eitaa logo
[ریــح]
509 دنبال‌کننده
559 عکس
87 ویدیو
2 فایل
ریح:باد(مخفف ریحان) مهتدیِ هدایتِ هادی. شیفته نجف. بنت خضراء. یه گریفیندوریِ خوشحال. @reyhane_nzari https://daigo.ir/secret/1346871534
مشاهده در ایتا
دانلود
عکسا و نوشته های ریحانه و حانیه رو که میبینم دلم می‌خواد گریه کنم از زیباییشون.
هدایت شده از ‹آبینه.›
بارون نم نم داره میباره، بوی خاک همه جارو گرفته، برقای مجتمع رفته و همه جا تاریکه، ریحانه میاد در خونمونو میگه: زهرا امشب چهارشنبه سوری بیا بریم بیرون هیچکس تو محوطه نیست. میریم توی محوطه و دوساعت تمام حرف میزنیم و حرف. بابا از در مجتمع اومد تو و ما دوتارو میبینه و شروع میکنه به اذیتمون کردن و خندیدن. تو همون موقعیت برقای مجتمع میاد. داشتیم با بابا و ریحانه میخندیدیم که یهو نگاهم افتاد به یکی از لامپای محوطه و دیدم عجیب بنظر میاد.
اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم بود.
[ریــح]
بارون نم نم داره میباره، بوی خاک همه جارو گرفته، برقای مجتمع رفته و همه جا تاریکه، ریحانه میاد در خو
ساعت ۳‌ صبحه، فردا هردومون امتحان داریم. به زهرا میگم میای بریم پیاده روی؟! میگه باشه. ساعت ۶ میشه یه تخم مرغ تو یخچال پیدا میکنم. کوکو سبزی درست میکنم و با زهرا میریم تو محوطه پیاده روی. بارون نم نم میزنه. خوابمون که میگیره تصمیم می‌گیریم برگردیم خونه. اما یهو یکی از لامپ های محوطه عجیب بنظر میرسه.
هدایت شده از ‹آبینه.›
اونشب حرفای عجیبی میزدیم. نشستم روی نیمکت و به اسمون قرمز خیره بودم و توی دلم دعا میکردم. یادم نمیاد چه دعایی ولی قطرات بارون روی صورتمو یادم میاد و صدای ریحانه که داشت می‌گفت: زهرا بنظرت بزرگ بشیم بازم باهم هستیم؟
[ریــح]
اونشب حرفای عجیبی میزدیم. نشستم روی نیمکت و به اسمون قرمز خیره بودم و توی دلم دعا میکردم. یادم نمیاد
و ما بزرگ شدیم و هنوز باهمیم. با اینکه دور شدیم. با اینکه درگیری هامون زیاد شد. با اینکه نمیتونیم مثل قبل هر روز و هر ساعت همدیگه رو ببینیم. اما هنوز باهمیم.
من هر روز خونه زهرا اینا بودم. هر روز که میگم واقعا منظورم هر روزه. ساعت ۴ عصر میرفتم خونشون تا ۱۰ و ۱۱ شب. بعدشم که چت میکردیم. صبحاهم باهم بیرون بودیم.
هدایت شده از ‹آبینه.›
زندگی توی مجتمع دنیای عجیبی داشت. ما دوتا توی هر ساعتی که فکرشو کنید میرفتیم خونه همدیگه. گاهی انقدر بیش از اندازه ریحانه خونمون بود که بابام میگفت: ریحانه برو یارانتو از بابات بگیر بده من، چون خرجتو من دیگه دارم میدم=)))😂
پیام هاتون رفت اینجا.
هدایت شده از [اَدبار]
بچها من میشینم زار میزنم😭🤍.
[ریــح]
Mother!
Gilmore Girls: A Year in the Life.
بنظرم نباید این فصل رو میساختن. میذاشتن همونجوری تو ذهن مخاطب بمونه خیلی بهتر بود.
اما الان که ساختن، کاش ادامه‌ش روهم بسازن.
شخصیت مورد علاقم؟! معلومه که جس. جس مهربون بود. با روری خوب بود. به علاقه‌ی روری و درس خوندنش احترام میذاشت. اما لوگان و دین اصلا اینجوری نبودن. هرچقدرم بقیه طرفدار لوگان باشن من ازش خوشم نمیاد.
من اصلا مشاور رابطه‌ی خوبی نیستم چرا میاید سراغ من؟😭
هدایت شده از ‹آبینه.›
امروز دعا کردیم که یک روزی برسه ما به جای یه‌دونه بمب سیب زمینی، دوتا بگیریم و هر کدوممون مجزا از این غذا لذت ببره.
من و زهرا در نرمال ترین حالتمون انقدر ذهنمون فقیره. بعد یه سریا میان تو ناشناس به من میگن تو چقد پولداری.😂
انقد که خوشحالم زهرا گوشی خریده خودم میخریدم انقد خوشحال نمیشدم.😭😭😭😭😭😭😭
انقد جیغ زدم صدام در نمیاد خدایا شکرت.
اکسپلورم پر شده از آقا پسرای خوشگل. ای بابا. چقدم که من ناراحتم.
وای چقدر دلم برا صحبت کردن رندوم با مائده تنگ شده بود.😭
خدایا زید می‌دونی چیه؟! زید می‌خوام‌.
با زهرا معامله کردیم. قرار شد من سریال های مورد علاقه‌ی اونو ببینم. اون سریال های مورد علاقه منو. بنظرم معامله‌ی دو سر سودیه.
به پیام های دیشب خودم و حدیث نگاه می‌کنم میبینم واقعا ما فلوکستین لازمیم.
هدایت شده از 'مُط'
از کشیدن طرحای اسون و چرت متنفرم! به من طرحای سخت و چالشی بدین ک به گریه بیفتم اره
بنده و برادران: