eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @Rahele_Rr «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
چله زیارت عاشورا❤️‍🩹 ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خریدار عشق💗 قسمت65 چشممو به زور باز کردم ،نوری که به چشمم میخورد سرمو درد میآورد دستمو گذاشتم روی چشممو و به ساعت روی دیوار نگاه کردم ساعت نزدیکای ظهر بود من هنوز منگ قرصی بودم که خورده بودم یه دفعه یاد خوابم افتادم و آروم گریه میکردم بلند شدم دست و صورتمو شستم لباسامو پوشیدم ،چادرمو سرم کردم رفتم از اتاق بیرون مادرجون در حال پاک کردن سبزی بود ،فاطمه هم انگار کلاس کنکور بوده مادر جون:کجا مادر؟ - نمیدونم،جایی که بتونم خبری از سجاد بهم بدن مادر جون: الهی قربونت برم،حاجی حالت و دیشب دید خودش گفت میره سپاه میپرسه ،تو نمیخواد بری... - نمیدونم چرا دلم آشوبه ،مادر جون مادر جون: الهی قربونت برم توکل کن به خدا ،بیا بیا بشین با هم سبزی پاک کنیم ،چند روز دیگه شب قدره ،میخوام واسه سلامتی سجاد آش نذری بپزنم با شنیدن این حرف،پاهام سست شد و نشستم روی زمین با دستم اشکامو پاک میکردم صدای باز شدن در و شنیدم ،دویدم سمت حیاط آقا جون بود - سلام اقا جون ،رفتین سپاه آقا جون: سلام دخترم،اره رفتم - چی شد ،چی گفتن؟ آقا جون: گفتن ،طی در گیریایی که شده ،خط ها همه قطع شدن ،نمیتونن ارتباط برقرار کنن ( نشستم و دستمو گذاشتم روی سرم) : یا فاطمه زهرا خودت کمک کن اینقدر حالم بد بود که تا چند روز تب کرده بودم ،مامان و بابا هم اومدن دنبالم به اصرار منو بردن خونه توی خواب همش سجاد و صدا میزدم بعد سه روز کمی حالم بهتر شد بود به زور خودمو کشوندم سمت میز گوشیمو برداشتم شماره فاطمه رو گرفتم -الو فاطمه فاطمه: سلام بهار جان خوبی؟ تبت پایین اومد؟ - اره خوبم ،از سجاد خبری نشد؟ (انگار یه بغضی توی صداش بود ) الو فاطمه، با توام ،خبری نشد فاطمه: نه بهار جان ،بهار جان مامان داره آش میپزه من برم کمکش کنم دست تنهاست ،خدا حافظ - الو فاطمه ،الوو بلند شدمو لباسامو پوشیدم رفتم پایین زهرا داشت تلوزیون نگاه میکرد - سلام ،مامان کجاست؟ زهرا: سلام ،چرا بلند شدی دیونه! ( مریم اومد سمتم،دستشو گذاشت روی پیشونیم ) زهرذ: یه کم دیگه تب داری ،برو بالا استراحت کن - نمیتونم،نگفتی مامان کجاست؟ زهرا: رفته خونه مادر شوهرت ،آش نذری بپزن - باشه ،منم میرم اونجا زهرا: کجااااا،،تو الان حالت اصلا خوب نیست،باید استراحت کنی - دلشوره دارم ،فاطمه یه جوری حرف میزد،صداش بغض داشت زهرا : باشه صبر کن باهم میریم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 خریدار عشق💗 قسمت66 حرکت کردیم سمت خونه سجاد اینا ،چشمامو بسته بودمو فقط ذکر میگفتم،اما هیچ ذکری تأثیری رو حال پریشانم نداشت ... وارد کوچه شدیم ،دم در خونه یه ماشین بود از ماشین پیاده شدم در حیاط یه کم باز بود و صدای گریه بلند میشد دروباز کردم و وارد حیاط شدم همه بودن ،انگار فقط جای من خالی بود چشمای همه قرمز و پف کرده بود چشمم به سه آقا افتاد که نزدیک بابا ایستاده بودند و گریه میکردن رو کردم به مادر جون: خونه خراب شدم نه؟ سیاه بخت شدم نه؟ بی یاور شدم نه؟ بی کس و تنها شدم نه؟ مامان اومد سمتم ،بغلم کرد : آروم باش بهار جان - من خیلی وقته که آرومم ،از وقتی که پای شهادتش و امضا کردم آروم شدم ،از وقتی خواب شهادتش و دیدم آروم شدم... یه دفعه یکی از اون آقا ها اومد سمتم یه پاکت دستش بود گرفت سمتم این مال شماست،قبل مامورت سجاد اینارو داد به من گفت اگه برنگشتم برسونمش دست شما پاکت و باز کردم ،باورم نمیشد ،پلاک و سربندش بود قلبم داشت از جاش کنده میشد اینقدر گریه کردم که از هوش رفتم چششمو که باز کردم ،توی اتاق خودم بودم بابا هم روی صندلی نزدیک تختم نشسته بود و داشت قرآن میخوند چشمامو به سختی باز کردم بابا تا چشمش به من افتاد قرآن و بوسید و کنار گذاشت اومد کنارم نشست،دستمو توی دستش گرفت بابا: الهی قربونت برم ،سجاد به آرزوش رسید ،و مایه افتخار ما شد،تو هم باید با صبرت مایه افتخارش بشی ،میدونم سخته ،خیلی هم سخته ،ولی تو میتونی ( سرمو به نشونه تایید تکون دادم، بابا پیشونیمو بوسید و از اتاق رفت بیرون) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خریدار عشق💗 قسمت67 سرمو چرخوندم چشمم دوباره به پاکت افتاد دستمو دراز کردمو از روی میز کنار تختم پاک و برداشتم پلاک و سربند و گرفتم توی دستمو بو میکردمو میبوسیدمش چقدر دلم برات تنگ شده بود ،گفته بودی که سوغاتی میاری برام ،اونم چه سوغاتی پلاک و سربند و گذاشتم داخل پاک که چشمم به یه کاغذ افتاد کاغذ و بیرون آوردم بازش کردم نامه بود، نامه برای من بهار قشنگم ،بانوی من سلام: زبان کوچک و گناه کار من از وصف تو ناتوان است،از خوبی های بی کرانت عاجز، واز مهربانی هایت قاصر است. حلال کن شوهر بی مقدارت را. بهار عزیزم ،دوستت دارم ،داشتم و خواهم داشت چیزی که شاید هیچ وقت درک نکنی چون رفتارم با گلی مثل تو خوب نبود . از تو راضی هستم و امیدوارم در قیامت هم اگر دوست داشتی همنشینت باشم . غصه نخور و به زندگی ات ادامه بده . دوستت دارم زندگی ام « سجاد» آه که آتش زدی به جونم آه که چه حرفهای نگفته داشتم برایت آه که هنوز نفهمیدم به چی علاقه داری آه که جز این پلاک و سربند یادگاری دیگری ندارم آه که فرزندی ندارم که تمام عشقایم را پاش بریزم آه که چقدر منتظر شنیدن صدایت هستم گفته بودی حضرت فاطمه گمنام میخره،خوشحالم که به آرزوت رسیدی شهادتت مبارک مرد من... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونی‌وقتی‌میگم‌مادروازته‌قلبت‌صداکن یعنی‌چی؟(: ینی‌بشینی‌یه‌گوشه،صداش‌کنی‌مادر باورکنی‌که‌وقتی‌صداش‌کردی‌نشسته‌‌کنارت میگه‌جانم؛ببین‌شایداو‌ل‌فکرکنی‌‌‌خواب‌ورویاست اماحقیقیه🖤چطوری‌بادوستت‌دردودل‌میکنی؟ شرو‌ع‌کن‌حرف‌زدن؛ازهرچی‌دوس‌داری‌بگو ازهرچی‌که‌دلت‌به‌خاطرش‌پره‌‌حرف‌بزن انقدبگوکه‌سبک‌شی؛غرغرکن،گریه‌کن ازخودت‌بگو؛ازاشتباهاتت‌ازحال‌بدت ازهمین‌حرفایی‌که‌‌همیشه‌میزنی‌‌به‌‌دوستت؛ ‌همه‌روبهش‌بگو؛بگو:واس‌خیلی‌هامادری‌کردی؛ اومدم‌منم‌قبول‌کنی؛‌اومدم‌بشم‌‌همون‌دخترت‌؛ یاهمون‌پسرت؛‌که‌هیچی‌نداره‌و‌غرق‌گناهه‌؛سرتاپاش‌اشتباهه،اومدم‌بشم‌همون‌دخترت؛پسرت که‌‌‌نمازاش‌هم‌به‌زورمیخونه؛همه‌ی‌ایناروبهش‌بگو بهش‌بگوبغلم‌کن‌مادر؛آرومم‌کن‌مادر(: تواین‌کاراروانجام‌بده؛باورکن‌‌که‌‌مادری‌میکنه‌واست اون‌وقت؛خودش‌‌نجاتت‌میده‌ازمنجلابی‌که‌ الان‌توش‌گیرکردی(:
یه‌چیزیوخیلی‌زیادمیشنوم‌ازتون انگاراهل‌بیت‌وباعشق‌های‌زمینی‌مون‌یکی‌دونستیم(: میای‌مثلامیگی؛من‌امام‌حسین‌ودوسش‌دارم ینی‌اونم‌من‌ودوست‌داره؟! یامیگی‌‌اینکه‌من‌دختربابارضامم؛دختربابامهدیمم دخترحضرت‌مادرم، ینی‌اونم‌‌منودخترش‌میدونه؟پسرش‌میدونه؟!(: بچه‌ها...ماصدتاروایت‌وحدیث‌و‌تجربه‌داریم که‌میگه‌مطمئن‌باش‌وشک‌نکن‌اگه‌یه‌لحظه‌توقلبت یه‌یاحسین‌میگی؛به‌‌یکی‌ازائمه‌ارادت‌خاصی‌داری یکیوپدریامادرخودت‌میدونی... قبل‌ازتووخیلی‌زودترازتو..این‌اون‌هابودن که‌ماروانتخاب‌کردن(((:
اینکه‌تومیای‌میگی من‌دلتنگ‌کربلام...پس‌چراکربلانمیبره من‌دلتنگ‌مشهدم...مشهدم‌کوپس؟ من‌دلتنگ‌جمکرانم؛ینی‌امام‌زمان‌منونمیخواد؟!(: ایناهمه‌ش‌الکیه‌ها(((((((:! بیچاره‌من‌وتوییم‌که‌نمیدونیم‌اونااگه‌مارونمیخواستن اگه‌به‌‌درددل‌هامون‌گوش‌نمیدادن وقبولمون‌نداشتن؛ماهم‌مثل‌خیلی‌های‌دورواطرافمون نمیتونستیم‌حتی‌یه‌باراسمشونوبه‌زبون‌بیاریم نمیتونستیم‌یه‌یاحسین‌بگیم(((: این‌وبدون‌ومطمئن‌باش؛قبل‌اینکه‌تودوسشون‌داشته باشی؛اونادوست‌دارن(((: قبل‌اینکه‌تودلتنگ‌کربلابشی؛خودآقادل‌تنگت‌شده(:
اگه‌اینوروزی‌چندبارباخودت‌تکرارکنی دیگه‌گله‌نمیکنی‌که‌چراحرم‌نبردنت که‌چراهیئت‌پات‌نرسیده(((: این‌که‌‌اهل‌بیت‌دوسمون‌دارن‌وماروراه‌دادن توخونواده‌شون...شکی‌نیست‌توش اماایکاش‌اینم‌قبول‌کنیم‌که‌گاهی‌وقتا زمان‌‌حرم‌خواستنمون‌زوده... گاهی‌وقتاتومیگی‌الاوبلاالان‌دلتنگ‌حرمم((: اماآقامیگه‌نه!صبرکن...دووم‌بیار... بزارعشتوبسنجم؛بزاریه‌وقت‌بهترکه‌من‌صلاح میدونم؛دستتوبگیرم‌بیارمت‌توبغلم((:
ایکاش‌قبول‌کنیم‌‌‌که اهل‌بیت‌خودشون‌ماروانتخاب‌کردن باوجودهمه‌ی‌روسیاهی‌هامون؛همه‌ی‌گناهامون ازبین‌صدتابددیگه؛انتخابمون‌کردن‌و گفتن:نه...توجات‌وسط‌بدانیست(((: توبچه‌ی‌حیدربابایی(((: