بِسْمِ الله. ࡃࡐ߳ܢߺ࡙ࡐ߳ ܢ݆ߺߊ‌ܝ‌ࡅ߳ــ๛:⁶⁷ فاطمه. فهمیدم که زینب ناراحت شد از اونجایی که کنار علیرضا نشسته بودم اروم با ارنجم به پهلویش میزنم ومیگویم: +نه واقعا زینب از بچگی هنینطور بوده و به خانواده ی پدری ام رفته پدرم هم توی راه با هواپیما اینطوری میشد بعد از حرفم با ابروهایم به علیرضا میفهمانم -محمدرضا ببین علی چی میخواد زینب. فهمیدم که فاطمه برای اینکه نارحت شدم اینطور گفت اما بعد از اتمام حرف هایش دیگه به جمع داخل ماشین توجهی نداشتم تمام توجهم پدرم بود تمام خاطرات تمام انها با فکر کردن به این خاطرات حالم بد میشود با فکر کردن به تمام سختی هایم اینکه مادرم در کنار من به شهادت رسید و اینکه پدرم الان کجاست تمام فکر و ذهنم درگیر بود درگیر افکارم درگیر دلتنگی هایم نمیتونم توصیفش کنم خیلی وسعت داره دلتنگی ام آهی میکشم ناخودآگاه قطره اشکی از چشمانم جاری میشود چقدر تنها شدم فقط دلم میخواست به خونه خودمون برسم و برم داخل اتاق مامان و بابام چقدر تنها شدم ......... ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ∘ꕥ https://eitaa.com/Romanfama فاطمه زهرا | علوی✍🏻

https://harfeto.timefriend.net/17354675277451 دوستان بعد از خوندن نظر بدید👆🏻👆🏻

نظراتتون رو میخونمااااا

درحرم امام‌رضا‌علیه‌السلام به یاد: ره رو عشق _ عشاق الرضا _ ماهورا _ گاندویی ها _ از تبار فاطمه ۳۱۳ _ قرارگاه جهادی فداییان رقیه _ حضرت قلب ۱۲۸ و تمام بچه های چنل اینجا همه چی درهمه!

خیلی ممنونم که به یادمون بودید🌱

قافیه فقط علی آخر هر بیت ! بقیش کشکه . .

سلام دوستان توجه کنید❗️

تاثیر گذار بود🦦🤣🤣

امشب به دلم حال و هوای نجف افتاد در دل هوس صحن و سرای نجف افتاد #سرود🔊 #حسین_طاهری🎙 #میلاد_امام_علی(ع)🌺