💚✨رهبرانه✨💚
امام خامنه ای(مدظله العالی):
فرزندی تربیت کنید که پس از مرگ برایتان طلب مغفرت کند.
بعضی از فرزندان که پدرها و مادرها جان و هستی شان را
صرف آنها کرده اند، بعد از وفات
پدر یا مادر یک فاتحه هم برای آنها
نمی خوانند، اصلا یادشان نمی آید
که طلب مغفرت کنند از خدا برای آنها.
#رهرو_رهبری
🌺
@ReyhanatoRasoul97
تعهدی که توحید به فرد موحد یا به جامعهی موحد میدهد، از حد فرمانهای شخصی و تکالیف فردی بالاتر است. تعهدی که توحید به یک جامعه موحد میدهد، شامل مهمترین، کلیترین، بزرگترین، اوّلیترین، اساسیترین مسائل یک جامعه است. مثل حکومت، مثل اقتصاد، مثل روابط بین الملل...
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دهم
@ketabetarhekoli
🌺🍃
@ReyhanatoRasoul97
﷽🕊
💠#یک_فنجان_چای_باخدا
#قسمت_شصت
باورم نمی شد ...
جا پای پدر و سازمانش در تمام بدبختی هایمان بود.
مبهوت از اتفاقاتی که تا آن لحظه فقط چند خطش را شنیده بودم، خواستارِ بیشتر دانستن، در سکوتی پرهیاهو چشم به حسام دوختم. حسامی که حالا او را فرشته ی نجاتی میدیدم که زندگیم را مدیونش بودم و خدایی که در اوجِ بی خداییم، هوایم را داشت ...
حسام آرام و متین به حرفهایش ادامه می داد: به واسطهی نزدیکی به دانیال متوجه شدم که تمایلات مذهبی اش زیاده، هر چند که رو نمی کنه. اما زمینه اشو داره. پس بیشتر و بیشتر روش کار کردم.
تصویر نمازهایِ پر مایه یِ دانیالِ آن روزها و خنده هایی که می دانستم قشنگتر از سابق است، در خاطراتم مرورشد. خاطراتی که منوط به روزهایِ مانده به بی قراریم برایِ وحشی شدنش بود ...
حالا که فکر میکنم، میبینم جنسِ خنده ها و نمازهایش شبیه حسام این روزها بود.
حواسم را به گفته هایش دادم؛ از طرفی خبرچینی که تو داعش داشتیم، تو یکی از بمبارونهایِ سوریه، کشته شد و عملا کسی وجود نداشت تا چیتِ حاویِ اطلاعاتی رو که رابطمون جمع آوری کرده بود، بهمون برسونه.
لحظه به لحظه کنجاوتر میشدم: چه اطلاعاتی؟؟
لبخند بر لب مکثی کرد: یه لیست از اسامیِ افراد کلیدی که سعی داشتن واسه اهداف داعش تو ایران فعالیت کنن ... و یه سری اطلاعات دیگه که جزء اسرار نظامی محسوب میشه ...
تعجب کردم، یعنی ایران تا این حد هشیار بود؟ شما تویِ داعش رابط دارین؟؟ شوخی میکنید دیگه ...
تبسم لبهایش، مخصوصِ خودش بود.
نه.. کاملا جدی گفتم..
پدرم حق داشت.. ایرانی ها این توانایی را داشتند تا ترسناکتر از بزرگترین ابر قدرتها باشند. ترسی که در نظر او، اسمی از سپاه پاسداران بود. شما دقیقا چه کاره اید؟؟ نکنه پاسدارین..؟؟
تبسم عمیق اش مهر تاییدی شد بر حدسم. سپاه، کابوسِ اعظمِ پدرم و سازمان کفتار زده اش ...
نام ژنرالِ معروف شده از فرط خطرشان را در ذهنم مرور کردم. مردی که اخبارِ هر روزه ی بی باکی اش، تیتری بود بر هم کیشی اش با مرگ و سر نترسی که غربیها امیدِ به باد دادنش را داشتند. این ژنرال و سربازانِ پاسدارنامش، از سَرِ پیمانی رفاقتی که با مرگ داشتند، هراسی بی حد به جانِ منادیان قدرت انداخته بودند ...
و حسامی که حسِ خوبش، مشتی بود محضِ نمونه، از خروارِ آن ژنرال شجاع و لشگریانش..
بی صبرانه ادامه ماجرا را جویا شدم. تهدیدات سازمان رویِ دانیال زیاد شده بود و این جریان حسابی کلافه اش
می کرد. پس ما وارد عمل شدیم . باهاش حرف زدیم؛ تمام جریان رو براش تعریف کردیم. از تهدید خوونوادش توسط سازمان منافقین تا نقشه ی داعش که هنوز اجرایی نشده بود و اون متوجه شد که ما از همه چیز با خبریم. اما بهش اطمینان دادیم که امنیت خوونوادشو تامین میکنیم ...
به میان حرفش پریدم. کمی عصبی بودم لابد به این شرط که به درخواست شما وارد داعش بشه و اون اطلاعاتی رو که رابطتون جمع آوری کرده به دستتون برسونه.. درسته؟؟
پس شما معامله کردین.. جونِ خوونوادش در قباله اون اطلاعات..
در سکوت به جملات تندم گوش داد
نه.. اینطور نیست.. امنیت دانیال یکی از دغدغه های ما بود و هست.. ما فقط کل جریانو از جمله دسترسی به اون چیت، که حاوی اطلاعات بود رو، براش توضیح دادیم و اون به دلیلِ تنفر عجیبی که از پدرتون، سازمان و وابستگانش داشت، پیشنهادمونو رو هوا زد..
بعد از اون، من بارها و بارها باهاش حرف زدم و خواستم که منصرفش کنم، چندین و چندبار بهش گفتم که حتی اگر اینکارو انجام نده، باز هم امنیت خوونوادش تامینه ..
اما اون میگفت که می خواد انتقام بگیره.. انتقام تمام بدبختی ها و سختی هایی که مادر و خواهرش از جانب افکارِ سازمانیِ پدرش متحمل شدن.. افکاری که حالا پایِ داعش رو به زندگیش باز کرده بود.
پس عملیات شروع شد. دانیال نقشِ یه نابغه ی ساده رو به خودش گرفت و صوفی با عنوانِ دختری زیبا و مهربون که از قضا مبلغِ داعش برایِ جذبِ نیرو تو آلمانه، وارد بازی شد. بی خبر از اینکه خودشون دارن رو دست می خورن..
بعد از یه مدت دانیال ژستِ یه مردِ عاشقو به خودش گرفت که تحت تاثیر صوفی، داره روز به روز به تفکراتِ داعشی نزدیک می شه ...
از شکل و ظاهر گرفته تا افکار و اعتقادات.. طوری که حتی شما هم این تغییر رو به عینه احساس کرده بودین..
ریشهایِ بلند و سرِ تراشیده برادرم در ذهنم تداعی شد با اخلاقی که دیگر قابل تحمل نبود و کتکی که برایِ اولین بار از دستش خوردم.
حرفهای حسام درست و دقیق بود. ما مدام شما رو زیر نظر داشتیم، تعقیبهایِ هر روزتون میتونست دردسر ساز بشه هم واسه امنیت خودتون و دانیال، هم واسه ماموریتی که ما داشتیم..
یادمه اون شبی که از دانیال کتک خوردین، برادرتون اونقدر گریه کرد که فکر کردم، دیگه حاضر نمیشه به ماموریتش ادامه بده..
اما اینطور نشد و اون بر خلاف تصورم، سخت تر از این حرفا بود و بالاخره بعد از یه مدت و فریبِ صوفی، با اون به سوریه رفت. حالا دیگه زمانِ اجرایِ عملیات اصلی بود ...
سوالی ذهنم را درگیر کرد. صبر کن.. حرفهایی که صوفی در مورد نحوه ی خروجش از آلمان میزد.. اون حرفا از کجا میومد؟؟ منظورم اینکه..
انگار کلامم را خواند: تمام حرفهاش درست بود.. خط به خط.. جمله به جمله..
اما نه در مورد خودشو دانیال..
اون در واقع خاطراتی واقعی از ماهیت اصلیِ گروهشون رو براتون تعریف کرد.. اتفاقاتی که هر روز داره واسه اعضایِ اون گروه رخ میده..
هر روز زنانی هستند که بدون آگاهی و به امید ماه عسل، با همسرانِ داعشی شون به ترکیه میرن، اما سر از حریم سوریه و پایگاه این حرومزاده ها برایِ جهاد نکاح، در میارن.
هر روز هستند دخترا و پسرهایی که به طمعِ وعده هایِ دروغینِ این گروه تو کشورایی مثلِ فرانسه و آلمان و الی آخر، خودشونو گرفتارِ خونِ یه عده زن و بچه ی مظلوم میکنن ...
طمعی که یا مجبورین تا ته پاش وایستن و یکی بشن عین همون حیوونا..
یا باید فاتحه ی نفس کشیدنشونو بخوونن و برن استقبال مرگ به بدترین شکل ممکن..
به صورتش خیره شدم: یه سوال.. چه جوری به دانیال اعتماد کردین.. نترسیدین که رابطتونو لو بده؟؟
سری تکان داد..
#ادامه_دارد...
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
@ReyhanatoRasoul97
Mirdamad-milad-hazrat-masoome-94-01.mp3
3.81M
🎧 سرود بسیار زیبا
❤️ ای فاطمه عصمت یا حضرت معصومه
🎤 🎤 سید مهدی میرداماد
#دهه_کرامت #حضرت_معصومه #امام_رضا
eitaa.com/joinchat/1425145856C34217a20aa
🌺 ذاکرین ☝️
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@ReyhanatoRasoul97
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✨ إشفعی لی فی الجنّه ... ✨
مرا در "بهشت" شفاعت کن!
کسی که به بهشت رسید، رسیده...
مگر نیاز به شفاعت دارد؟
www.aparat.com/v/PkA0c
#فاطمه_معصومه
@ReyhanatoRasoul97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ ارادت امام خامنه ای به خانواده های شهیدان🌹
🌸یک مربی مرجعی برای مربیان ومبلغان👇
http://eitaa.com/joinchat/3796762624C4e2e9e1bb2
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شهدا_با_صلوات
🌺🍃
@ReyhanatoRasoul97
﷽🕊
💠 #یک_فنجان_چای_باخدا
#قسمت_شصت_و_یکم
سوالهایِ مختلفی در ذهنم پرواز می کرد و من سعی داشتم جوابی برایِ یک یک آنها بیابم ...
اعتماد به پسری از جنسِ پدری سازمانی، کمی سخت به نظر میرسید ...
احتمال برملا کردنِ نام و هویتِ رابط توسط دانیال زیاد هم دور از ذهن نبود ...
حسام شوخ طبعانه سری تکان داد: دانیال میدونه که آنقدر زیاد بهش اعتماد دارین؟؟
دوست نداشتم برداشت بدی از سوالم شود، پس به دنبال جملاتی مناسب محضِ توضیح گشتم که حسام با لبخندی مهربان به فریادم رسید. نیاز به هول شدن نیست.. مزاح کردم..
خب در هر صورت دانیال به هویت واقعی رابط پی نمی برد ...
نه تنها دانیال که جز چند نفر، اونم در سمتهایِ بالای فرماندهی، هیچکس از هویت اصلی رابطمون با خبر نیست ...
مگر میشد؟ پس چجوری قرار بود اون چیت رو از رابط بگیره و بهتون برسونه؟
دستی به محاسنش کشید. قرار نبود به طور مستقیم چیت رو از رابط تحویل بگیره. ما آدرس مکان خاصی رو بهش میدادیم و دانیال چیت رو از اونجا برمیداشت و از طریق یکی از نیروهامون تو سوریه به ما میرسوند ...
خب حالا اگه سوالی ندارین من ادامه ی ماجرا رو براتون توضیح بودم ...
با تکان سر او را دعوت به گفتن کردم حالا وارد فاز جدیدی شده بودم. دانیال با ورود به داعش علاوه بر رسوندن چیت به ما، گلهایِ دیگه ایی هم کاشت ...
از جمله لو دادنِ چندتا از اسرارهای نظامی و استراتژیکشون تو سوریه و شمال عراق، که کمک زیادی به بچه های مدافع حرم کرد. و از طرفی نیروهایِ داعش رو حساس به اینکه یه خبرایی هست و کسی از داخل خودشون داره به ما گِرا میده..
حالا ما میخواستیم تا دانیال برگرده و اون کله شقی می کرد.
تا اینکه اتفاق مهم افتاده و دانیال یه آمار دقیق و بی عیب از عملیاتی به ما داد که نیروهایِ تکفیریِ داعش قصد داشتن تو سوریه انجام بدن ...
اما با اطلاعاتی که از طریق دانیال به دست بچه هایِ ما رسید، اون عملیات تبدیل شد به یه شکست بزرگ و میدون مرگ برایِ اون حرومزاده هایِ تکفیری..
باورم نمی شد که تمامِ آتشها را برادرِ خوش خنده ی من به پا کرده باشد.
لبخند غرور آمیزش عمیق شد. شکستی که اصلا فکرشم نمیکردن ...
آخه بعید بود با اون همه سرباز و تجهیزات، حتی تلفات داشته باشن، چه برسه به قیمه قیمه شدن..
با اون شکست بزرگ که نتیجه ی لو رفتنشون بود، داعش به شدت بهم ریخت، طوری که برایِ شناسایی اون خبرچین به جون همدیگه افتاده بودن.
حالا دیگه موندن دانیال تو شرایط اصلا به صلاح نبود و باید از اونجا خارج میشد.
پس به کمک نیروهامون تو سوریه، فراریش دادیم.
با ناپدید شدنش، انگشت اتهام رفت به سمت دانیال و افرادی که اونو وارد نیرو کرده بودن، مثلِ صوفی که یه جورایی معشوقه و همسر سابق برادرتون محسوب میشد..
حالا داعش می دونست که ضربه ی سختی از این نخبه ی جدید الورود و ایرانی الاصل، که به نوعی پیشنهادِ سازمان مجاهدین هم محسوب میشد، خورده.
و همین باعث شد تا بالا دستی های منافقین و داعش واسه پیدا کردنِ مقصر بین خودشون، مثلِ سگ و گربه به جوون هم بیوفتن.
بی خبر از وجود یک رابط تو زنجیره ی اصلی خودشون و چیتی حاوی اسرار سِری، در دست ما ایرانیها ...
حالم زیاد خوب نبود. عجولانه سوالم را پرسیدم. اما این امکان نداره ...
چون عثمان و صوفی مدام اسم اون رابط رو ازتون میپرسیدن و ...
به میان حرفم پرید: صبر کنید ... چقدر عجله دارین ...
بله.. اونا دنبال رابط بودن ... اصلا دلیل همه ی اتفاقها رسیدن به اون رابط بود و اِلا عملا کشتنِ دانیال یا من، سودی جز صرف هزینه و وقت براشون نداشت.
چون عملیاتی که نباید لو می رفت، رفته بود و اونا آنقدر بیکار نیستن که بخوان از یه خائن انتقام بگیرن.
اما ... اما وقتی تعدادی از مهره های اصلیشون تو ایران دستگیر شدن، اونا به این نتیجه رسیدن که جریان باید فراتر از دانیال باشه و فردی درست در هسته اصلی داره یه سری از اطلاعاتو لو میده ...
چون دسترسی به اسامی اون افراد برای کسی مثلِ دانیال غیر ممکن بود.
اونا با یه تحقیق گسترده به این نتیجه میرسن که یک رابط تو زنجیره ی اصلیشون وجود داره که مطمئنا دانیال از هویتش باخبره.. بی اطلاع از اینکه روح برادرتون هم از ماهیت اون رابط خبر نداشت.
پس باید دانیال رو پیدا میکردن و تو اولین قدم سعی کردن تا به شما نزدیک بشن، البته از درِ دوستی. چون فکر میکردن که شما حتما از دانیال خبر دارین. اما تیرشون به سنگ خورد. آخه فهمیدن بی خبرتر از خودشون، خوونوادش هستن.
اما پیدا کردنِ اون رابط براشون از هر چیزی مهمتر بود، به همین دلیل عثمان به عنوان یه دوست خوب و مهربون کنارتون موند و ازتون در برابر مشکلات و حتی صوفی هم مراقبت کرد. کسی که چهره ی دوست داشتنی و همیشه نگرانش باعث شد تا وارد خونه و حریم خصوصیتون بشه و حتی به عنوانِ یه عاشقِ سینه چاک بهتون پیشنهاد ازدواج بده..
اونا مطمئن بودن که بالاخره دانیال سراغتون میاد و اگه عثمان بتونه اعتمادتونو جلب کنه، خیلی راهت میتونن، گیرش بندازن.
اما بدخلقی و یک دندگی تون مدام کارو برایِ عثمان و بالادستی هاش سخت و سختتر میکرد ...
ناگهان خندید و دستش را رویِ گونه اش گذاشت. البته شانس با عثمان یار بود.. آخه نفهمید که چه دستِ سنگینی دارین، ماشالله..
منظورش آن سیلی بود که در باغ به صورتش زدم..
عثمان نفهید اما من طعم دست سنگین و بی رحمش را چشیده بودم.
خجالت کشیدم. فقط سیلی نبود، یک بریدگی عمیق هم رویِ سینه اش به یادگار گذاشته بودم و او محجوبانه آن را به یاد نمی آورد ...
#ادامه_دارد ...
#زهرا_اسعد_بلند_دوست
@ReyhanatoRasoul97
✨#منتظرانه✨
اگر مومن باشید، بقیةالله برای شما بهتر است.
امام باقر(ع) فرمودند:
به هنگامیکه قائم خروج کند به کعبه تکیه می زند و سیصد و سیزده مرد به نزدش حاضر می شوند، پس اولین
سخنی که به زبان می آورد این است:
بَقیَّةَالله خَیرٌ لکُم اِن کُنتم مؤمنین
تعجیل در ظهور امام مهربونمون صلوات💚
@ReyhanatoRasoul97
✔️آیت الله مصباح: از غیبت تاکنون؛کسی مثل مقام معظم رهبری سراغ ندارم.
📍 «با مروری بر سرگذشتِ بزرگانِ شاخص از غیبتِ و تاکنون، میتوانم بگویم کسی که موقعیتی شبيهِ ايشان، با چنين برکاتي نصیبش شده باشد، سراغ ندارم؛ شايد #خواجهنصیرالدين طوسی را بتوان تا حدّی با ایشان مقایسه کرد، كه توانست دستگاهِ حكومتِ بنیعباس را ساقط كند، و به مقامِ وزارتِ سلطانِ وقت برسد و برکاتِ زیادی را برای شیعه به ارمغان بیاورد. البتّه ایشان، مرجعِ واجبالاطاعهای نبود؛
👈 اما مقامِ معظّمِ رهبری، هم مرجعیّتِ ديني دارند و هم سیاستمداری هستند که بزرگانِ سیاستِ عالم را متحیّر کردهاند. [...] سیّدحسن نصرالله میگفت که ما نهفقط خود را مطيعِ اوامرِ صریحِ رهبری ميدانيم، بلکه حتّي اگر احتمال بدهیم، ايشان تمایل به انجامِ کاری دارند، بدونِ اينكه امری از ايشان صادر شود، با تمامِ توان برای انجامِ آن، اقدام میکنیم. ايشان در جای دیگری میگفت ما معتقدیم که هرچه رهبری معظّمِ انقلاب میفرماید فقط بر اساسِ فکر و تحلیلاتِ خودشان نیست، بلکه تأییداتِ و الهاماتِ الهی است. [...] آیا در تاریخ، همانندی برای ايشان سراغ دارید؟! رهبري كه طيِ سیسالِ گذشته در حسّاسترین شرایطِ بينالمللي و درحالیکه کشورهای پیشرفتۀ دنیا، در طرفِ مقابلِ ایران قرار گرفتهاند، همۀ امور را به بهترین نحو، مدیریّت کرده و موفّق شدهاند.»
📙(علامه محمّدتقی مصباحیزدی؛ 32 خرداد 1398).
http://mesbahyazdi.ir/node/7326
🔵 @shenakhte_rahbari
🌺🍃
@ReyhanatoRasoul97