فناوری فرهنگی تقوا بنیان!
🔹یکی از فناوری های فرهنگی اسلام مسجد است نیاز به توضیح نیست که مسجد به عنوان یکی از فناوری های فرهنگی اسلام چه کارکردهایی برای بازتولید فرهنگ دینی و اسلامی در تاریخ اسلامی ایفا کرده است؛ مکان تصمیم های سیاسی و اجتماعی، مکان مشورت های اجتماعی و فرهنگی، مکانی برای عبادت و تهجد، مکانی برای حل اختلاف مسلمین، مکانی برای تعلیم و تربیت و ... . اما این مسجد به عنوان مکانی که نسبت دین و دنیا را حفظ می کند باید بر بنیانی بنا شود که به آن فناوری فرهنگی اسلامی گفته شود چرا که تمام این کارکردها می تواند در مکان یا مکان های دیگر نیز وجود داشته باشد.
🔹برای مسجد به عنوان فناوری فرهنگی قرآن حکیم دو نمونه ذکر می کند مسجد تقوابنیان و مسجد نفاق بنیان؛ مسجد قبا و مسجد ضرار. مسجد قبا مسجدی است که «اسس علی التقوی» است بنابراین محق است که نماز در آن اقامه شود و به تبع کارهای فرهنگی مسلمانان نیز در آن انجام پذیرد. اما مسجد ضرار جز ضرر و آزار و سست کردن بنیان جامعه اسلامی هدفی ندارد؛ چرا که غایت آن ایجاد تفرقه میان جامعه اسلامی است. این فناوری تفرقه بنیان «کمینگاهی» برای نفاق و عصیان علیه بنیان جامعه اسلامی است. «والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون»؛ بله کسانی که مسجد ضرار را بنیان نهادند مدعی هستند که نیتی جز خیر ندارند اما به شهادت خداوند آنها درباره نیتشان دروغ می گویند.
🔸فناوری های فرهنگی می تواند دو بنیان داشته باشد. به عنوان مثال برای شبکه های اجتماعی نیز می توان قائل به دو بنیان شد؛ می تواند بر تقوا بنیان نهاده شده باشد و به منظور کمک به فعالیتهای اجتماعی مسلمانان باشد و یا وسیله ای برای تفرقه و ضرر رساندن به مسلمانان باشد. پیامبر اسلام در نهایت دستور داد مسجد ضرار ویران و محل ریختن زباله شد. نکته مهم این است که مسلمانان حقیقی به تبعیت از پیامبر مکرم اسلام هیچ کدام در آن مسجد اقامه نماز نکردند تا آن مسجد را تأیید نکرده باشند.
#ساخت_فرهنگ_انقلابی
#فناوری_فرهنگی
یادداشت¬هایی در باب مسئله «حکمرانی»
یادداشت شماره 1
حکمرانی و تعویق (postpone)
به بهانه بحثی که در گروهی از فارغ التحصیلان دانشگاهی در باب ایجاد رشته ای دانشگاهی به اسم حکمرانی درگرفت. فرصت را غنیمت شمردم که در این خصوص تأمل کنم و نتایج این تأملات را در قالب چند یادداشت برای دوستان بفرستم تا کمی بحث ها مضبوط تر گردد.
یکی از نکاتی که به کمک مانهایم –در ایدئولوژی و اتوپیا- و اساتیدم در رساله دکتری پروردم مفهوم تعویق بود. تعویق مبتنی بر جهان های اجتماعی دکتر پارسانیا تعویق کنش برای شکل گیری معرفت یا آگاهی است. شکل گیری معرفت (آگاهی) در تعویق برای بررسی امکان هایی که هنوز خودآگاه نشده اند ضرورت دارد. جهان اول و جهان سوم نقطه ای است که در میان آن معلق هستیم.
تعلیق میان جهان اول و جهان سوم ناشی از فرهنگ حق در جهان اول و ضرورت های تمدن غالب در جهان سوم است. در میان این جهان باید چه کرد؟ آیا باید مانند ابلهان واداده –مثل انتلکتوئل ها- ضرورت های جهان سوم که مدام در حال بازتولید شدن هستند پذیرفت یا مانند ابلهان متعصب –مثل سنت گرایان- به ظاهر تقید داشت و در سلب خانه کرد. راه سوم اما به تعویق انداختن مسئله بغرنج برای خروج و شناسایی امکان هایی است در شکل گیری آگاهی و معرفت بروز می کند. ضرورت ها ما را به پیش می کشند و جای تأمل برای ما نمی گذارند اما در مسائلی می توان کاملاً خودآگاهانه مسائل را به تعویق انداخت نه به تعویق انداختن منفعلانه بلکه تعویق انداختنی متأملانه (reflectional) که به زوایای مسئله و به شکل گیری مسئله پرداخت.
حکمرانی (governance) نیز از جمله همان مسائل و مفاهیم است. مفهومی که می توان عجولانه آن را از سپهر معرفتی خود جدا کرد و نهایتاً با این بیان که این مفهوم همان مردم سالاری دینی است سروته قضیه را هم آورد -همان مردم سالاری دینی که تا دیروز اسلامی شده دموکراسی بود- و در نهایت گفت که تا حالا «آنچه خود داشتیم زِ بیگانه تمنا می کردیم». می توانید با یک جستجوی ساده به این بیان ها برسید و ببینید که چگونه حکمرانی را به مفهوم متعالی هم چسبانده اند و «حکمرانی متعالی» ساخته شده است. حالا حکمرانی متعالی چیست؟ خوب معلوم است مردم سالاری دینی.
#ساخت_فرهنگ_انقلابی
#حکمرانی
یادداشت هایی در باب مسئله «حکمرانی»
یادداشت شماره 2
«حکمرانی» و عقلانیت
( این بخش را از درس گفتارهای 1978-1979 فوکو در کولژدوفرانس کمک گرفته ام)
حکمرانی یک معنای عام دارد و به معنای نوعی عقلانیت در کردارهای حکومتی است. با این تلقی می توان حکمرانی را در معنای عامی فهمید که مختص به یک دوره خاص تاریخی و یک عقلانیت خاص نیست؛ بلکه حکمرانی در این تلقی وضعیت ویژه ای است که سبب ایجاد نوعی نسبت میان حکومت، اشیاء و انسان ها می گردد. حال با این تلقی می توان به این سوال پاسخ داد که عقلانیت در کردارهای حکومتی را چه چیزی ایجاد می کند. به تعبیر دیگر شرایط به ظهور رسیدن سنخ خاصی از عقلانیت در کردارهای حکومتی چیست؟
در این نقطه ناچار باید در ایده ای توقف کرد که عقلانیت خاصی را حکمفرما می کند. مصلحت عمومی، سعادت و شقاوت یا سود و رفاه آن اموری است که حاکمیت کردارهای خود را با آن مشروعیت بخشی می کند و از مجرای آن می توان قائل به نوعی از عقلانیت حاکم بر کردارهای حاکمیتی شد. به عنوان مثال استعاره راع و رعیت، «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ اَلْأَمِيرُ اَلَّذِي عَلَى اَلنَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ اَلرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ ...» نشان از سنخ خاصی از عقلانیت است که نسبت حاکم و مردم را همچون پدر و فرزند توصیف می کند. این سنخ از عقلانیت سعی دارد حاکمیت را در جایگاه مرشد و هدایت گر مردم قرار دهد، حاکم و حکمرانی به دنبال سعادت مردمش هست.
حکمرانی مبتنی بر «دولت» سنخ (یا فن) خاصی از عقلانیت است که ناشی از ایده ای است که کردارها و یا رویه هایی را در سطح عمومی جامعه توسعه می دهد (فن خاصی از حکمرانی است). فن دولت مبتنی بر عقلانیتی است که در آن حاکمیت باید مستقل، مستحکم و ثروتمند باشد و در مقابل خصم خارجی استوار باشد و شاید باید قلمرو داشته باشد، قانون داشته باشد (نه اصول). فن دولت از جایی دیگر تغییر می کند به فن لیبرال و نوعی جدیدی از حکمرانی را رقم می زند در این فن استعاره «بگذار سگان خوابیده باشند» حاکم است. این فن لیبرال حکمرانی عقلانیتی است که توصیه به عدم مداخله می کند سگان (سازوکارهای قدرت یا کردارهای حکمرانی) باید خوابیده باشند.
#ساخت_فرهنگ_انقلابی
#حکمرانی
یادداشت هایی در باب «حکمرانی»
یادداشت شماره 3
«حکمرانی» و لیبرالیسم
فن دولت چنانکه بیان شد ناظر به عقلانیتی بود که چون یک «لویاتان» دست های درازی داشت که در همه امور دخالت می کرد اما فن جدید لیبرال به دنبال افزایش بی حد قدرت و ثروت دولت نبود بلکه تلاش داشت که این دست های زیاد و بلند را کم و کوتاه کند. فن لیبرال به دنبال دولت مقتصد (frugal) است؛ دولتی که تا حد امکان خود را و سازوکارهای خود را توسعه ندهد. اگر حکومت شرّ لازم است پس هرچه بتوان این شر را تقلیل داد به خیر عمومی کمک می شود. اما پرسش این است که چگونه می¬توان این شر ضروری را به حداقل رساند؟ دولت مقتصد چگونه شکل می گیرد؟
دولت مقتصد نیاز به سازوکاری دارد که رابطه میان فرد و دولت را تنظیم کند. دولت مقتصد بازار را به عنوان سازوکار خودتنظیم گری که شرّ دولت را به حداقل می رساند این امر را به عهده می گیرد. سازوکاری که به قول فوکو رژیم حقیقت است. بازار روشن می کند که حقیقت چیست؟ دولت اجازه دخالت در سازوکار بازار را برای روشن شدن حقیقت ندارد. در این میان وظیفه دولت در نسبت به این رژیم حقیقت چیست؟ دولت موظف است که از این سازوکار محافظت کند و اجازه ندهد که امری از بیرون در خودسامانی این سازوکار دخالت کند. اگر امر بیرونی در این نظم خودسامان دخالت کند به ازهمگسیختگی آن نظم و فروپاشی از منجر خواهد شد. این نظام خودسامان معیار خوب و بد را نیز تغییر می دهد؛ اکنون دیگر حکومت خوب حکومتی نیست که عدالت را رعایت کند بلکه حکومتی است که به صدای بازار گوش دهد. اینجا محلی است که نیاز به شکل گیری دانشی دارد که نسبت بازار و دولت را تعیین کند؛ اقتصادسیاسی متکفل این وضعیت رخ داده شد.
از سوی دیگر حقوق عمومی نیز همین¬جا شکل می گیرد تا نظامی از قوانین را برای تعیین مرز دولت روشن کند. فن جدید حکمرانی بر خلاف حکمرانی دولت به دنبال بیشینه کردن ثروت، جمعیت و زمین نیست؛ بلکه به دنبال بیشینه کردن سود فردی و جمعی است. عقلانیت جدید اکنون بر زمین و منابع و شرکت ها مسلط نیست بلکه نقطه کانونی عقلانیت جدید پول است.
#ساخت_فرهنگ_انقلابی
#حکمرانی
به بهانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی
بازنشر نگاهی انتقادی به کتاب «انقلاب تصور ناپذیر ایران» نوشته چارلز کورزمن با ترجمه محمد ملاعباسی.
🔹کتاب «انقلاب تصورناپذیر در ایران» با متن صمیمی و روان به سرعت، خواننده را با خود همراه می کند. نویسندۀ کتاب از انقلابی متفاوت سخن می گوید؛ متفاوت با تمام آنچه تا قبل از آن انقلاب اسلامی تجربه کرده بوده است. او معتقد است این انقلاب از بسیاری جهات با انقلاب های دیگر متفاوت است، هم در میزان مشارکت مردم در انقلاب و هم نوع مقابله سیاسی و ادراکات توده ای. از منظر مؤلف، مردم در شرایط انقلاب دچار چنان تشویشی بودند که نه تنها نمی توانستد اقدامات دیگران را پیش بینی کنند، اقدامات خود را هم نمی توانستند پیش بینی کنند. نویسنده به سردرگمی همه ایرانیان در انقلاب اسلامی اعتقاد دارد. از آن جایی که نگارندۀ کتاب وجه اسلامی و سنت اسلامی را به درستی درک نمی کند، از ادراک بسیاری از امور ناتوان است؛ مثل اعتقاد به سنن الهی، سنت تغییر، سنت نصر و دیگر عواملی که انقلابیون را نه تنها برای انقلاب مصمم می کند، بلکه یاری و پیروزی آن ها را قطعی می داند.
نویسنده تلاش می کند با فکت های عینی، روایتی از انقلاب اسلامی عرضه و اثبات کند که تا حدود آبان ماه هیچ کس تصوری از آن نداشت و هیچ کس سناریوی مناسبی برای جایگزینی شاه نداشت، اما به یک باره در افواه مردم از سناریوی جدیدی سخن به میان می آید و مردم می توانند به امر جدیدی بیندیشند. نویسنده معتقد است که حتی کاخ سفید هم نمی توانست انقلاب را تصور کند و این امر را به نامه های رد و بدل شده میان رئیس جمهور و سفیر امریکا در ایران مستند می کند. به نظر می رسد عدم درک انقلاب توسط کاخ سفید و نگارنده، یکی باشد و آن عدم شناخت صحیح اسلام، مردم و تاریخ ایران است. نگارنده، این تصورناپذیری را حتی به بازرگان هم منتسب می کند و معتقد است بازرگان هم حتی در دیدارش با امام تلاش می کرد تنها از حکومت امتیاز بگیرد و اصلاً خواب انقلاب را هم نمی دید. اما بعد از دیدار با امام بود که امام به کمتر از سرنگونی رژیم راضی نبود و او نیز به دنبال انقلاب حرکت کرد و پیشنهاد نخست وزیری را هم نپذیرفت. در این تحلیل به دلیل عدم شناخت درست تفکر دینی، توانی برای تحلیل اندیشۀ انقلابیون اصیل و اعتماد به سنن الهی و رهبری امام وجود ندارد، به همین دلیل از این منظر، متن دچار ضعف است.
مؤلف این کتاب معتقد است علم وقتی از تحلیل باز می ماند سعی می کند جهان را دوباره معنا کند. کار علوم اجتماعی تحلیل و تأویل امور غیرمنتظره است، و هرچه امور غیرمنتظره تر باشند، تلاش بیشتری برای معنا کردن آن امور نیاز است. نویسنده معتقد است که انقلاب ایران به دلیل پیچیدگی زیادش با انواع تحلیل ها رو به رو می شود، اما هر تحلیلی صورت می گیرد ناگزیر است بخشی از فکت ها و شواهد را کنار بگذارد. نویسنده می گوید اگر از من انتظار دارید که شواهدی را که می بینم به نفع شواهد دیگری کنار بگذارم، من چنین کاری نمی کنم. به نظر می رسد نویسنده نمی تواند میان فکت های واقعیت نما و فکت ها و شواهد فیک و جعلی تمییز دهد، لذا بهترین راه را انتخاب می کند و همه را راضی نگه می دارد. البته یادآوری این نکته ضروری است که هر علمی به هر حال از میزانی تقلیل ناگریز است.
نویسنده می گوید من به دنبال تبیین انقلاب ایران نیستم، بلکه به دنبال «ضد تبیین» هستم. او ضد تبیین را کوششی برای فهم انقلاب با همه آشفتگی هایش می داند، مقایسه تجربه زیسته انقلابی و تبیین های عمده ای که مطالعات انقلاب ارائه داده اند. او پنج تبیین از انقلاب ارائه می دهد که قابل فروکاست به دیگری نیست: تبیین سیاسی، تبیین نهادی، تبیین فرهنگی، تبیین اقتصادی و تبیین نظامی. متأسفانه مؤلف نگاه دینی غالب بر انقلاب را نهایتاً به امر فرهنگی فرو می کاهد و تمام فهم دینی و اعتقادی مردم را به امور سنتی تقلیل می دهد.
بیشتر بخوانید:
https://b2n.ir/a00722
یادداشت هایی در باب «حکمرانی»
یادداشت شماره 4
«حکمرانی» و نئولیبرالیسم
عقلانیت لیبرال با مشکلاتی چون «عدم امکان شکل گیری بازار کامل»، «عدم توانایی در تولید و عرضه کالاهای عمومی*»، «عدم توزیع عادلانه درآمد» مواجه شد. به همین دلیل لیبرالیست های غیرارتدکسی مثل کینز و کینزی ها در صدد برآمدند با اعلام ناکارآمدی دیدگاه ارتدکس به عقلانیت بازار حضور دولت را لازم بدانند. شکست بازار فرصت را برای فن دیگری به نام دولت رفاه ذیل عقلانیت لیبرال با انتقاد به فن بازار سعی کرد سود را به عنوان امر عام خود تنظیم گیر خارج کند و تلفیقی از فن دولت و بازار ارائه کند تا اینکه تا حدودی بر مصائب بازار فائق آید.
بعد از جنگ دوم دولت ها به سمت فن دیگری به نام نئولیبرالیسم حرکت کردند. البته هاروی این که چرا نئولیبرالیسم جایگزین دولت رفاه شد را ناشی از امری سیاسی می داند؛ برای بازسازی سرمایه داری بین المللی و احیای انباشت ثروت و قدرت نخبگان. هایک، فریدمن، میزس و پوپر از جمله افرادی بودند که انجمن مونت پلرین را تأسیس کردند تا نئولیبرالیسم را تئوریزه کنند. نئولیبرالیسم آنگلوساکسونی تلاش کرد تا همبستگی اجتماعی را برای افزایش رقابت در جامعه کاهش دهد؛ تعهدات دولت را در قبال مسائل اجتماعی کم کند؛ اتحادیه های کارگری را تضعیف کند؛ با برنامه ریزی دولتی به شدت مخالفت کند. شکل اروپایی نئولیبرالیسم کمی متفاوت است این شکل از نئولیبرالیسم که بر بازار اجتماعی استوار است بر بنیادهای اخلاقی تأکید دارد و امر اجتماعی را بر فردی ترجیح می دهد. دولت باید بر هدف های اجتماعی تمرکز کند بی آنکه بازار را ناکارامد کند.
هاروی از پس تفاوت بنیادین نئولیبرالیسم و لیبرالیسم برنیامده است تا دانسته شود در عقلانیت لیبرال جدید چه تفاوت بنیادینی در اشکال سنتی رخ داده است. فوکو به نکته ای ظریف اشاره می کند که احیانا کمی به از دشواری مسئله کم کند. او معتقد است که نباید چنین پنداشته شود که لیبرالیسم جدید با لیبرالیسم سنتی تفاوت ندارد، اما تفاوت در چیست فن جدید چه ویژگی خاصی دارد؟ لیبرالیسم سنتی وقتی دچار اشکالاتی شد دولت موظف شد که اشکالاتش را برطرف کند. اما دولت که خودش شر مطلق ضروری است از عهده چنین کاری برنمی آید. دولت که فرصتی به چنگ آورد به واسطه همین فراهم شدن فرصت استبدادش را مستولی می کند. از طرف دیگر این اشکالات اساساً اثبات اشکالات ذاتی بازار نیست. از این نکات اثبات می گردد که راه را عوضی آمده ایم به جای آنکه دولت که شر ضروری است بازار را کنترل کند این بازار است باید دولت را کنترل کند. پس بیایید از بازار بیشتر بخواهیم بازار جایی بزرگتر می خواهد جای بازار را تنگ نکنید.
#حکمرانی
#ساخت_فرهنگ_انقلابی
ماهیت دانش سیاست گذاری (از منظر لاسول)
لاسول می گوید:
«علوم سیاست گذاری به دانش «موجود در» و دانش «مربوط به» فرایندهای تصمیم گیری عمومی و مدنی مربوط است (Lasswell, 1971: 1).»
علم سیاست گذاری به مجموع دانش هایی اطلاق می شود که «موجود در» و «مربوط به» فرآیندهای تصمیم گیری است. چند صفحه بعد لاسول می گوید علوم سیاست گذاری بر تناسب «موجود در» و «مربوط به» تصمیم گیری متمرکز است. بنابراین علم سیاست گذاری علمی است که دانش هایی که به نحوی در تصمیم گیری دخالت دارد چه به فرآیند تصمیم گیری و چه به محتوای تصمیم گیری مربوط باشد در نسبت با یکدیگر مطالعه می کند و اینها را جدا از هم نمی بیند. این نقطه امکان معنای متافیزیکی سیاست گذاری را فراهم کرده است؛ جایی که امور در نسبت با یکدیگر قرار داده می شوند. این در نسبت بودگی دانش هاست که علمی بر می سازد به نام علم سیاست گذاری. علم سیاست گذاری از این منظر یک علم میان-رشته است چراکه میان چند دانش نسبت برقرار کرده است.
#دانش_سیاستگذاری
#بازخوانی
سیاست گذاری فانکشنال یا رابطه ای
(این بخش را از بوردیو استفاده کرده ام)
از نظر بوردیو سیاست گذاری به معنای تغییر رابطه ها و نسبت هایی است که از پیش موجود شده است. از منظر او «دولت سهمی قطعی در تولید و باز تولید ابزارهای ساخت واقعیت اجتماعی دارد. دولت به عنوان ساختار اندام وار و قدرت سامان بخش اعمال و رفتار از طریق تمامی الزامات و انضباط های جسمی و فکری که به صورت یکسان بر عاملان اجتماعی تحمیل می کند یک رشته عملیات شکل دهنده به استعدادها و تمایلات را به صورت یکنواخت و دائم انجام می دهد».
بنابراین دولت هرچه حداقلی تر باشد میزان نفوذ آن در سامان دهی نظام تمایلات، عادت واره ها و در نهایت فضای فرهنگی کشور حداقل می گردد. به عنوان مثال اگر دولت نتواند فضای مجازی را سامان دهد آنگاه الزامات آن فضای از پیش موجود که توسط کنشگر فراسرزمینی دیگری سامان بخشی شده است بر فضای سرزمینی و جغرافیای ایران حاکم می گردد. در این صورت به عنوان مثال نظام تمایلات جسمی و جنسی توسط آن کنشگر فراسرزمینی در حال سامان دهی است.
#بوردیو
#سیاست_گذاری_رابطه ای
#ساخت_اجتماعی_واقعیت
ساخت فرهنگ انقلابی
اسماعیل احمدی را در سفری که به رشت برای یک جشنواره دانشجویی داشتم در هواپیما شناختم. شوخ و بانمک بود باصفا و صمیمی. فکر نمی کردم اینچنین ترکمان کند. روحش شاد.