@Panahian_ir4_5857087656499872140.mp3
زمان:
حجم:
1.97M
👑🌴 غدیر سه روز است!
🔺🌹🌺💐 چطور دو ماه عزاداری میکنیم، سه روز نمیتوانیم جشن بگیریم؟
🎙استاد_پناهیان
🌕 @Roshanaee110
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺ولادت باب الحوائج امام موسی کاظم (ص) مبارک باد.
┈┉┅━❀❤️❀━┅┉┈
🌕 @Roshanaee110
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ | امام کاظم علیهالسلام و مبارزه با زره تقیّه
🌷 سالروز ولادت امام کاظم علیهالسلام مبارک
وسایل ، روش و هدف امام موسی بن جعفر در کلام رهبری
🌕 @Roshanaee110
🟩دزد ناشی به کاهدان میزند
یا
به کاهدان زدن
🔸️معنای ظاهری این ضربالمثل یعنی دزدی که ناشی و بیتجربه باشد، نمیتواند چیز با ارزشی را بدزدد و فقط خودش را به دردسر میاندازد. مثلا میخواسته اشیاء با ارزش بدزدد ولی انگار به انبار کاه یا کاهدان زده و چیزی عایدش نشده.
🔹️این ضربالمثل اشاره به کسانی دارد که راه درست کاری را نشناسند و بدون اطلاع و آشنایی با اصول کار وارد آن شده و در خاتمه با شکست مواجه شوند.
کلا هر گاه شخصی بخواهد منافعی به دست بیاورد و برای رسیدن به هدف از روشهای اشتباه استفاده کند میگویند: فلانی به کاهدان زده.
🔻در حالت منفی گاهی به طعنه و مسخره در مورد هر نوع شکست غیرعمدی و حتی بدشانسی که در کار برای کسی پیش بیاید استفاده میشود.
دزد . کاهدان
🌕 @Roshanaee110
🏹 با یه تیر ۴ تا نشون بزن
وقتی گرهای باز میکنی:
هم خـــدا دوستت داره ❤️
هم مردم دوستت دارن 💞
هم رزقـت بیشتر میشه 💰
هم آخـــرتت آباد میشه 👌
و در راه خدا انفاق کنید، و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید، و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد. بقره۱۹۵
🌕 @Roshanaee110
شیرین تر از همیشه بخند
که این زندگی چای تلخیست
که کنارش قند نگذاشته اند...
🌕 @Roshanaee110
همسرانه
زن_امروزی
همسرتان را با واژه هایی صدا کنید که حس عشق و اطمینان بیشتری به اون میدهد.
خودتان بهتر میدانید او علاقه مند است شما کدام واژه را برگزینید.
🌕 @Roshanaee110
🌹
هر_دو_بدانیم
"دعوای منصفانه با همسر!!!"
🔹 هرگز الفاظ ناخوشايند يا تحقيرآميز به كار نبريد.
🔸 تنها به موضوع مورد بحث بپردازيد و مشكلات حل نشده گذشته را پيش نكشيد.
🔹 از به كار بردن عبارات قطعی مانند «تو هيچ وقت...» يا «تو هميشه...» اجتناب بورزيد.
🔸 برای حمايت از موضوع مورد بحثتان يا حمله به طرف مقابل، افراد خانواده يكديگر را به ميان نياوريد.
🔹 پيشاپيش، در استفاده از يک روش با هم توافق كنيد تا اگر يكی از شما احساس كرد نزاعتان از مهار خارج میشود، آن روش را به كار برد.
🔸 هرگز آخر شب به نزاع نپردازيد؛ زيرا در اين ساعت هر دو خستهايد و نمیتوانيد احساساتتان را مهار كنيد.
🌕 @Roshanee110
☘ سلام بر ابراهیم ☘
شروع جنگ
✔️ راوی : تقی مسگرها
🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند.
سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟!
گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي #انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي #سپاه را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد!
يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.
از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟
من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد!
قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟!
آن #رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند!
ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا ميخواستم كه وقتي با دشمنان #اسلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد.
بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.
آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و #غيرت داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم.
قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند.
با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم.
شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شد.
گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد!
محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي #توسل را خوانديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید ابراهیم_هادی
🌕 @Roshanaee110