🧩 ✍(حق الناس )کتاب آنسوی مرگ ، طرف میگفت اون دنیا بودم تو وادی حق ناس بودم یه بابایی اومد حقشو از من میخواست حالا حقش چی بود ؛ ( خلاصه میگم براتون ) 🛑 میگفت تو دنیا که بودیم تو دانشگاه بودم ، این آقا اومد پیش من گفت فلانی مقاله ای چیزی نوشتم برات میخونم نظرتو بگو گفتم باشه بخون ، میگه اومد بخونه گوشیش زنگ زد و داشت با تلفن صحبت میکرد من به شوخی برای خنده یکی از برگه های مقاله اینو برداشتم ، میگه تلفنش تموم شد و شروع کرد مقالشو خوند و رسید مثلا به برگه سوم دید نیست ، اینور گشت اونور گشت پیداش نکرد از من پرسید گفتم نمیدونم و فلان و میگفت رفت بیرون سالن رو گشت و حیاط دانشگاه گشت و کلا یه ده دقیقه یک ربعی از وقتش گرفته شد 🛑 میگه رفتم برگه رو دادم بهش به دروغ گفتم فلان جا افتاده بود و برات پیدا کردم ، میگه تو وادی حق الناس اون دنیا آوردن این داستان رو جلوم و از چند منظر محاکمه شدم بخاطر یه #شوخی کوچیک ! 🛑میگه اول که بهم گفتن ۱۵ دقیقه از وقت این آقا رو تلف کردی ۱۵ دقیقه رو بهش برگردون ! دقت کنید بهش گفتن ۱۵ دقیقه ای که باعث شدی تلف بشه از وقتش رو باید بهش برگردونی میگه هنگ کردم گفتم چطور وقت از دست رفتشو برگردونم میگه سکوت میکردن و من فقط عذاب میکشیدم یعنی شما اون دنیا وسط برزخ باید ۱۵ دقیقه از وقتی که از یکی اونم به شوخی هدر دادی برگردونی ! دیگه خودت ببین داستان چیه چقدر سخته ، این یه عذاب بود ، بعدش باید صبر میکردم تا عمر دنیایی اون طرف تموم بشه بیاد اونجا که آیا ببخشه یا نبخشه که به طور حتم نمیبخشید بعدش باید کلی از کارای خیرمو میدادم که ببخشه اگه نبخشید از گناهانش به من میداد ! 🛑 تمام این سختی عذاب زجر فقط بابت اون ۱۵ دقیقه تلف کردن وقتش بود ، بعدش از جنبه مسخره کردنش باید جواب میدادم ، از جنبه گناه دروغی که گفتم باید جواب میدادم و همه اینا فقط بابت یه شوخی ساده و کوچیک با یه فرد آشنا بود ! ! !