eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال👇 @reyhane_al_hossein «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍بھـٰاࢪعـٰاشقۍ‌🤍 زندایی زهره صدایم میزند +عروس گلم بی زحمت اون لیوان آب و بده! مادرم با بُهت سرش را بالا میاورد و به من خیره میشود لیوان آب را به دست زندایی میدهم کمی صدایم را صاف میکنم و روبه زندایی میکنم _راستش زندایی جان! همه ی نگاه ها روبه من برمیگردد تنها کسی که سرش را پایین انداخته و مشغول غذا خوردن است احسان بود با سکوت جمع استرس ام بیشتر میشود اما کم نمیاورم و ادامه میدهم _چند روز پیش برای من خواستگار اومد دایی حسین نگاه جدی اش را به پسرش (احسان)دوخته و سکوت میکند نگاه پر از تعجب جمع را احساس میکنم _منم،جواب مثبت دادم زندایی با حیرت به من زل زده لبخند پر از تعجبی میزند +شوخی میکنی؟ نمی دانستم بعد از این قرار است چه بلایی سر من و خانواده ام بیاید! سرم را به دو طرف تکان میدهم و با بغض به زمین خیره شده ام به حدیث مینگرم نگاهش را به من میدوزد و لبخند میزند بعد از مکث کوتاهی اخم غلیظی جای لبخند زیبایش مینشیند دستش را روی دلش قرار میدهد و آخ آرامی میگوید محسن چیزی در گوشش نجوا میکند اما حدیث انگار نه انگار همه چیز به سرعت اتفاق میافتد صدای فریاد حدیث مرا به خودم میاورد دستپاچه از سر جایم بلند میشوم به سمت حدیث قدم برمیدارم دستم را پشت کمرش میگذارم _چی شده حدیث بریده بریده پاسخ میدهد +ب....بچم! عزیز مردمک چشمانش تکان میخورد و یا ابوالفضلی زمزمه میکند زندایی زهره روی مبل وا میرود مادرم صدایش را بلند میکند +ریحانه لباساش رو بیار با شتاب لباس های حدیث را به مادرم میسپارم چادر حدیث را سر میکنند و او را از خانه بیرون میبرند نویسنده:سرکار‌خانم‌مرادی