eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
52.8هزار عکس
34.9هزار ویدیو
609 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/16669409652024 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
- اگرڪهـ‌صورت‌قرآن‌‌‌اذیتت‌میڪنهـ بدون‌‌مردھ‌ای‌بدون‌آنقدرغرق‌صدای‌دنیا شدھ‌ای‌ڪهـ‌دیگہ‌ضربان‌قلبت‌باحرف خداکوک‌نیست‌مشتی!(:🚶🏿‍♂💔 - -
می‌گفت: حُسین‌برآےمآهمون‌دوربرگردونیھ↻ ڪھ‌وقتی‌ازهمھ‌عآلم‌و‌آدم‌می‌بریم..! برمون‌می‌گردونھ‌بھ‌زندگی :) !
- نہ‌هفت‌طبقہ‌آسمان‌ونہ‌هفت‌طبقہ‌ زمین‌براےجادادن‌خداوندڪافۍنیست ولۍقلب‌انسان‌هابہ‌تنھایۍمیتواند اورادرخودجاےدهدپس‌خیلۍمراقب‌باش‌تا هیچ‌گاھ‌دل‌ڪسۍرونشڪنۍ!(:🎻🌱 - -
↻🍪🐿••|| پوشیده‌ام‌پـٰارچه‌ا؎ ازجنس‌بہشت انتخـٰابِ‌زهرا‌«سلام الله علیها»بوده‌ام وهمین‌افتخـٰاربس‌است‌مرا...! 🐿⃟🍪¦⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از عهد آدم تو را دوسـ‌‌♡ـت دارم [❤️] من از آغاز عالم تو را دوسـ∞ـت دارم ”💚”
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••• خدا کند‌که‌رضـٰایم‌فقط‌رضـٰای‌توبـٰاشد:)🌿 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| دنیاجاۍِ‌ماندن‌نیست، به‌چگونه‌رفتنت‌فکر‌کن… مُردن‌یا‌شهادت…🕊 |
عشق‌یعنے بنویسے‌غزلی‌ا‌زچشمش! درهمان‌مصر‌ع‌اول‌‌قلمت‌گریہ‌کند...
‌به‌قول‌رفیقمون،، ‏مذهبی‌وغیرمذهبی‌نداره‍!! آد‍‌م‌بایدب‍‌رای‌خ‍‌ودش‌ارزش‌قائل‌باشه‌... هرچیزی‌رو‌نبینه؛ هرچیزی‌روبه‌زب‍‌‍‌ـ‍‌ون‌نیاره‍، هرچیزی‌روگوش‌نده ...🌸 •••━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حول‌حالناالااحسن‌الحال.. یعنی‌اربعین‌حرم‌باشم‌امسال.. :)!
اے رؤشنے جہآن ڪجآیے؟!♥️🌿
آنھاچفیه‌بستندتابسیجۍواربجنگند من‌چادرمیپوشم‌تازهرایۍزندگےڪنم! آنھاچفیه‌راخیس‌میڪردندتا نفس‌هایشان”آلوده‌ٔشیمیایۍ”نشود
-📻- - ازولـآیت‌فقـیہ‌غـٰافل‌نشویدکہ‌مـن‌بہ‌ یقیـن‌رسیـدم‌امـٰـام‌خـٰامـنہ‌اۍنـٰائـب‌ بـرحـقِ‌امـٰام‌زمـٰان‌'عـج'اسـت...‌‌ツ!" ‌‌‌‌‌‌" " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بہ‌سلامتے‌روزۍ‌ڪہ‌بهم‌بگݧ‌ منتظر‌دسٺور‌شما‌هسٺیم‌فرمانده😜😎
••🌻🌏•• -خداهمیشھ‌‌‌‌همراهته اگرتوخدارونمی‌‌بینے‌‌‌خداتورو‌مےبینه‌♥️🌱.. .
ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_20 - با دقت جواب بده دخترم، بدون هیچ استرسی. لبخندی زدم. سوورمو تکان دادم. م
نام تو زندگی من قدمی به من نزدیک شود، که به سورعت یک قدم به عقب برداشوتم و به کسوی ر شت سرم برخورد کردم. به عقب برگ شتم که دختری با ابروهای نازک، اخمی کرد و با صدای نازکش داد زد: - هووووووووی چته! جفتک میندازی امل. با ترس و شرمندگی نگاهمو به اون ها دوختم. - مع ... معذ ... معذرپ می خو ... ام. دختررشت چشمی نازک کرد و از کنارم گذشت. ر سرروزخندی زد. وقتی که می خوا ست از کنارم رد ب شه آروم طوری که فقط من بشنوم گفت: - مواظب این چادرپ باش کوچولو. سورموتکون دادم که با فهمیدن حرفی که رسور زده بود اخمی کردم. به طرفش برگشتم که با صدای خنده ی بلندش، اخمام بیشتردر هم رفت. با همون اخم از کنارش رد شدم. صدای خندش هنوز شنیدهمی شد. ع بی وارد سالن امتحان شدم. روی صندلی که شمارم رو نوشته بود نشستم. اخمام هنوز در هم بود که با دادن ورقه ها، اون دختر و رسوور رو از یاد بردم. با دعایی که زیر لب خوندم شروع به نوشتن کردم. **** خستهکلید رو روی در انداختم و وارد شدم. با خوردن عطر گل یاس به مشامم لبخندی روی لبم قرار گرفت. چادر رو از روی سرم بردا شتم و به طرک باغچه رفتم. ...
نام تو زندگی من خودم این گل ها رو کاشته بودم. عاشق گل یاس بودم. گل مورد عالقم بود. باز هم اون ها رو بوییدم و نگاهی به حیاط بزرگ خونه کردم. عاشووق گل و گیاه بودم. ممنون آقا جون بودم که حیاط رو سپرده بود به من. نگاهی به سوواختمون کردم و به طرفش به راه افتادم. با جی ی وارد خونه شوودم. عزیزکه روی صندلی نشسته بود از جا ررید. خنده ای کردم. - رپ زدن بود ُ در حال چ ی عزیز جونم؟! می دون ستم عزیز همی شه این موقع ها روی صندلی در رپ زدنه. ر ُ حال چ یز، ریزمی خندیدمکه با رس گردنی که عزیزبه سرم زد اخمی کردم. - رتم رو رارهکرد ُ دختر، چ ی. چشمکی بهش زدم. - نخ سوزن بیارم خدمتتون تا دوباره بدوزینش؟ عزیزبه طرفم خیز برداشت که با خنده ای به رشت صندلی رفتم. - چرا جوش میاری مادر من، تموم شد. عزیز خنده ای کرد. - میای توی این خونه سر و صدا با خودپ میاری هوووا. بیا وسایلتو بده من. لبخندی زدم و چادرو وسایلم رو به دستش دادم. - امتحان چطور بود عزیزم. خوب جواب دادی؟آسون بود؟ گونشو ب*و*سیدم و ب*غ*لش کردم. - سووخت بود عزیز. تا آخر وقت نشووسووتم. فقط فکر کردم و عالمت زدم. امیدوارم قبول بشم. عزیزدستی روی سرم کشید،که چادر رو به بینیش نزدیک کرد. ...