🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
صبح را آغاز میڪنیم
با نام خدایی🌸
ڪه همین نزدیڪیهاست
خدایی ڪه
در تار و پود ماست
خدایی ڪه 🌸
عشق رابه ماهديه داد
وعاشقی را
درسفره دل ما جای داد...
#روزتونمتبركبهنگاهخدا 🌸
@ReyhanatoRasoul97🌿
💚✨رهبرانه✨💚
امام خامنه ای(مدظله العالی)
👧🌸👦🌸👶
ببینید چه چیز هایی باعث میشود جامعه ی ما دچار میل به کم فرزندی بشود.این یک عارضه است.والا انسان به طور طبیعی فرزند را دوست دارد.چرا ترجیح
میدهند فقط دو فرزند داشته باشند؟ چرا زن به شکلی،مرد به شکلی ،
از فرزند داری پرهیز میکنند
این ها را بایستی نگاه کرد و دید عواملش چیست.
👧🌸👦🌸👶
#رهرو_رهبری
🌺
@ReyhanatoRasoul97
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند...
عاشقان پنجره باز است اذان میگویند...
درنجوایعاشقانهات التماس دعا...🌷
@ReyhanatoRasoul97 🌿
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
صبحت بخیر ای غزل ناب دفترم
ای اولین سروده و ای شعر آخرم
صبحی که یاد تو در آن شکفته شد
گویا تلنگری زده بر صبح محشرم
❣اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج❣
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@ReyhanatoRasoul97
توحید اسلامی الهامی ست در زمینه ی حکومت، در زمینه ی روابط اجتماعی، سیر جامعه، هدف های جامعه، تکالیف مردم، در زمینه مسئولیت هایی که انسان ها در مقابل خدا، در مقابل یکدیگر،در مقابل جامعه و در مقابل پدیده های دیگر عالم دارا هستند، توحید این است.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_نهم
@ketabetarhekoli
🌺🍃
@ReyhanatoRasoul97
راضی به رضای تو_۳.mp3
8.56M
✨✨✨
#راضی_به_رضای_تو
#توکل
نمیشه گله مند نشد ،
نمیشه غُر نزد ،
نمیشه همیشه راضی بود ...
مگر اینکه،👇
اونقدر بهش اعتماد داشته باشی؛
که مطمئن باشی، که هیچ فِعلش، جز از دریچه ی ربوبیّت و مهربانی اش نبوده و نیست.
#بهخدااعتمادکن...
✨✨✨
@ReyhanatoRasoul97 🌿
﷽🕊
💠 #یک_فنجان_چای_باخدا
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
نیمه های شب صوفی تماس گرفت
و با عجله اما شمرده شمرده نقشه ی فرار را برایم توضیح داد.
ترسیدم. پس مادرم چی؟ اونم اینجاست ...
صوفی با لحنی نه چندان مهربان گفت که همزمان با من، فرد دیگری مادر را از دست حسام در می آورد.
اما مگر حسام می توانست به مادرم آسیب برساند؟؟ نقشه ی فرار برای فردا کشیده شده بود. درست در زمانی که برایِ معاینه نزد پزشک می رفتم. اما صوفی این اطلاعات را از کجا آورده بود؟؟
باز هم حسی، گوشم را میپیچاند که حسام نمیتواند بد باشد ... و شوقی که صدایِ خنده های دانیال را در قلبم زمزمه می کرد ... کدام یک درست بود؟؟ آرامشِ حسام یا حرفهای صوفی؟ با صدایِ خنده هایِ بلند حسام که از سالن می آمد، چشمانم را باز کردم ... کاش دیشب خورشید می مرد تا باقی مانده یِ عمرم، بی فردا می ماند ... حالم بدتر از هر روز دیگر بود.
میترسیدم و دلیلش را نمیدانستم، شاید از اتفاقی که ممکن بود برای این دشمنِ نجیب بیفتد ...
بی رمق از اتاق بیرون رفتم ... لیوان به دست رویِ یکی از مبلها نشسته بود. با پروین حرف می زد، میخندید، سر به سرش می گذاشت ...
یعنی تمامِ اینها هنرِ بازیگریش بود؟؟
چقدر زندگی در وجودش وجود داشت. عطر چای آمد، مزه اش زیر زبانم تجدید شد ... کلاه به سر روی یکی از مبلها نشستم، سر به زیر سلام کرد. نمیدانم چه در ظاهرم دید که با لحنی نگران و متعجب جویایِ حالم شد. بی توجه به سوالش، جمع شده در پُلیورِ یادگار از دانیال رویِ مبل نشستم. هوا بیشتر از همیشه سرد نبود؟؟ از اون صبحونه ی دیروزی میخوام ...
سعی کرد لبخندش را زیر انگشتانش مخفی کند. با چایی شیرین یا ...
حرفش را کور کردم. اگه نیست، میرم اتاقم ...
از جایم بلند شدم که خواست بمانم.
حاج خانووم ...
بی زحمت یه صبحونه ی مامان پسند حاضر کنید ... و جمله ایی زیرِ لبی که به سختی شنیدم و یه استکان چایی با طعم خدا ...
چند دقیقه بعد حسام سینی به دست روبه رویم ایستاد.
آن را روی میز گذاشت و درست مثلِ روز قبل، شیرینش کرد. لقمه هایِ دست سازش را یک دست و مرتب، کنارِ هم قرار داد و منتظر نشست. خب ...
یاعلی ...
بفرمایید ...
پدر کجا بود که نامِ علی را در خانه اش بشنود..؟؟ خوردم ... تمام لقمه ها، را با آخرین قطره ی چایِ شیرین شده به دستِ مهربان ترین دشمن دنیا.
کاش گینس، ستونی برایِ ثبت آرامش داشت ...
صدایش بلند شد: پروین خانووم از اینکه چیزی نمیخوردین خیلی ناراحت بودن، البته زنِ ایرانی و نگرانی هایِ بی حدش ...
خب دیگه کم کم باید آماده شید که بریم دکتر، یه ساعت دیگه نوبت دارین ... امروز خیلی رنگتون پریده ، مشکلی پیش اومده؟؟ باز هم درد دارین؟؟
درد که همزاده ثانیه ثانیه های زندگیم بود ...
اما درد امروز با همیشه فرق داشت رنگش بی شباهت به نگرانی نبود ... نگرانی از جنسِ روزهایِ بی قراریِ برای دانیال ...
آماده شدم. پیچیده در پالتو و شالِ مشکی در ماشین نشستم.
هر وقت که از خانه بیرون میآمدیم، تمام حواسش به من و اطرافم بود. باورم نمی شد که زندانیش باشم ...
در طول مسیر مثلِ همیشه سکوت کرد. وقت پیاده شدن صدایم زد. سارا خانووم ...
ایستادم. من بهتون قول دادم که هیچ اتفاقی براتون نیوفته ...
تا پایِ جوونمم سر قولم هستم ... نمیدانم چه چیز در صورتِ یخ زدهام دید که خواست آرامم کند ...
اما ای کاش دنیا میایستاد و او برایم قرآن میخواند ... منتظرِ صدا زدنِ اسمم توسط منشی، نشستم و حسام با یک صندلی فاصله، تمام حواسش به من بود. به ساعتم نگاه کردم، زمان زیادی تا اجرایِ نقشه نمانده بود. تنم سراسر تپش شد. منشی نامم را صدا زد. پاهایم میلرزید. حسام مقابلم ایستاد. نوبت شما ... حالتون خوب نیست؟
با قدمهایی سست و بی حال به سمت در رفتم و حسام با احتیاط پشت سرم آمد. دو مرد، چند گام آن طرفتر با لحنی عصبی و بلند با یکدیگر بحث میکردند و این اولین هشدار برایِ اجرایِ نقشه بود. درب اتاق پزشک را باز کردم.
دو مرد دعوایشان بالا گرفت.. ضرب و شتم شروع شد. مردم جمع شدند. دکتر به سرعت از اتاقش خارج شد. حالا نوبت اجرایِ نقشه بود. برایِ آخرین بار به صورتِ متین ترین خانه خراب کنِ دنیا نگاه کردم ...
حواسش به مردها بود. قصد داشت تا آنها را از هم جدا کند.
آرام آرام چند گام به عقب برداشتم. به سمت پله های اضطراری دویدم. یک مرد روی پله ها منتظرم بود. دستم را گرفت و شروع به دویدن کرد ... صدایِ بلندِ حسام را شنیدم. نامم را صدا میزد و با فاصله به دنبالم می دوید ...
ریه هایم تحملِ این همه فشار را نداشت و پاهایم توانِ دویدن. به خیابان رسیدیم. مرد با عصبانیت فریاد میزد که عجله کنم. یک ماشین جلویِ پایمان ترمز زد. در باز شد و دستی مرا به داخل کشید ...
ادامه دارد ...
✍#زهرا_اسعد_بلند_دوست
@ReyhanatoRasoul97
🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫
وقتی که شب میشه
یه دنیا خاطره
یه دنیا خیال
میاد تو دل آدم
اما تو خیالت راحته که خدا بیداره..
✨🌜🌟🌛✨
آرزو میکنم امشب
دلتون آروم باشه
و رویاهاتون شیرین...
✨شبتون بخیر ✨
📚@ReyhanatoRasoul97 🌿
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣
❣ #سلام_پدر_مهربانم ❣
❣ #سلام_آقای_من ❣
دیروز ڪربلا و غم غربت حسین ع
امروز یڪ جهان و غم غربت شما
دیروز بے وفایے و حالا بہ لطف ما
تمدید مے شود ز گنـہ غیبت شمـا😔
#یا_قدیم_الاحسان_بحق_الحسین_ع
تعجیل در ظهور و سلامتی مولا عج پنج #صلوات
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@ReyhanatoRasoul97 🌿
💚✨رهبرانه✨💚
امام خامنه ای(مدظله العالی):
اگر امروز این ملت، عزت و اقتدار
و امنیتی دارد و اگر دانشگاه و کارخانه و دولت و دستگاهها این
فرصت را دارند که به کارهای روزمره معمولی خودشان برسند،
به برکت همین🌹🍃جنازه های از راه رسیده است🍃🌹
هر کسی در این کشور زندگی می کند، باید خودش را مدیون شهدای عزیز بداند.🌹
این کاروانی که می آید، جزئی
از این مجموعه عظیم شهداست.
همه وظیفه داریم به
اینها احترام کنیم.🌹
#رهرو_رهبری
🌺
@ReyhanatoRasoul97