،قلب رو ازتعلق رهامیکند. استادشجاعی @Revayateeshg