دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب و است و ویران ، صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد😞💔🥀🚶♂
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
°•🖤🐚•°
جانعباسفࢪامۅشمڪنناممࢪا
بھخداڪربلایےشدنمدستشماست💔
..................🖤🐚..................
🖤🐚 #امام_حسینے
🖤🐚 #پروفایݪ
....................🖤🐚................
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
°•🖤🐚•°
حࢪمندیدھوݪےכݪخوشیماینقدࢪھ
ڪهصاحبحࢪمازحاݪماخبࢪدارد
..................🖤🐚..................
🖤🐚 #کربلای_حسین
🖤🐚 #پروفایݪ
....................🖤🐚................
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
#یـــــاثاراللھ✋
••••••••❥❁••••••••
🖤⃟🕯↝| #امامحسیــعـــن
🖤⃟🕯↝| #استورۍ_مناسبتۍ
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
#السلامعلیڪیااباعبدالله
دیوانهترین
حالتیڪعشقزمانےست
دلتنگشوۍڪـار،زدستتونیاید
••••••••❥❁••••••••
🖤⃟🕯↝| #امامحسیــعـــن
🖤⃟🕯↝| #استورۍ_مناسبتۍ
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
#السلامعلیڪیااباعبدالله
دیوانهترین
حالتیڪعشقزمانےست
دلتنگشوۍڪـار،زدستتونیاید
••••••••❥❁••••••••
🖤⃟🕯↝| #امامحسیــعـــن
🖤⃟🕯↝| #استورۍ_مناسبتۍ
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
﴿همہدنیابخوادُتوبگۍنھ!
نخواد ُ توبگۍآره... تمومه.. ✋🏻
همینکھ اولُآخرتوهستے
بہمحتاجِتومحتاجۍحرومِ :﴾
••••••••❥❁••••••••
🖤⃟🕯↝| #امامحسیــعـــن
🖤⃟🕯↝| #استورۍ_مناسبتۍ
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
•🖤•
•
#بســـــماللھالرحمنالرحیـــــم🌱
▪️هر کجا مینگرم
▪️بوی خدا می آید
▪️بوی سیبی اسٺ که
▪️از کرب وبلا می آید
◼ایام سوگواری
#امامحسیـــعــنبرشماتسلیتباد.
••••••••••••❥❁••••••••••
🖤⃟🕯↝| #امامحسیــعـــن
🖤⃟🕯↝| #پست_مناسبتۍ
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💖•
اسلامعلیڪیااباعبداللہ
••••••••❥❁••••••••
💝⃟🌟↝| #امامحسیــعـــن
💝⃟🌟↝| #استورۍ_مناسبتۍ
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
✦دخـــتـــر انـــقــــلابـــــ ✦:
¹]سلامبرشاهشهیدان:
#السلامعلیکیاحسینابنعلی[🖤🥀]••
²]سلامبرصاحبالعصر:
#السلامعلیکیاامامانسوالجان[🖤🥀]••
³]سلامبرحضرتمادر:
#السلامعلیکیاأمالحسنینوالزینبین[🖤🥀]••
⁴]سلامبرمولایمآنعلۍ:
#السلامعلیکیاامیــرالمؤمنین[🖤🥀]
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
به تو از دور سلام✋
به حسین از طرف وصله ی ناجور سلام...✋😭
﹝السّلام علیڪ یا اباعبدلله و علي الارواح الّتی حلّٺ بفنائك علیڪ منّي سلام الله ابداً ما بقیٺ و بقي اللیل و النّھار و لا جعلہ الله آخر العھد منّي لزیارتڪ السّلام علي الحسین و علي عليّ بن الحسین و علي اولاد الحسین و علي اصحاب الحسین.✨🌿 ﹞
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
#نظر_ناشناش💌💌
ممنون گلم خوشحالم از پروفایل ها خوشتون آمده 😉😊😄
انشالله برامون بمونین و همیشه راضی باشید
➰➰➰➰➰🖤➰➰➰➰➰
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
#نظر_ناشناس 💌💌
سلام گلم راستش نمی دانم بزارم یا نه آخه این شکلی کسانی هم که با هاشون آشنیایی ندارن
آشنا میشن و خدایی نکرده یکی از طرف دار هاشون میشن. اما بروی چشم در اسرع وقت حتما در این موارد هم توضیح خواهیم داد 🌸
انشالله بمونین برامون خوبی از خودتون هست عزیزم 😊😉😄
➰➰➰➰➰🖤➰➰➰➰➰
دخـــتــران انـــقـــلابـــی
@Revolutio
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان
#لیلی_سر_به_هوا
#پارت_هشتم
💕💍💕💍💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕
💕💍💕💍
💕💍💕
💕💍
💕
بله
- بیایین من شما رو می رسونم.
- نه مرسی خودمون می ریم. سالم برسونید.
- باشه همچنین خدانگهدار.
بر خالف آقا مصطفی، مهدی تنها به سالم و لبخندی اکتفا کرد و به سمت
ال نودی که آن طرف خیابان پارک بود، رفت.
مبینا با آرنج ضربه ای به پهلوی عاطفه زد و با خنده گفت: خنده ی یارو
رو دیدی؟
عاطفه خنده ای کوتاه کرد اما در دلش قیامت بر پا بود. با آمدن تاکسی هر
دو آن ها سوار شدند. سرش را به شیشه های ماشین تکیه داد و باز هم به
فکر فرو رفت. مغزش همچون هاردی پر شده بود؛ دیگر کشش نداشت.
هر لحظه فکر و ذکرش شده بود مهدی. هر چیزی می شد، اسمش در ذهن
عاطفه می آمد. انگار ناخودآگاه ذهنش همه چیز را به او مرتبط می کرد.
مبینا که صورت غرق در فکر عاطفه را دید، حرفی نزد تا او را در
خلوت خودش تنها بگذارد. کرایه را حساب کرد و همراه عاطفه پیاده شد.
دلش نمی خواست هرگز دچار سرنوشت عاطفه شود. عاشقی آن هم در این
سن و سال برایش غیر باور بود.
ت عجبی نداشت هیچ کس عشق او را در این سن و سال باور نمی کرد. از
همه مهم تر مبینا، عاطفه را دختری مغرور و قدرتمند می دانست. هیچ
وقت فکرش را نمی کرد که این دختر قوی دل ببند...
قدم زنان به سمت مغازه رفتند تا با خرید هله و هوله از خجالت شکمشان
در بیایید. مبینا که دل و دماغ خرید را در عاطفه نمی دید رو به او کرد و
گفت: همین جا می مونی من خرید کنم برگردم؟
اره. بی زحمت برام یه بطری آب بگیر!
- باشه خواهری! زیاد به خودت فشار نیار آخرش که...
- مبینا! لطفا هیچی نگو!
دیگر چیزی نگفت و وارد مغازه شد. مغازه دار که بیشتر از یک سال بود
که آن ها را می شناخت و دیگر شوخی هایش برای مبینا و عاطفه عادی
شده بود، با دیدن مبینا به تنهایی تعجب کرد و گفت: پس اون یکی رفیقت
کو؟
- یکم حالش خوب نبود، بیرون موند.
- آها نمازهاتون قبول! التماس دعا...
- ممنون محتاجیم به دعا!
مبینا تمام وسایلی که می خواست را انتخاب کرد و بعد از حساب کردن آن
ها از مغازه خارج شد. عاطفه را دید که قطره اشکی مزاحم را از روی
صورتش پاک می کرد. لحظه ای درنگ کرد تا دوست اش خجالت زده
نشود.
بطری آب را به او داد و باز هم سکوت، تن ها پیوند میان این دو دوست
بود. بار دیگر سوار تاکسی خطی شدند. عاطفه واقعا ممنون مبینا بود که
در این لحظات او را درک می کند و همیشه بدون هیچ منتی همراهش
است.
این دفعه خجالت می کشید که باز هم مبینا کرایه را حساب کند، پس زود
تر از او دست به کار شده و کرایه را به راننده داد. بعد از گفتن مقصد باز
هم به شیشه تکیه داد و مشغول جنگیدن با افکار ضد و نقیض اش شد.
سعی کرد افکار مزاحم اش را دور بیاندازد و تبدیل به همان کسی شود که
باعث لبخند زدن بقیه می شد. او کسی بود که تحت هر شرایطی لبخند از
💕
💕💍
💕💍💕
💕💍💕💍
💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕💍💕
💕💍💕💍💕💍💕💍
💕💍💕💍💕💍💕💍💕