2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میبینی خواهرم🥀
برا دفاع از این حرم
دارم میرم ولی...💔
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
#شهیدانه
@Revolutio
✨!“•••
بـےڪلام💔
فقطمیٺونمبگم
شھــداشࢪمندهایم
#شهیدانه
@Revolutio
جوانهااگربخواهند
ازدستِشیطانراحتشوند . .
عشقبهشھادترادروجودخود
زندهنگهدارند'! (:
-حاجحسینیڪتا🌱!..
🌱⃟🎞¦⇢ #شهیدانه
@Revolutio
برای آنکه میانِ پرچمِ سهرنگ بپیچنت
باید از دِل بُگذری؛
از تمامِ مَن مَن ها...
🤍⃟🧤¦⇢ #شهیدانه
@Revolutio
یھِجـٰانوشتھِبود...
مشتۍشھـٰادتیعنۍ:
متفـٰاوتبھپـٰایـٰانبرسیـم!
وگرنھمرگپـٰایـٰانهمہۍقصہهـٰاست..!(:🖐🏻
#شهیدانه
@Revolutio
اگر عالم همه با ما ستیزند
اگر با تیغ ، خونم را بریزند
اگر شویند با خون پیکرم را
اگر گیرند از پیکر سرم را
اگر با آتش و خون خو بگیرم
ز خط سرخ رهبر بر نگردم
#سروده شهید ابراهیم هادی🕊️
#شهیدانه
@Revolutio
همیشہمےگفت:
واسہڪےڪارمےڪنے؟
مےگفتم:امامحسین:)♥️🌱
مےگفت:پسحرفهاروبیخیال . . . !'
ڪارخودتروبڪن
جوابشباامامحسین . . .♥️!)'
+شہیدمحمدحسینمحمدخانے🤍
#شهیدانہ🕊️
#گدایاهلبیت~
@Revolutio
شهید سید جعفر موسوی، معلمی خوش سیرت که در عملیات مرصاد توسط منافقین به اسارت درآمد.
رجویها صورتش را لگد مال کرده و زنده زنده پوست کندند و سپس سوزاندند.
فقط می تونم بگم شهدا شرمنده ایم🚶🏿♂!..
#شهیدانه
@Revolutio
°✿فدک✿°:
خاطره شهید ♥️🎙
مصطفے همیشه باوضو بود، یه بار نصف شب بیدار شد...
دیدم آب خورد، بعد وضو گرفت رفت در رخت خواب که بخوابه، بهش گفتم:
"مصطفے خواب از سرت نمےپره؟!"
گفت: "کسے که وضو میگیره و میخوابه
تا زمانے که خوابه براش ثواب عبادت مےنویسند!✨"
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهیدانه
راوی برادرشهید
@Revolutio
#مورچهها🤔🤔
🌷....مورچهها زخمهایمان را به درد میآورند. سعی میکردیم مورچهها را بکشیم😔😔😔،
ولی تمامی نداشتند و از جایجای سلول بیرون میآمدند.😭 حسین اصلاً حال خوبی نداشت.
😔😔😔پیراهنش را بالا زد دیدم صدها مورچه به زخمهایش حمله کردهاند! 😭😭😭در بدن حسین جای سالمی نبود.
بعثیها ما را تا صبح با مورچهها در آن وضعیت تنها گذاشتند و تازه فهمیدم آن استخوانها و
اسکلتها و خونهای خشکیده آنجا چه میکنند.😔😔😭😭
خدا میداند کدام آزادمردی خوراک مورچهها شده بود.
🌷آن شب تا صبح نخوابیدم و صبح در یک دادگاه کاملاً کذایی حسین را محکوم به اعدام کردند و دوباره ما را به همان سلول برگرداندند😔😔
و باز مورچهها به جانمان افتادند.😭 حسین دیگر هیچ تلاشی برای دور کردن مورچهها نمیکرد. 🤦♂🤦♂
فردای آن روز یک دادگاه مضحک دیگر تشکیل دادند و حکم اعدام او به حبس ابد تقلیل یافت و بعد ما را از هم جدا کردند.
🌷....شالچی دوباره حالش بد شد و شروع به گریه کرد. یکی از بچهها پرسید: حالا حسین تا ابد در آن سلول میماند؟
شالچی که بغض خفهاش میکرد، گفت: نمیدانم. اگر قرار باشد در آنجا بماند در کمتر از یک هفته مورچهها او را میخورند😭😭😭.
بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت نفهمیدیم بر سر حسین اللهوردی چه آمد.😔😔😔
راوی: آزاده جانباز سرافراز حسن چمرلو از تهران
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شهیدانه💔💔💔
🦋🦋🦋
@Revolutio
#شهیدمحسنحججی
یه بنده خدایی میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...
همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم
گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن
خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید
شبی که خبر شهادت شهید حججی رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن
شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه
ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد شهید حججی گفت بغض گلومو فشار میداد و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت
یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شد 😳😳 چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از شهید حججی داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده... باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد. گفتم : چی شده چه خبره
این عکس شهید این رفتارای شما
شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم
کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل علیه السلام هستن
سلام دادم به آقا
آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن
گفتم آقا چه غلطی کردم من، چه خطای بزرگی از من سر زده
آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟
یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم
متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده
شروع کردم توبه کردن و استغاثه
توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست
تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود
بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی
#شهیدانه🌱
@Revolutio