eitaa logo
" رُ؋ـقاے عـڪاس"
193 دنبال‌کننده
887 عکس
155 ویدیو
16 فایل
بـ‌سـم اللــہ👀🌿! ــــــــــــــــــ - دو رفیق در حرفــہ عکاسـے📷✨️↻ - روزمرگـے هایـے از جنس بهشتت🌥彡 قـاطـی‌ با اندکـی‌ فعالیت های دخـترونه‌ومذهبـی😌💗'' کپــی🌱؟! حلاله💘༻ شروطمون↯💚🪴'! @situations90 ○ راستـــی‌ورود‌آقایـان‌بشـدت‌ممنوعـه‌هــا❗️
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیشه برگردیم به آمار قبلی؟...
یا مَن أنا حَیٌّ بحُبه.. ای که به عشقت زنده منم❤️ 🥹❤️
اگہ‌دختࢪۍعڪساشـونمیـذاره‌ پـࢪوفایل‌واستورۍنمیڪنہ! علتـش‌ایـن‌نیسـت‌ڪہ‌زشتـہ‌ یـاتـیپ‌نـداࢪه! شایـدچیـزۍداࢪه‌ڪہ‌خیلۍهانـداࢪن مثـل حیـا
*یـہ ـבختر بایـב شبیـہ پروانـہ باشـہ ؛ בیـבنش زیبا،گرـ؋ـتنش سخت!💜🐚🦋️ *
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه جوره پایتم من!...✌️☺️
_🌿🦋_
هدایت شده از  - 𝙈𝙊𝘿𝘼𝙄𝙄 .
هدایت شده از  ` اکیپ عکاسا `
https://ngli.ir/143308064016 بعد مدت ها یه گپ بزنیم کویر؟در شأن شما نیست👩‍🦯
بیاید این طرف جواب ناشناس ها🤌🏼🪴
[🤘 نماد عمومی شیطان پرستان] [🖕 نماد ضد فرهنگی] [👁 نماد یک چشم، نمادی شیطان پرستی] [👩‍👩‍👦👩‍👩‍👧👩‍👩‍👧‍👦👩‍👩‍👧‍👧👩‍👩‍👦‍👦 هم جنس گرایی زنان] [👨‍👨‍👦👨‍👨‍👧👨‍👨‍👧‍👦👨‍👨‍👦‍👦👨‍👨‍👧‍👧 هم جنس گرایی مردان] [☯♋ نمونه ای از اعداد 6 و9] [♍ کلمه "الله" که وارونه شده] [♉➰♈ نمایی متشابه به بز شیطان پرستی] [☣ 3 بز] [➿2 بز] [✝☦ ☮صلیب] [🙏 علامت نماد هندو و مسیحی و بودايی] [🎄علامت کریسمس] [👐 🙌 برعکس کردن حالت قنوت مسلمانان؛وتوهین به قنوت مسلمانان (به انگشتان شصت خود هنگام قنوت توجه کنید)] [🗽 مجسمه آزادی] [🕍 عبادتگاه صهیونیسم] 🕎 آرم سازمان موساد صهیونیسم] [🔯✡نشان صهیونیسم] [🏳‍🌈 نماد همنجنس بازی و همنجنس باز ها] [🕍معبد شیطان] [♏️♍️♌️♋️♉️ نماد های دیگر شیطان] [🔱 نماد سلاح شیطان یا همان سر نیزه شیطان] [👹👿👺 صورتک شیطان] سعی شود از این علامت و نشانه ها استفاده نشود مسلمانان بیدار باشید ببینید دشمن چقدر فعال است! متاسفانه بیشترین استفاده روزمره که حتی بین مذهبی ها مشاهده میشه، علامتِ[🙏] است😔
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 یک دو سه نشد که ماشین از جاش کنده شد . پشت چشمم و نازک کردم و رفتم سمت سالن. اه اه اه ‌ اخه چرا این پسره غیر عادیه؟ چرا انقد رفتارش رو من تاثیر داره ؟ چرا کل تایمِ کلاسارو با همین افکار گذروندم . چقدر دلم برای ریحانه میسوخت . دختر تک و تنها بیچاره داداششم که ، باید خداروشکر کرد تا حالا نکشتش . دلم میخواست تو زندگیشون فضولی کنم. نمیدونم چرا ولی یه جورایی جذاب بود برام تو همین افکار بودم که زنگ مدرسه خورد . وسایلامو مثه هیولا ریختم تو کیفو سمت حیاط حمله ور شدم . با دیدن سرویسم رفتم سمتش و سوار ماشینش شدم . ____ مشغول تستای ادبیات بودم که صدای قارو قور شکمم منو سمت اشپزخونه کشید . به محض ورود به اشپزخونه با خنده ی کش دار مامانم مواجه شدم ‌ +دختر چقد درس میخونی نترکی یه وقت ؟ _الان این تیکه بود یا ...؟ +تیکه چیه ؟؟بیا بریم بازار یه خورده لباس بخریم نزدیک عیده ها . _مامااااانننن!!! عید دیگه چه صیغه ایهه؟؟ مگه من نگفتم اسم اینکارا رو الان پیش من نیار. من الان درگیر درساممم. درسسسسااااامممم +اه فاطمه دیگه شورشو در اوردیا . بسه دیگه دختر. خودتو نابود کردی . من نمیزارم مصطفی رو به خاطر .... دستمو گذاشتم رو بینیم و به معنای سکوت نچ نچ کردم ‌ و نزاشتم ادامه بده. _مامان من حرفمو گفتم . بین من و مصطفی هیچ حسی نیست حداقل از طرف من. من جز به چشم برادری بهش نگاه نکردم . این مسئله از نظر من تموم شدست . خواهش میکنم دیگه حرف نزنیم راجبش . اینو گفتمو رفتم سمت اتاقم . وای من واقعا بین این همه فشار باید چیکار کنم‌. وای ! تلفن خونه رو تو راه اتاقم برداشتم و شماره ی ریحانه رو گرفتم . یه دور زنگ زدم جواب نداد . برا بار دوم گرفتم شماره رو . منتظر شنیدن صدای ریحانه بودم که با شنیدن صدای مردونه ترسیدم و تلفنو قطع کردم. ینی اشتباه گرفتم شماره رو؟ دوباره از رو گوشیم شماره رو خوندمو گرفتم . بعدِ سه تا بوق تلفن برداشته شد . دوباره صدا مردونه هه بود . 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋