🇮🇷یوم الله ۲۲ بهمن مبارک باد
✨امام خمینی (ره) :
۲۲ بهمن در طول زندگی و برای نسلهای آینده، باید سرمشق همه قرار گیرد
✨امام خامنه ای (مد ظله عالی):
بهمن متعلق به ملت ایران، امام بزرگوار، و شهداست،
دشمن تلاش دارد این ثروت عظیم ملی را متزلزل کند، بنابراین باید با تمام قوا در صحنه بود،
و عاقلانه و مدبرانه حرکت کرد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⚘اللهمعجلالولیکالفرج⚘
زیادمون کنید😍⃘⃓༴྇🌐
کپی با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان (عج) آزاد✔
ورود آقایان ممنوع❌
ورود پسران ممنوع❌
لینک کانال چادرم افتخارمه(.. :
@fgeydkjdjdfh
@fgeydkjdjdfhh
:لینک کانال استیکر مذهبی
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «انقلاب کردیم که چی بشه؟»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 مهدویت فقط یک آرمان نیست! واقعیته، محقق خواهد شد...
#انقلاب_و_مهدویت
رفقا؟ امروز.... 🙄
تاریخ اینه😂😐😍
0⃣0⃣/1⃣1⃣/2⃣2⃣
جالب بود گفتم ببینید😂
📕🖇📕🖇📕
🖇📕🖇📕
📕🖇📕
🖇📕
📕
#دستان_تو
#پارت_98
نفس عمیقی کشیدم و دوباره به صورت مهربونش خیره شدم...
اینقدر موهاشو بهم ریختم و دوباره صاف و مرتبشون کردم که چشماشو کم کم باز کرد و گفت:نکن کوچولو!
خندیدم و گفتم:پارسا برو به پرستار بگو بیاد دیگه!
پارسا سرشو از روی دستم بلند کرد و نگاهم کرد،خواست چیزی بگه که گفتم:البته اگه خودت نمیخوای از دستم جداش کنی!
پارسا خندید و گفت:نه...الان میرم
لبخندی زدم و گفتم:برو دیگه
پارسا با اخمی ساختگی گفت:میرم!
+برو!
پارسا خندید و گفت:چشم رفتم!
+برو
پارسا از روی صندلی بلند و گفت:رفتم بابا رفتم!
+برو
پارسا:سارااااا
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:بله؟
پارسا چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت...
کنجکاو شده بودم ببینم کی cd های ضدانقلابی رو توی کیفم گذاشته،چرا اینقدر با برنامه ریزی دقیق؟یعنی از عمد بوده و کسی اتفاقی اینکارو نکرده؟
ذهنم درگیر شده بود و باید از پارسا بپرسم،حتما اون میدونه به هرحال اون منو از اون اتاق تاریک و ترسناک نجات داده
پارسا با یه پرستار وارد اتاق شدن که پرستار با لبخند گفت:حالت خوب شد؟
جوابشو با لبخند دادم و گفتم:خوب شد!
پرستار:خب خداروشکر...سرمت هم که تموم شد
کلا از سرنگ و آمپول میترسیدم و بخاطر همین چشمامو بستم و گفتم:اره
پرستار:میترسی؟
چشمامو آروم باز کردم و گفتم:نه...مگه بچم؟
پرستار چیزی نگفت و مشغول جدا کردن سرم از دستم شد...
نگاهی به پارسا انداختم که دست به سینه ایستاده بود و با لبخند به صورتم نگاه میکرد...
وقتی پرستار کارشو تموم کرد از اتاق بیرون رفت و همزمان با بیرون رفتنش پارسا گفت:آماده شو بریم
از جام بلند شدم و گفتم:من آمادهام بریم
پارسا به سمت جالباسی رفت و چادرمو برداشت،به سمتم اومد و چادرمو دستم داد و گفت:همین الان بریم خونه مامان اینا؟
+الان؟مگه ساعت چنده؟
پارسا به ساعت مچیش نگاهی انداخت و گفت:پنجه!
+اووووووو...چقد زود گذشت
آروم گفتم:با تو کلا زود میگذره
انگار پارسا شنید و گفت:با توام!
📕
🖇📕
📕🖇📕
🖇📕🖇📕
📕🖇📕🖇📕
📕🖇📕🖇📕
🖇📕🖇📕
📕🖇📕
🖇📕
📕
#دستان_تو
#پارت_99
سوار ماشین که شدیم کولر ماشین پارسا رو روشن کردم و با غرغر گفتم:گرمه خداااااا
پارسا خندید و گفت:بستنی پایهای؟
سرمو کج کردم و گفتم:بدجور
پارسا ماشینو روشن کرد و گفت:پیش به سوی بستنی
+میگم پارسا؟
پارسا:جانم؟
+ای خدااااا....پارسا اینطوری میگی من نمیتونم راحت حرف بزنم!
پارسا خندید و گفت:چی بگم؟بله؛خوبه؟
فکر کردم،دیدم جانم بهتراز بلهست...دهنمو کج کردم و گفتم:نه...همون بهتره!
پارسا:خب؟چی میخواستی بگی؟
+پارسا تو فهمیدی کی cd هارو داخل کیفم گذاشته؟
پارسا سرعت ماشین رو زیاد کرد و گفت:به موقعش میفهمی!
با لب و لوچه،ی آویزون گفتم:باشه
پارسا:ناراحت نشو دیگه...نباید بگم!
لبخند مصنوعی زدم و گفتم:باشه
پارسا نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:حالا شد
نتونستم دوباره طاقت بیارم و گفتم:کار دانیال بود؟
پارسا دوباره به سرعتش افزود و گفت:نه!
رو کردم بهش و گفتم:پس چی؟
پارسا:سارا!
+چی خب؟باید بدونم کی این بلا رو سرم آورده!
پارسا:گفتم که...به موقعش میفهمی
بازم با یه دندگی گفتم:پس کار دانیال بوده!
پارسا زد کنار خیابون و گفت:سارا یه بار گفتم نبود یعنی نبود،فهمیدی؟
سرمو به اجبار تکون دادم و گفتم:بله
پارسا:لطفا دیگه نپرس،دنبالشم نرو...باشه؟
+باشه
پارسا:ممنون
لبخند کج و کوله ای زدم و چیزی نگفتم
توی سکوت رسیدیم به همون مغازهای که یک بار با پارسا اومده بودیم،همونجا که برام آب انار خرید و به زور به خوردم داد...با یادآوری اونروز لبخندی روی لبم اومد که از چشم پارسا دور نموند و گفت:ای کلک!حالا چی میخوری؟
چشمامو بستم و باز کردم و گفتم:فرقی نداره
پارسا:نکنه دوباره میخوای آب انار بخرم؟هوم؟؟بگو دیگه سارا
نگاهش کردم و با ذوق گفتم:هرچی تو بخوری منم میخورم
پارسا:پس بشین میام
📕
🖇📕
📕🖇📕
🖇📕🖇📕
📕🖇📕🖇📕