eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
53.4هزار عکس
36.6هزار ویدیو
613 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من اون ها از اتاق خارج شدم که صدای پچ پچ اون دو تا رو از پشت سرم میشنیدم. ولی بی توجه به حرف هاشون جلوتر راه می رفتم. بعد از پرداخت کردن حساب بیمارستان از اون جا خارج شدیم. آرسام به طرف ماشینی که اون شب آراسب رو به بیمارستان آورده بودم رفت و در اون رو باز کرد. آراسب با دیدن ماشینش لبخند شادی زد و آرسام رو به کناری پرت کرد. - چی کار می کنی دیوونه؟ آراسب اخمی کرد. - ماشین خودمه! خودم رانندگی می کنم. - برو بابا تومثال مریضی ضربه دیدی! - همین چند دقیقه پیش کی بود گفت از من هم سالم تری؟ - برو بچه من هنوز می خوام زندگی کنم. آراسب خنده ای کرد و سوییچ رو از دست او گرفت و سوار شد و رو به آرسام گفت: - مگه من جلوتو گرفتم؟ زندگیتو بکن دیگه. و خنده ای کرد و با سر اشاره کرد که سوار بشم. سرمو با تأسف تکون دادمو در عقب رو باز کردم و سوار شدم. مثل دو تا پسر بچه به جون هم افتاده بودند. آرسام که نشست ماشین به حرکت در اومد. - آراسب مطمئنی داداش می تونی رانندگی کنی؟ پوفی کردم. باز شروع کردن! خدایا یکی من و از دست این دو تا نجات بده. ً اگه من از دست این دشمن های آراسب نمردم، حتما از دست این دو تا میمیرم.