@Romankade, hokm dal.epub
175K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های آیفون 📱
@Romankade, hokm dal.pdf
1.51M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص همه ی گوشی ها و کامپیوتر💻
@Romankade, hokm dal.apk
918.6K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های اندروید📱
حکم دل ⬆️📚
@Romankade
✍🏻نویسنده: فاطمه هاشمی
📖تعداد صفحات: 250
💬خلاصه رمان :
دانلود رمان حکم دل روایتگر زندگی دختری به اسم آیلا آیلا دختر ۱۷ ساله خیلی شر و شیطون که معمولا همه دوسش دارن یه زندگی خیلی عادی داره تا جایی که خان روستا به آیلا علاقه مند میشه و ازش خاستگاری میکنه ولی دختر قصه هیچ علاقه ایی به ارباب زور گو و زندگی تو عمارتش نداره از طرفی فرهاد خان عاشق آیلاست و بلاخره خان هرچی که میخواد و به دست میاره
🎭 ژانر ⬅️ #عاشقانه #همخونه_ای #اجتماعی
📚 #حکم_دل
📌 اگر از این رمان خوشتون اومده کانالمون رو به دوستانتون پیشنهاد بدین
📚📚📚📚📚📚
✍️ ڪانال رمانڪده📗
https://eitaa.com/joinchat/535429120C6619763423
📚📚📚📚📚📚📚
سال نو میلادی را به همهی هموطنان عزیز مسیحی تبریک و شادباش عرض میکنیم 🎉
@Romankade
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴
نگاه ابورعد به میز کناری بود. پوتین سفت و سخت آمریکاییاش جایی مابین کتف دختری را میفشرد که گونهی راستش به خاک بوسه زده و موهای بلند و مواجش حالا اسیر چنگ این مرد سیاهپوش بود. مرد جوان سر بلند کرد. چهرهی دختر را نمیدید، اما او یک ایرانی بود، یک دختر ایرانی! پس تعلل نکرد و فریاد زد:
- ابورعد!
نگاه مرد کریهالمنظر چرخید و روی چهرهی وهاب ثابت ماند. همهی نگاهها بهسوی وهاب چرخید. بی آنکه آشوبی به دل راه دهد، رییسمآبانه دستش را در هوا تکان داد و به عربی گفت:
- اونو بذار کنار.
به خود اشاره کرد و ادامه داد:
- مالِ منه.
اولین بار بود که از میان بردههایی که به اردوگاه میآوردند، دست روی دختری مینهاد و با تحکم او را طلب میکرد. همه از نفرت وهاب از ایرانیها خبر داشتند و علاوهبر آن، ترسی که از او داشتند، مانع از ابراز مخالفت و یا درخواستی برای طلب این دختر ایرانی میشد. سکوتی که در جمع سایه افکنده بود را ابورعد شکست و به عربی پاسخ داد:
- ای به چشم. شما جون بخواه یا امیری.
پوزخند وهاب لبهای خشکشدهاش را پیچ و تاب داد و با اشارهی سر به ابورعد فهماند دخترک را از مقابل چشم دیگر مردان دور کند.
مردک دوباره قهقهه زد و موهای پرپیچوتاب دختر جوان را دور انگشتانش پیچید. با این حرکت سر دخترک بالا کشیده شد، جیغ زد و گفت:
- کثافتِ آشغال! بیپدرومادر حرومزاده! دست کثیفتو به من نزن!
خسته و ناتوان تلاش کرد موهایش را از میان انگشتان مردک خارج کند، اما او پاهایش را دو سوی تن دخترک نهاد و ...
https://eitaa.com/joinchat/535429120C6619763423
@Romankade, sade nist.apk
986.9K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های اندروید📱
@Romankade, sade nist.pdf
1.36M
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص همه ی گوشی ها و کامپیوتر💻
@Romankade, sade nist.epub
224.3K
✍ ڪانال رمانڪده📗
@Romankade
📌مخصوص گوشی های آیفون 📱
ساده نیست ⬆️📚
@Romankade
✍🏻نویسنده: مرضیه علیشاهی
📖تعداد صفحات: 280
💬 خلاصه:
داستان پسری که زندگی اش را در ماموریت خلاصه کرده. از آن طرف دختری که تمام زندگی اش را پای نویسندگی گذاشته است. چطور به هم می رسند؟ آنها که دنیایشان فرسنگ ها از هم دور است! اصلا بهم می رسند؟ زندگی پستی بلندی دارد، چطور مقابل یکدیگر در می آیند؟
دختر داخل اینه مهربونه، اما کسی باهاش در بی افته به قول معروف ور می افته. در عین مهربون بودن اعصاب معصاب نداره و توی فامیل هم به مغرور بودن معروف شده. هیکلش هم که به لطف انواع ورزش ها رو فرمه.
🎭 ژانر ⬅️ #عاشقانه #پلیسی #طنز
📚 #ساده_نیست
📌 اگر از این رمان خوشتون اومده کانالمون رو به دوستانتون پیشنهاد بدین
📚📚📚📚📚📚
✍️ ڪانال رمانڪده📗
https://eitaa.com/joinchat/535429120C6619763423
📚📚📚📚📚📚📚