نام تو زندگی من
#پارت_200
اون ها از اتاق خارج شدم که صدای پچ پچ اون دو تا رو از پشت سرم میشنیدم. ولی بی توجه به حرف هاشون جلوتر راه می رفتم. بعد از پرداخت کردن حساب بیمارستان از اون جا خارج شدیم. آرسام به طرف ماشینی که اون شب آراسب رو به بیمارستان آورده بودم رفت و در اون رو باز کرد.
آراسب با دیدن ماشینش لبخند شادی زد و آرسام رو به کناری پرت کرد.
- چی کار می کنی دیوونه؟
آراسب اخمی کرد.
- ماشین خودمه! خودم رانندگی می کنم.
- برو بابا تومثال مریضی ضربه دیدی!
- همین چند دقیقه پیش کی بود گفت از من هم سالم تری؟
- برو بچه من هنوز می خوام زندگی کنم.
آراسب خنده ای کرد و سوییچ رو از دست او گرفت و سوار شد و رو به آرسام
گفت:
- مگه من جلوتو گرفتم؟ زندگیتو بکن دیگه.
و خنده ای کرد و با سر اشاره کرد که سوار بشم. سرمو با تأسف تکون دادمو
در عقب رو باز کردم و سوار شدم. مثل دو تا پسر بچه به جون هم افتاده بودند.
آرسام که نشست ماشین به حرکت در اومد.
- آراسب مطمئنی داداش می تونی رانندگی کنی؟
پوفی کردم. باز شروع کردن! خدایا یکی من و از دست این دو تا نجات بده.
ً اگه من از دست این دشمن های
آراسب نمردم، حتما از دست این دو تا میمیرم.
#ادامه_دارد