#دعای_روز_هجدهم_ماه_رمضان
التماس دعا
╭─┅──🍃🌼🍃──┅─╮
@Revayateeshg
╰─┅──🍃🌼🍃──┅─╯
🖤🍃
دست بیمـاران گرفتـن
بر طبیبـان واجب اسـت
من زِ پـا افتـادهام
دستـمنمیگیــریطبیـب..؟! :)
#طبیب_دلم
#حاج_قاسمݥ
@Revayateeshg
•|♥|•
پرسیـد:
بندگے یعنے چه؟!
گفتـم↓
یعنے همهجا #خدایا چشـم..🥰😇
#بندگے_کنیم 😊
روایت عـِشـْـ♥️ـــق
@Revayateeshg
💚✨
#ڪلامبزرگان♥️☘
ظاهراًمیگوییم"آقا"میآید،ولیدرحقیقت مابهخدمت"حضرت"میرویم.
مابه پشت دیوار دنیا رفتیم وگمشدیم، بایدازپشتدیواربیرونبیاییمتاببینیمڪ
"حضرت"ازهمانابتدا"حاضر" بودند.
#امامزمانعجگموغائبنشدهاسٺ
#ماگموغائبشدهایم
✨حاجآقادولابۍ✨
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@Revayateeshg
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار
📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ چهل و دوم
کلاس صالحین که تموم شد مسئول
پایگاه اومد تو حلقه گفت :خواهرای که
عضو گردان هستن
هفته بعد پنجشنبه برنامه داریم
لیلا :حنانه بریم ثبت نام؟
-حالا میریم
غافل از آینده که این دیدار دومین اتفاقی
که زندگیمو عوض میکنه
لیلا: حنانه فردا اعلام نتایج حوزه است
بیا خونه ما
-إه لیلا همش من بیام خونتون
خب توام یه بار بیا
لیلا: حنانه جان خانواده ات از تیپ من
نمیاد
نمیخام اذیت بشن
تو ناهار بیا
-نه مزاحمت نمیشم
لیلا: پاشو جمع کن تعارف معارف رو
ناهار بیا دیگه
مهدی خونه نیست منم تنهام
-خوب خجالت میکشم
لیلا: برو بابا
منتظرتما
-باشه باشه نزن
لیلا : نزدم خخخخ
سر میز شام به خانواده ام گفتم: فردا
جواب آزمون حوزه علمیه میاد
بابا: از دستت خل میشیم
این بازی هات داره شدیدتر میشه
من فقط سکوت کردم
بعداز نماز صبح تا ساعت ۹خوابیدم
بعداز صبحونه حاضر شدم رفتم خونه لیلا
دیگ دیگ
لیلا: بیا بالا
-ن پس میمومدم این پایین
رفتم بالا با چادر بودم
لیلا: حنانه چادرتو دربیار من برم لب تاپ بیارم
مهدی رفته سرکار
لیلا رفت لب تاپ آورد
مشخصاتمونو وارد کردیم
وای جیغ جیغ
هردو قبول شده بودیم
تا عصر پیش لیلا بودم
خیلی خوش گذشت
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @Revayateeshg |♡•