eitaa logo
ساخت فرهنگ انقلابی
94 دنبال‌کننده
40 عکس
10 ویدیو
7 فایل
پیرامون گفتمان انقلاب اسلامی (ایده انقلاب اسلامی) ارتباط با ادمین: محمدرضا مالکی بروجنی (پژوهشگر علوم اجتماعی و سیاستگذاری فرهنگی) @wrezaw
مشاهده در ایتا
دانلود
ثسموس و نوموس نویسندگان: آذرفزا؛ قوام صفری گذر از ثسموس به نوموس در ادبیاتِ سیاسی یونان باستان، بازنمایاننده چه دگرگونی اندیشگانی در اندیشه سیاسی یونانیان، به ویژه آتنیان، بوده است. چنانکه پیش از این نشان دادیم، ثسموس دستور/ فرمان زورآور شده­ای است که از سوی عاملی جدا و برتر صادر می­شود و افرادی که تحت آن دستور/ فرمان قرار می­گیرند آن را اجبارآور می­یابند. در معنای بنیادینِ نوموس نیز اجبار و الزام نهفته است. اما این الزام و اجبار بیش از آنکه از حجیت مرجعی که آن را صادر کرده ناشی شده باشد از این واقعیت نشات می­گیرد که همه افرادِ تحت سامان و نظم نوموس آن را بی چون و چرا معتبر می­دانند. هم­از این­روی، هنگامی که از ثسموس و نوموس در معنای قانونِ نهاده سخن می­گوییم، با دو معنای متفاوت از قانون روبه­رو می­شویم. ثسموس قانون را دستور یا فرمان زورآور شده­ای می­داند که از سوی قانون­گذاری برتر گذاشته می­شود و همگان به ناگزیر باید آن را معتبر بدانند؛ حال آنکه نوموس، قانون را حُکمی می‌داند که از سوی همگان معتبر دانسته می­شود و از این جهت تصدیق شده و پذیرفته می­شود. ثسموس حجیت و اعتبار خود را از قانون­گذار ِ برتر می­­گیرد اما نوموس، هم­ازنخست، قانون را امر ِمعتبر و مورد توافقِ همگانی قلمداد می­کند. این دو دریافتِ متفاوت از قانون­نهاده، دو صورت متفاوت از نظامِ سیاسی را پدید می­آورند. نظامِ سیاسی برآمده از ثسموس کمترین توجهی به توافق و پذیرشِ همگانی ندارد و بنابراین تورانیک (استبدادی) خواهد بود. جایگاهِ والای توران (مستبد) همگان را وادار به پذیرش ِ قوانین می‌کند. باری، نظامِ سیاسی برآمده از نوموس بیشترین تاکید را بر توافق و پذیرشِ عمومی دارد بنابراین مشارکتِ سیاسی و برابری میان همگان برای توضیح و تفسیر خیرِ عمومی در کانون قرار می­گیرد. شرطِ امکان انجمنِ ملی در آتن و قدرت گرفتنِ آن در برابر آرئوپاگوس اصلِ برابری قانونی بود. یونانیان این اصل را با لفظ ἰσονομία]=برابری فرمانروا و فرمانپذیر[ می‌خواندند که از ترکیب ἴσος]=برابر[ و νόμος]=قانون[ تشکیل شده است. چنانکه پیداست با سرنگونی حکومتِ استبدادی پیسیستراتی و آغاز دموکراسی کلیستنسی لفظ ایسونومیا دلالت سیاسی می­یابد و زمینه ساز جایگزینی نوموس به جای ثسموس در ادبیاتِ سیاسی آتن می‌شود. اگرچه اصلی­ترین دلالتِ نوموس از ابتدای سده چهار پ.م به بعد، چنانکه در سخنرانی سخنوران، خطابه­های مردانِ سیاسی، نمایشنامه­ها و همچنین آثار فلسفی می بینیم، قانونِ نهاده بوده است، نوموس دلالت­های پیشینش را از دست نداد. پژوهشِ ما نشان می­دهد، نوموس در معنای سامانی که همگان آن را معتبر و الزام آور می دانند نه تنها معنای نوین یونانیان از قانون سیاسی را نشان می­دهد بلکه وجوهِ گوناگونِ زیستِ عمومی آنان را بازنمایی می­کند. یونانیان این زیست عمومی را در برابر زیستِ خصوصی می‌فهمیدند و آن را   πολιτικός] βίος =زیستِ شهرورزانه[ می­نامیدند. مفهومِ کلیدی در زندگی شهرورزانه ایده­ نوموس است چرا که تمامی وجوهِ آن را اعم از آداب و رسوم، عُرف، فرامین و مناسکِ دینی و مهمتر از همه قوانین ِ نهاده به هم می­پیونداند و هماهنگ می­سازد. به دیگر سخن، ایده نوموس به مثابه­ παράδειγμα]=الگو، پارادیم[ تمامی اجزاء بسگانه زیستِ عمومی یونانیان را در واحدی به نام پولیس گرد می­آورد. بدین ترتیب نوموس نه تنها بنیان­گذارِ پولیس است بلکه نگاهدارنده آن و در همین حال به پیش­برنده آن نیز هست. @RevolutionaryIdea
🔹راه و رسم نظرورزی نویسنده: حمید احتشام کیا 🔸ابن‌سینا در ابتدای بحث از «سماع طبیعی» درباره نحوه مواجهه بعض از کسانی که دستی در علم دارند و در باب مسائل علمی گفتگو می‌کنند می‌نوسید: 🔸«فكثيرا ما نرى المتكلمين فى العلوم إذا تناولوا بنقضهم مقالة واهية، أو أكبّوا ببيانهم على مسألة يُلحظ الحقُ فيها عن كثب، نفضوا كل قوة و حقّقوا كل قسمة، و سَردوا كل حجة»: در بسیاری از موارد می‌بینیم که متکلمین در علوم (کسانی است که درباره پدیده‌ها گفتگوی علمی می‌کنند) در مباحث بدیهی و ساده، تمامی استدلالات را پی‌در‌پی آورده و با تمام قدرت مسأله را مطرح کرده، تقسیمات و فروعات اطراف آن را تشریح می‌کنند. 🔸«فإذا تلجّجوا فى المشكل و خلصوا إلى جانب المشتبه، مرّوا عليه صفحا»: اما وقتی به مشکلات و عویصه‌ها می‌رسند و در گرداب معضلات فهم پدیده فرو می‌روند و با امور مشتبه روبه‌رو می‌شوند، با گذشت و اغماض از آن روی‌گردان می‌شوند. 🔸«و نحن نرجوا أن يكون وراء ذلك، سبيل مقابلة لسبيلهم، و نهجٌ معارض لنهجهم»: و ما امید داریم برخلاف راه و طریقه ایشان مسیر دیگری را پیش گیریم یعنی مسائل آسان را رها کرده و در عویصه‌ها لنگر انداخته و جَدّ و جُهدمان را آنجا صرف کنیم.
فرق غایت (Zweck) و غایتمند (Zweck-mabigkeit) کانت میان ابژه غایتمند و ابژه غایت فرق می گذارد. وقتی ابژه‌ای را به عنوان غایت در نظر می گیریم این ابژه فقط به مدد طرح قبلی ممکن شده است اما زمانی که ابژه ای را غایتمند لحاظ می‌کنیم در واقع این امکان را می‌پذیریم که ابژه محصول تصادف بوده است با این حال ابژه مزبور ما را وادار می‌کند تا مفهومی را ورای رخداد آن در نظر بگیریم.
به مناسبت شهادت آیت‌الله رئیسی و بازتولد امر ملی برگرفته از کتاب «زمانی میان زمان ها» تشیع سیاسی است که از بدو تولد با دعوای مشروعیت جانشینی پیامبر پیوند خورده است. به این دلیل سیاسی است که روند تاویل نامتناهی است. به این دلیل سیاسی است که حضور نامرئی امام زمان در کار است. سیاسی است زیرا تولدش شرط امکان مسأله ملی قرار می‌گیرد. سیاست بدون حوزه عمل وجود نخواهد داشت. آنچه ما در اینجا «ملی» می‌نامیم همان حوزه عمل است، «««چیزی که بازسازی موجودیت یک ملت را امکان پذیر می‌سازد»»». شیعه سیاسی است زیرا رویداد بنیان‌گذار آن یعنی عاشورایی حسینی مسأله اخلاق را مطرح می‌سازد. شیعه سیاسی است زیرا سیاست را به واسطه چیزی غیر از مدیریت دولتی در نظر می‌گیرد. تشیع دقیقا به این دلیل سیاسی است که از این دنیا راضی نیست؛ از دنیای امکان رو بر می‌تابد و به دنیای دیگری که باید در قالب همین جهان ایجاد شود چشم می‌دوزد. . . شهر خالی است ز عشاق، بود کز طرفی مردی از خویش بیرون آید و کاری بکند؟ @RevolutionaryIdea
تمایز میان هنر مکانیکی و هنر زیبا از منظر کانت هنر مکانیکی هنری است که طرح آن از پیش روشن است و طرح در محصول فعلیت می یابد چیزی مثل مهندسی که یک محصول را ابتدا طراحی و سپس می سازد. در هنر مکانیکی محصول را چنان غایت می بینیم. در مقابل هدف هنر زیبا برانگیختن رضایت بی علقه است و یگانه راه انجام این مهم نیز آفرینش محصولی است که مستقیما غایت مشخصی را نشان نمی دهد و این که به کار ادراک غایتمندی بدون غایت ابژه می آید. اگر انسان را موجودی در نظر بگیریم که به لحاظ انسان شناسانه به هنر زیبا تعلق خاطر دارد فرهنگی که می پسندد بیش از اینکه فرهنگ مکانیکی باشد، فرهنگ زیبا است؛ فرهنگی که اگرچه غایتی را دنبال می کند اما غایت فرهنگ در طرح آن وضوح ندارد. این فرهنگ می تواند به راحتی توسط انسانها پذیرفته شود؛ چراکه با طبیعت و قوای انسانی هماهنگ است بی آنکه احساس شود این فرهنگ توسط یک نیروی بیرونی بر انسانها تحمیل می شود زیرا قضاوت درباره طرح پیشین آن دچار ابهام می گردد. @RevolutionaryIdea
نسبت خیال،فاهمه و عقل در کانت هر ایده زیباشناختی، قوه ایده های عقلی را به جنبش در می آورد و به موجب آن نه تنها نوعی هماهنگی با ساختار منطقی بین خیال و فاهمه بلکه نسبتی هم بین عقل و خیال ایجاد خواهد شد. @RevolutionaryIdea
4- محمد رضا مالکی.mp3
5.23M
🔸سلسله نشست‌های ایران آینده🔸 دولت فردا و الگوی سیاست ورزی شهید 🎙محمدرضا مالکی بروجنی 📍«خدمت» واسطه بازتولید «امر ملی» ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
ما، پیشرفت و حکمرانی کینزی ما هنوز هیچ ایده واقعی برای پیشرفت نداریم. هنوز دولت ملجا ما برای پیشرفت است این یعنی هنوز با ایده کینز به پیشرفت می اندیشیم. وقتی مرجع توسعه دولت شد دولت بایستی امر اجتماعی و امر اقتصادی را در یک سازوکار الاکلنگی تنظیم کند. همین امر ما را ملزم به داشتن برنامه توسعه و به تبع سازمان برنامه و بودجه می‌کند. همین نگاه به توسعه سبب شده انسانها، جامعه و مردم، دولت را مسئول توسعه خود بدانند و نقشی برای خود در توسعه قائل نباشد. به همین دلیل تا وقتی ایده کینزی توسعه در متن حکمرانی وجود داشته باشد قاعدتاً مردم همیشه طلبکار عدم توسعه و پیشرفت خود هستند و دولت همیشه در جایگاه محکوم قرار دارد چراکه نتوانسته ایده آل ها را محقق سازد. این ایده توان تحول جدی در امر اجتماعی و اقتصادی ندارد و امور را در بستر زمان منحل و مستحیل می‌کند. @RevolutionaryIdea
1403.03.26 درنگ.mp3
26.71M
| ☑️ جمهوری اسلامی و معنای جدید حکمرانی ▫️واکاوی سه مفهوم دموکراسی، اقتدار و مشروعیت عقبه مفهوم حکمرانی 3:50 حکمرانی عام و سنتی 16:00 عقلانیت حکمرانی 23:50 دعوای نظام علم 39:15 ایده انقلاب در قانون اساسی 41:45 اتوپیای ناتمام جهان مدرن 48:18 ایده انقلاب در دنیای امروز 61:40 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ 📲وب | ایتا | تلگرام | اینستاگرام
تنزل از ایده به برنامه سیاسی آنچه تا اینجای مناظرات فهمیدم آن است که تقریبا تمام نامزدها درکی از امر سیاسی ندارند و به قول معروف «در بر همان پاشنه خواهد چرخید.» در امر سیاسی باید شکل جدیدی از نسبت یافتگی در امور ایجاد شود به این معنا که روابط قدرت تغییر کند. در نتیجه منزلت های اجتماعی، سیاسی و خصوصا اقتصادی تغییر کند تا نظم جدیدی حکمفرما شود‌. در این صورت توده و افرادی که در حاشیه اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران زیست می کنند یعنی افرادی که در این ساختارها جایگاهی ندارند تغییر نسبت ها را درک کنند. اما هنوز نامزدها در ایده کینزی فکر می کنند؛ آماده کردن بسته حمایتی، کارت معیشتی-خدماتی، افزایش یارانه و امثالهم دمیدن در ایده کینز است که تلاش می کند در یک مدل چرخه ای جامعه و اقتصاد را با هم تنظیم کند. یک بار رانت اقتصادی برای تنظیم جامعه و بار دیگر رانت اجتماعی برای تنظیم اقتصاد. جلیلی کمی از این ایده کینزی فراتر رفته است و تلاش کرده با فعال کردن نیروهای سرکوب شده کمی از ایده کینز عبور کند. اما تکلیفش را با برنامه هفتم و نهادینه شدن برنامه های پنج ساله روشن نکرده است. مهمتر اینکه این ایده هم ایده ای در زمین غرب و تکیه بر نظریه سیستم و بازار است که تلاش می کند فرصت های فروخفته را بیدار کند و از سرکوب برنامه نجات دهد. اما این نگاه چه نسبتی خاصی با انقلاب اسلامی دارد برای من مبهم است. به نظر من تا اینجا ایده جلیلی چند دهه از ایده بقیه جلوتر است اما مبتنی بر ایده های غرب و نه متناسب با انقلاب اسلامی. @RevolutionaryIdea
هیهات از مشارکت پایین! نویسنده: محسن قنبریان انتخابات چهارم است که مشارکت زیر۵۰٪ است! من طلبه کوچک "مکتب سیاسی انقلاب اسلامی" نمیتوانم این ضایعه را فدای نتیجه انتخاباتها کنم. دیگر بهانه "کرونای۱۴۰۰" هم نیست! و متاسفانه از آن هم پایین تر شد! از مجلس هم! دیگر بهانه "رقابتی" نبودن۱۴۰۰ هم نیست؛ همه اصلاح طلبان و اعتدالی ها هم فراخوان دادند؛ اما از غیر رقابتی ها هم مشارکت کمتر شد! انگار جامعه گفت: از قضا وقتی "جبهه انقلاب" مقابل "جبهه اصلاحات" می شوید و دعوای راست و چپ و اصولگرا-اصلاح طلب گذشته را با نام جدید بازتولید می کنید، بیشتر پس می زنم! بله اگر دلت خنک میشود که خاتمی و سران اصلاحات هم نمایندگیِ "مردم خاموش" را نمی کنند، شیرینی پخش کن، دیگر آنها هم تحرکی نمی بخشند! من البته هنوز رگ بازمانده از اصولگرایی ام می گوید: اصلاح طلبان اینبار نه برای روزنه و گشایش در مردم سالاری و حتی نه برای فقط ریاست جمهوری و مواجهه بهتر با ترامپ، نیامدند! متاسفانه بسیاری از آنها هم مسأله شان "مردمسالاری" (دینی یا حتی سکولار) نیست؛ "قدرت" است! کسانی که خود ۸سال رئیس جمهور بوده و به جامعه القاء کرده اند: قدرت در رهبری متمرکز است و رئیس جمهور کاره ای نیست؛۱ اینبار شاید آمده بودند بر سر فرآیند تعیین رهبر آینده اثر کنند! نشانه های ناکافی هم بیرون زد! (از پست منتسب به خاتمی۲ تا سخن مرعشی۳) سالهاست راست یا دروغ القاء کرده اند: باند قالیباف-سپاه می خواهد کسی را "رهبر آینده" کند؛ این نباید محقق شود! بلکه اگر بشود چیزی که مرحوم هاشمی می گفت جای ریاست خبرگان، روی صندلی آن باشد هم موقع نیاز انجام می دهد۴ را محقق کنند! و این جایگاهی در "قدرت" می خواهد! خلاصه انگار مردم از اینها هم قدرت طلبی نه نجات ایران و تحولی به نفع مردم فهمیدند! ترساندن از "دولت سوم روحانی" توسط به اصطلاح جبهه انقلاب هم نگرفت! واضح است به هر دلیل تلاش های شبانه روزیِ شهید رئیسی میوه اش در سفره مردم نمایان نشده بود تا آن ترس، بترساند! بگذریم که چقدر تقلیل است که ترس از تکرار گذشته، محرک رأی شود؛ نه شوق انگیزیِ باور پذیرِ تصویر آینده! حتی نظرسنجی ها و پیمایش ها هم دیگر مردم را درست منعکس نمی کنند! این "جامعه خاموش" و "قهر کرده با صندوق" را دوباره باید از نو شناخت که می دانم دوستان ستادی سؤال بی ربط یا اقلا الان نابجایی می شمارند؛ بماند برای بعد... ۱. البته انصاف را نباید از دست داد که پزشکیان شخصا از رهبری دائم دفاع و ترجیع بند هم می گفت سیاست های کلی ایشان را اجرا می کند! ۲. https://zaya.io/cd375 ۳. https://www.aparat.com/v/pejjc6b سابقا هم از ائتلاف کارگزاران با احزاب دیگر برای اثرگذاری بر انتخاب رهبر آینده و مطابقت او با سیاست هایشان گفته بود! ۴. عین جمله: "آن لحظه حساس، مهم است. براي آن لحظه حساس حتما لازم نيست رييس باشم، كافي است عضو خبرگان باشم. انسان در خبرگان مي‌تواند صحبت كند و نظرش را بدهد و اگر بخواهم، تاثيرگذار هم خواهم بود." https://zaya.io/nlv4q @RevolutionaryIdea
تکنوکراسی یا دموکراسی حکمرانی جدید با ایده بازگشت به دموکراسی بنا شد این بازگشت به دموکراسی به این معنا نیست که در گذشته مردم رای نمی دادند و اکنون رای دهند؛ بلکه به این معناست که حکمرانی جدید به تعداد معدودی تکنوکرات، متخصص و یا کارشناس واگذار نگردد. سوال اساسی این است که اگر قرارست حل مسائل به کارشناسان و تکنوکرات‌ها واگذار شود پس منش برابری خواهانه دموکراتیک چه می شود؟ دوراهی کارشناس گرایی و مردم گرایی یکی از مسائل غامض حکمرانی و سیاست گذاری است که سیاست مداران باید آن را حل کنند. به بیان دیگر باید توضیح دهند در چه سطحی مردم در حکمرانی مداخله خواهند کرد و دولت چه شأنی برای مردم قائل است؟ به عنوان یک مثال عینی اگر همه مردم بخواهند قیمت بنزین افزایش نیابد و تمام کارشناسان افزایش قیمت بنزین را تجویز کنند، دولت چه خواهد کرد؟ چه راه میانه ای برای جمع تکنوکراسی و دموکراسی وجود دارد؟ دو نامزد ریاست جمهوری هر دو در عمل تکنوکراسی را پذیرفته اند اما هنوز نسبت خود را با دموس یا مردم روشن نکرده اند. حتی جلیلی نیز با اینکه می گوید هر ایرانی یک نقش پرشکوه نقش را برای هر ایرانی، خود تعریف کرده است و این نگاه بیرونی به مردم و حقنه نقش به مردم نشان از غلبه تکنوکراسی بر دموکراسی دارد. ایشان باید بگوید چگونه مردم نقش شان را خودشان انتخاب کنند. در چه فرآیندی این امر ممکن است؟ @RevolutionaryIdea
تو می‌خواهی چه چیزی را برای مردم فراهم کنی؟ می‌خواهی آنها را به سمت حق، بغلتانی یا می‌خواهی آنها با پای خودشان، با قیامشان و انتخابشان، به حق گره بخورند؟ مدیریت_و_سازندگی/ ۱۰۲ علی صفایی حائری @RevolutionaryIdea
رأی سلبی و بحران زندگی اگر رای دادن را بازی در زمین قدرت بدانیم که قرار است نیروهای سیاسی متکثر را تجمیع و به یک نیروی فعال کنش سیاسی تبدیل کند؛ آنگاه این باید روشن باشد که به چه چیز رای می دهیم و مرزگذاری ما چیست؟و چه چیز را قرار است قوام بخشیم و از چه چیز قرار است روی گردان شویم؟ اما آنچه تا حدودی در این انتخابات با آن روبرو بودیم امری است با عنوان «رأی سلبی» رای سلبی در حقیقت رای در جهت نفی دیگری است اما اینکه این نفی چه چیز را اثبات می کند یا مبهم است و یا اهمیت ندارد چراکه تنها سلب اهمیت دارد؛ نفی دیگری. در یک دو قطبی سلب دیگری اگر از یک جهت باشد چندان مشکلی ندارد چرا که یک طرف رأی ایجابی دارد. اگر دو طرف رأی سلبی دهند یعنی یک طرف رای به نفی دیگری و دیگر نیز رأی به نفی طرف مقابل بدهد می توان از یک بحران گفتگو کرد. این بحران، بحران عدم چشم انداز، بحران عدم امری ایجابی است که بتواند انسان ها را گرد خود جمع کند. این بحران سبب ازهم گسیختگی هرچه بیشتر جامعه و عدم چشم انداز و در نهایت ناامیدی مردم می شود. مسئول این بحران در کشور کیست؟ به نظر می رسد بزرگترین متهم نهاد علم است که با عدم فراهم کردن ایده زندگی ما را در بحران انسداد زندگی فرو برده است. نکته مهم است که این بحران با گفتارهای سیاسی جبران نمی شود نهاد علم و به تبع نخبگان باید قانع شوند که ایده ای ایجابی برای بازتولید اقتصاد، فرهنگ و جامعه و در نهایت زندگی وجود دارد. در غیر این صورت باید منتظر بازتولید یأس و سرخوردگی باشیم البته قابل درک است که شاید نتوان به سرعت به یک ایده تمام رسید اما حداقل باید حوزه های مختلف با ایده های خرد و کارآمد زندگی و امید را در جامعه جاری کنند. @RevolutionaryIdea
یک ذهن غرب زده برای ارتباط با ذهنیت جامعه روشنفکری مشاهده و شنیدن مناظرات «آزاد» لازم است. معدودی از مناظرات قابل دیدن و شنیدن است و البته غالبا از مباحث جدی علمی خالی است. جالب است که روشنفکرهای ما در این زمانه نیز تقریباً همان روشنفکرهای غرب زده اواخر قرن دوازده و اوایل قرن سیزده شمسی هستند. تنها پیشرفتی که کرده اند این است که کتاب های ترجمه شده بیشتری خوانده اند و با مفاهیم غربی بیشتری آشنا شده اند. روشنفکران ملقمه ای از مفاهیم غربی در چنته دارند که غالباً نیز از مکتب ها و مشرب های متنافر غربی عاریت گرفته شده اند تا جامعه خود را با آنها توصیف کنند. سهم جامعه و تاریخ و فرهنگ ایران با تمدن هزارساله جز منفی ترین مفاهیم ابداعی در غرب که برای توصیف جامعه خودشان بافته اند، نیست. باید بر این جامعه روشنفکری گریست که نه تنها جامعه و تاریخ و فرهنگ خود را نمی شناسند بلکه حتی نمی توانند غرب را نیز چنانکه که خود غربیان توصیف کرده اند بشناسند نتیجه این توصیف های دور از واقعیت های ایران و ایرانی تشویش خاطر، و انسانی به هم ریخته بی هویت و آشوبناک است که از همه چیز ناراضی است و هیچ نقطه اتکایی برایش باقی نمانده است. برای این انسان های درمانده و بی هویت که حتی توان خلق یک مفهوم برای جامعه خود ندارند چه باید کرد؟ چه دارویی می تواند بیماری بی هویتی و بی معنایی زندگی را درمان کند؟ @RevolutionaryIdea
انتشار گزارش کامل نشست *مابعدالطبیعه و امر سیاسی* در روزنامه فرهیختگان: 🔸 *فلسفه در افق وجود پیامبر سیاست دارد* مساله نسبت فلسفه و سیاست، معمولا تحت عناوینی چون فلسفۀ سیاست یا فلسفۀ سیاسی، به رابطه یک‌سویه فلسفه با سیاست منتهی می‌شود که در آن، فلسفه به‌مثابه مکاتب و نظام‌های متافیزیکی، عهده‌دار تبیین مبانی و غایات سیاست می‌شود. حال آنکه طرح «فلسفه و سیاست» نه‌تنها مدعایی پیرامون سیاست است، بلکه می‌تواند ادعایی درباره فلسفه نیز به میان آورد. به همین جهت است که دکتر داوری‌اردکانی نیز که در رجوع به فلسفه فارابی، درپی طرح *پرسش فلسفی امروز ما* بوده، در طرح ایده *تاسیس فلسفه اسلامی در فارابی* ، توجه فارابی به سیاست را در مرکز تاملات خود قرار می‌دهد. چه‌بسا که معاصرت فلسفه اسلامی در طرح مسأله نسبت میان فلسفه و سیاست، امکان‌پذیر شود. متن حاضر گزارش نشست *مابعدالطبیعه و امر سیاسی* است که به مناسبت انتشار اولین شماره *نقدنامه علوم انسانی* برگزار شده است. شماره اول «نقدنامه علوم انسانی»، کتاب *فارابی، موسس فلسفه اسلامی* اثر *دکتر رضا داوری‌اردکانی* را مورد بازخوانی و نقد و بررسی قرار داده است. در این نشست که آبان سال گذشته توسط شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی در دانشگاه تهران برگزار شده است، سه نفر از اساتید برجسته فلسفه، *دکتر سیدحمید طالب‌زاده* ، *دکتر سیدمحمدرضا بهشتی* و *دکتر محمدتقی طباطبایی* به نقد و بررسی مقاله‌ای از دکتر طالب‌زاده در این شماره از نقدنامه پرداخته‌اند. 🌐 https://farhikhtegandaily.com/page/254211 @RevolutionaryIdea
انسان غربی آنچه شد و آنچه هست برآمده از جمع ایمان انجیلی و اندیشه یونانی است. برای فهم خویش و نورانداختن به راه نایافته آینده ما ناچاریم اورشلیم و آتن را بفهمیم (اشتروس، فلسفه سیاسی: 4).
مسئله از منظر باشلار : اول اینکه تفکر رابطه¬ای میان سوژه و ابژه نیست. این طور نیست که سوژه بتواند به ابژه فکر کند و به حقیقت دست یابد. جهان خارج منتظر نیست که سوژه او را کشف کند. تفکرْ حل مسائل مشخص و تکین است. مسائل نیز تحقیق درباره ذات اشیاء نیستند؛ بلکه تنها کاری که مسئله می¬کند آن است که «شناخت موضوعش را مهم می¬کند». پس نقطه مهم در شناخت، مسئله است و تنها مسئله تکین است که اهمیت دارد و هم سوژه و هم ابژه توسط مسئله متعین می¬گردند. دوم اینکه باشلار نمی¬خواهد جایگاه مسئله را در حد سوژه در سنت عقل¬گرایی بالا ببرد بلکه مسئله خود نوعی سرگردانی و کنجکاوی است شاید بتوان گفت که یک وضعیت اگزیستنسیال است. بنابراین تفکر نوعی مسئله¬مند کردن و به پرسش کشیدن خود پرسش¬هاست؛ کاری که آلتوسر در مواجهه مارکس و اسمیت نشان می دهد. باشلار معتقد است که مسئله¬مندی عملی است بر همان جوهر زندگی متعارف که بهترین مفهوم برای آن ساختارمندسازی است. بنابراین مسئله¬مندی سعی می¬کند مفاهیم جدید را در نسبت با مفاهیم قبل همبسته کند یعنی یک رابطه تکاملی و منفی شبیه آنچه دیوئی می¬گفت برای مفاهیم قائل است. علم نه به این جهت مهم است که مفاهیم، ابژه¬ها و سوژه را در یک همبستگی تام منظم می¬کند؛ بلکه اهمیت علم بدان جهت است که پرسش¬ها را جابه¬جا می¬کند. @RevolutionaryIdea
هوسرل و فرگه دکتر ضیا موحد در نسبت ميان "حيث التفاتي" (intentionality) و " زبان معنايي" (intensional language) براي خود من مسئله مهمي بوده است . واژه intensional ( معنا) را  اولين بار ويليام هميلتون در قرن نوزدهم در مقابل extentional ( مصداق) وضع كرد. دكتر موحد در توضيح اين واژه  افزود : گوتلوب فرگه ( 1925-1848) معتقد بود ما دو نوع زبان داريم : ( الف) زبان مصداقي *( extensional language) ، و ( ب) زبان معنايي (intensional language)  **. صدق وكذب زبان هاي مصداقي وابسته به مصداق آنهاست ، در حالي كه در زبان معنايي چنين نيست . وي در ادامه ، مشخصات " معنا" (sense) از نظر فرگه  را (1) عيني بودن، (2) از " معنا"  به " مصداق " يك راه وجود دارد ، اما از " مصداق" به " معنا" بي نهايت راه وجود دارد ، و (3)  " معنا" امري مجرد است ، برشمرد و گفت : تعريف " معنا " بسيار دشوار است . فرگه معتقد است : " معنا ، نحوه ارائه موصوف است " . "معنا" ، بيشتر به معناي تابع ( function) - به معناي رياضي -  است و ذاتا خاصيت اسنادي دارد . دكتر موحد درباره زمينه تاريخي نسبت ميان "حيث التفاتي" (intentionality) و " زبان معنايي" (intensional language) گفت : بحث "حيث التفاتي" در پديدارشناسي (phenomenology) (1938-1859) و بحث " زبان معنايي" در سنت فلسفه تحليلي( analytic philosophy) - كه به يك اعتبار از آغاز مي شود - مطرح شده است . سالها اعتقاد بر اين بود كه ميان تحليلي و فلسفه هاي بر اروپا ( continental) ارتباط و پيوندي وجود ندارد ، اما پژوهشهاي اخير نشانگر آن است كه ميان اين دو سنت فلسفي - به ويژه و فلسفه تحليلي- پيوندهايي ( link) وجود دارد . " دگفين فولسدال" ، يكي از فيلسوفان تحليلي كه آشنايي خوبي هم با " پديدارشناسي"  دارد تفسيرهايي از انديشه هوسرل ارائه كرده كه رفته رفته به عنوان تفسير رايج و مقبول در ميان پژوهشگران پذيرفته شده است . وي در توضيح "حيث التفاتي" از ديدگاه هوسرل گفت : هوسرل اين بحث را از استاد خود " برنتانو" ( 1917-1838) اخذ كرده است . به نظر برنتانو  عمل و فعل آگاهي همواره به سوي شيء ( به معناي وسيع آن كه شامل : رويدادها، معاني، و ... مي شود) توجه دارد ، يعني رويدادهاي ذهني هميشه متعلقي دارند ، در حالي كه رويدادهاي فيزيكي اين گونه نيستند . بر اين ديدگاه ايراداتي وارده شده است كه از جمله مي توان به اين مورد كه : اگر آگاهي هميشه متوجه چيزي است ، در مورد چيزهايي كه مصداق ندارند ، مانند اسب بالدار چه بايد گفت ؟ برنتانو براي  اين انتقاد پاسخي ندارد ، اما شاگرد او " ماينونگ" ( 1920-1853)در پاسخ به اين انتقاد مي گويد : اشياء بر دو گونه اند برخي وجود دارند و برخي وجود ندارند و اسب بالدار از جمله اشيايي است كه وجود و مصداق ندارد . در پاسخ به اين انتقاد، بعدها فيلسوفان تحليلي به ويژه راسل در مقاله اي به نام " وصفهاي خاص " به اين مسئله پرداخته و مباحثي را مطرح كرد كه توسط ديگر فيلسوفان تحليلي پي گرفته شده و از مباحث زنده امروز در سنت فلسفه تحليلي است. هوسرل با توجه به انتقادات وارده بر قول برنتانو صورتبندي جديدي از "حيث التفاتي " ارائه كرد و گفت : " آگاهي چيزي است كه ، تو گويي آگاهي ، آگاهي از چيزي است " .  در انديشه هوسرل  به  ساختاري كه ذهن ما به تجربه مي دهد noema گفته مي شود كه بحث بسيار دقيق ، پيچيده و دشوار فهم است . noema  ساختار مجردي  دارد . از هر noema  به يك شيء خارجي - مانند از " معنا" به " مصداق" - فقط يك راه وجود دارد ، در حالي كه از يك شيء به noema - مانند از " مصداق " به " معنا" - بي نهايت راه وجود دارد . همراه ساختار ذهني ، اعمال و افعال ذهني اي وجود دارند كه به آنها noesis  گفته مي شود . به نظر   فولسدال  noema  در انديشه هوسرل همان " معنا " است و تمامي خواص معنا را در بر دارد intension  وجه زباني است و از زبان شروع مي كند و intention  از  ذهن آغاز مي كند . دكتر موحد در پايان سخنان خود گفت : با توجه به سخنان فولسدال مي توان گفت كه نظر فرگه بيشتر وجه زباني دارد و فلسفه هوسرل فلسفه " معنا " ست . در ميان فيلسوفان متاخر،  جان سرل و  ديويدسون به ارتباط ميان اين دو مبحث توجه نشان داده اند . دکتر ضیا موحد @RevolutionaryIdea
پارسیا و حقیقت گویی در یونان در یونان باستان حقیقت¬گویی با واژه عجین بود. این واژه به معنای بیان کردن همه¬چیز است؛ همه-چیزی که باور شخص است. اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که این ریتوریکال نیست؛ یعنی از فنون خطابه در آن بهره برده نشده است. بنابراین در حقیقت¬گویی اگر میان عامل گفتن حقیقت و میان فاعل معتقد به حقیقت تمییز بگذاریم، این دو در پارسیا یکی است. بنابراین کُنائی سخنی در پارسیا به این صورت است که «من فردی هستم که به آنچه می¬گویم معتقد هستم». نکته دیگر آن است که در پارسیا تعهد به یک نهاد اجتماعی وجود دارد و پارسیا از عقیده¬ای سخن می¬گوید که ممکن است برای او خطرآفرین باشد. البته در پارسیا باید میان بیان ورّاجی¬گونه و حقیقت¬گونه تمییز قائل شد. پارسیا به دنبال همه¬چیز حقیقت¬گونه است. حقیقت¬گوی یونانی باور قلبی و اعتقاد درونی خود را نسبت به امری که حقیقت است بیان می¬کند. او حقیقت را بیان می¬کند بدون آنکه تردیدی در حقیقت بودن آن داشته باشد. یقین فرد حقیقت¬گو یقین روان¬شناختی نیست بلکه این یقین ناشی از ظهور حقیقت برای اوست. او حقیقت را می¬یابد. پارسیا در یونان با مفهومی دیگر عجین است؛ خطر. مثلاً اگر فردی از آفتابی بودن آسمان به مردم اطلاع دهد آیا او پارسیاستس (حقیقت¬گو) است؟ روشن است که خیر. «تنها زمانی می¬توان گفت که فرد از پارسیا استفاده می¬کند . . . که خطر یا مخاطره¬ای او را به سبب گفتن حقیقت تهدید کند». در سنت یونانی میان حقیقت¬گویی و راست¬گویی فرق وجود دارد. کسی که راست می¬گوید لزوماً حقیقت¬گو نیست. راست¬گفتنی حقیقت¬گویی است که خطری متوجه فرد شود که البته این خطر الزاماً خطر جانی نیست؛ این خطر می¬تواند حتی موقعیت شغلی و یا رفاقت شما را تهدید کند. @RevolutionaryIdea