@Romankade, naghashiye ehsas.apk
1.8M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های اندروید📱
@Romankade, naghashiye ehsas.pdf
1.78M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص همه ی گوشی ها و کامپیوتر💻
@Romankade, naghashiye ehsas .epub
232.6K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های آیفون 📱
نقاشی احساس ⬆️📚
@Romanakde
ژانر: عاشقانه
✍🏻نویسنده: مهرانه حاتمی
📖 تعداد صفحات: 302
💬خلاصه:
از کجا معلوم آن من، هنوز مینوازد و خرمن زلف هایش را میرقصاند؟
از کجا معلوم آن من، هنوز مهر دارد و عشق در دل میپروراند؟
از کجا معلوم آن من، هنوز دلخوشی، داند و خود را به آرزوها میرساند؟
من دیگر آن من، نیستم.
من آن من، نماندم.
حال آن من…
سکوت بر لب دارد و آتش در دل!
حال آن من…
یک چشم در خون دارد و یک چشم در سیل!
خلاصه بگویم؛ حال آن من…
درد در قلب دارد و هوای یار در سر.
خودمانیم… به چه منی تبدیل شدهام
🎭 ژانر ⬅️ #عاشقانه
📚 #نقاشی_احساس
📌 اگر از این رمان خوشتون اومده کانالمون رو به دوستانتون پیشنهاد بدین
📚📚📚📚📚📚
✍️ ڪانال رمانڪده📗
https://eitaa.com/joinchat/535429120C6619763423
📚📚📚📚📚📚📚
@Romankade, zibaye lanati .pdf
1.09M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص همه ی گوشی ها و کامپیوتر💻
@Romankade, zibaye lanati.apk
941.5K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های اندروید📱
@Romankade, zibaye lanati.epub
140.2K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های آیفون 📱
زیبای لعنتی ⬆️📚
@Romankade
✍🏻نویسنده: متینا مهماندوست
📖تعداد صفحات: 308
💬 خلاصه:
روی کارتن سرد و خشک دراز کشیدم و بالشم که کیسه ی برنج بود و توشو پر از آت آشغال کرده بودم که گردنم درد نگیره رو گذاشتم زیر سرم مانتوی چروکیده و پاره پورمو کشیدم رو خودم و چشمامو دوختم به آسمون هه دمت گرم خدا بازم خوبه مایه دارا پول برق میدن ما زیر چراغ خیابونا با برق مفتکی حال میکنیم اونا سقف بالاسرشونه ما از ماه و ستاره ها فیض میبریم تو همین فکرا بودم که نمیدونم چجوری خوابم برد
🎭 ژانر ⬅️ #عاشقانه
📚 #زیبای_لعنتی
📌 اگر از این رمان خوشتون اومده کانالمون رو به دوستانتون پیشنهاد بدین
📚📚📚📚📚📚
✍️ ڪانال رمانڪده📗
https://eitaa.com/joinchat/535429120C6619763423
📚📚📚📚📚📚📚
@Romankade, nafise .epub
240.1K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های آیفون 📱
نفیسه ⬆️📚
@Romankade
✍🏻نویسنده: نفیسه عبدالهی
📖تعداد صفحات: 332
💬 قسمتی از رمان:
ای خدا چرا این سایت لعنتی بالا نمیاد. هی داشتم زیر لب غر می زدم و از استرس با انگشتانم به میز ضربه می زدم.اینقدر به میز ضربه زدم که صدای مامان در اومد.
مامان:ای بابا نفیسه هی به میز نزن اعصابم بهم ریخت .
-خب مامان چی کار کنم دارم از استرس میمیرم . این سایت لعنتی هم بالا نمیاد انگار می خواد جون به مرگم کنه.
نیلوفر که تا الان داشت به حرف های من و مامان گوش می داد با آرامش دستم رو بین دستاش گرفت و با آرامش ترین لحن گفت:خواهر گلم برای چی استرس گرفتی فوقش اگر هم قبول نشدی فدای سرت بعدشم چون الان دانشجو های زیادی توی سایت هستن سایت شلوغه.امیدت به خدا باشه من مطمئنم تو امسال قبول می شی و توی دانشگاه تهران درس می خونی.
🎭 ژانر ⬅️ #عاشقانه
📚 #نفیسه
📌 اگر از این رمان خوشتون اومده کانالمون رو به دوستانتون پیشنهاد بدین
📚📚📚📚📚📚
✍️ ڪانال رمانڪده📗
https://eitaa.com/joinchat/535429120C6619763423
📚📚📚📚📚📚📚