eitaa logo
رشدانه
254 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
453 فایل
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود. 📝نظرات مشفقانه خود را در باره مطالب کانال با نشانی زیر درمیان بگذارید. ممنونم صفری @Tebyan_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃خدا را در دامنه کوه کرد بخاطر بند بند وجودش، شکر کرد بخاطر وجودش در در جهان (ع) می‌دانست کجا ایستاده و رو به کجا قدم برمی‌دارد. سپاس گفت خدا را بخاطر ، ، بند انگشتانش و دندان‌هایش...... . 🍂عرفه مجسم است که حسین برای خود می‌خواند و محاسنش با خیس می‌شود حال آنکه می‌داند چند منزل دیگر با خون می‌شود و رگ هایش بریده نه، با ۱۲ ضربه جدا می‌شود، می‌داند ‌هایش شکسته نه، خرد می‌شود، بریده نه، دزدیده می‌شود، می‌داند دندان‌هایش شکسته نه، بلکه با لب‌هایش بهم دوخته می‌شود..... . 🍃آه حسین، درونم است که عطش زیاد می‌کند و تو را می‌خواهد و دنیا آب از من دریغ می‌کند حسرت دیدار نوشته بر یخ، که آب می‌شود. گفتند امسال حق نداریم؛ مولا جان میدانم رویم سیاه است و با هر گناه سیلی زده‌ام به صورتت اما گناه دارم، عزیز دلم به جان مادرت ، رحم کن و یکبار ویژه بیا، بیا تا شاید کور‌‌‌َم توانست رخ ماهت را سیر ببیند. . را می‌خوانم اما سنگین است از خط به خط روضه خود خوانده‌ات..... . ✍نویسنده: .
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برَم... «اَللَّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ تَعْجيلَ عافِيَتِكَ وَصَبْراً عَلَي بَلِيَّتِكَ وَ خُرُوجاً اِلَي رَحْمَتِكَ..» «خدایا! از تو خواهم شتاب در عافیتت و شکیبایی بر بلایت و درآمدن به سوی رحمتت را...» 🔹در این روز ، دعا کنیم برای همه بیماران، رفع بلای کرونا و عافیت و توفیق کادر درمان...
علیه‌السلام 🔹أشکُو إلیکَ غُربتی🔹 چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 📝
داستان انسان.mp3
7.09M
🎙 🔹رهایی از بند 🌸 شنیدن این داستان زیبا را از دست ندهید 🔷 برگرفته از جلسات واقعیت یا جذابیت
اصل های دعای عرفه.pdf
2.51M
🌸۴۵ اصل دعای عرفه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ♨️ آخرین فرصت است؛ برای شوره‌زار باران نخورده‌ی خشکی، که از تشنگی، ترک برداشته است ... - عرفه؛ آخرین فرصت است! برای جبرانِ همه‌ی شکستگی‌ها! ● چرا آخرین فرصت؟ چطور، یک روز و جبران همه‌ی شکستگی‌ها؟
علیه‌السلام 🔹أشکُو إلیکَ غُربتی🔹 چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 📝
داستان انسان.mp3
7.09M
🎙 🔹رهایی از بند 🌸 شنیدن این داستان زیبا را از دست ندهید 🔷 برگرفته از جلسات واقعیت یا جذابیت
اصل های دعای عرفه.pdf
2.51M
🌸۴۵ اصل دعای عرفه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ♨️ آخرین فرصت است؛ برای شوره‌زار باران نخورده‌ی خشکی، که از تشنگی، ترک برداشته است ... - عرفه؛ آخرین فرصت است! برای جبرانِ همه‌ی شکستگی‌ها! ● چرا آخرین فرصت؟ چطور، یک روز و جبران همه‌ی شکستگی‌ها؟
🔹أشکُو إلیکَ غُربتی چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 🖌رضا خورشیدی فرد