فيلترينگ؛ پرسشها و پاسخها.pdf
1.06M
💥انتشار برای اولین بار💥
📚 نسخه PDF
⁉️ پاسخهای کوتاه و مستدل به شبهات مهم فيلترنگ (با تاکید بر سوالات و ابهامات فيلتر اینستاگرام و واتساپ)
✍کتاب الکترونیک | به قلم کارشناسان فضای مجازی
1⃣ آیا فيلترينگ، روشي نادرست، ناکارآمد و منسوخ است یا در کشورهای مهم دنیا جریان دارد؟
2⃣ آیا مفاسد گوناگون فضاي مجازي صرفاً با فرهنگسازی و اطلاعرسانی مهار میشود یا نیاز به فيلترينگ هم دارد؟
3⃣ آیا فيلتر کردن، در تضاد با آزادي خدادادي و دينداري آگاهانه است یا خیر؟
4⃣ آیا فيلترينگ، موجب عقبماندگي کشور و محروميت از فوايد بيشمار فضاي مجازي ميشود؟
6⃣ با وجود رشد تکنولوژي، فيلترينگ ثمره و فایده ای نخواهد داشت؟
7⃣فيلترينگ، عملا موجب استفاده از فيلترشکن است و مفاسد بیشتر میشود یا خیر؟
8⃣ آیا فیلترینگ به معنی مخالفت با تکنولوژي است؟ وقتی جلوگیری از آزادي ماهواره شکست خودد، فيلترينگ نیز شکست خواهد خورد؟
9⃣چگونه میتوان اقدام به فیلتر سکوهایی کرد که موجب از دست رفتن کسب و کار ميليونها نفر میشود؟
👈 و پاسخ سوالات مهم دیگر را در این کتاب الکترونیک بخوانید.
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #ببینید | ارزش پول ملی در دوران قاجار چقدر کاهش پیدا کرد؟
⁉️ ترس انگلیس از قدرت کارخانه و تهدید به تحریم ایران!
🔻 نامه آخوند خراسانی به مظفرالدین شاه!
‼️ کاهش ۵۰ برابری ارزش پول ملی!
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
🔰میزمعارف
@mizemaaref
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅#بصیرت
⏮ آنچه که تجزیه طلب ها برای ایران متصور هستند.
🔴با هرجریانی همسو نشوید😇
#یک لقمه تفکر
#برنامه_سازی برای #تبیین و #تربیت👌
🌷🇮🇷🌷
نشست بصیرت افزایی.mp3
24.92M
🔴نشست بصیرت افزایی
با موضوع: متغیرهای داخلی و خارجی اغتشاشات پاییز1401 در ایران
سخنران: جناب آقای دکترموسی حقانی (رئیس پزوهشکده تاریخ معاصر) 👌👌
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از محتوای تربیت دینی 🇵🇸 کودک و نوجوان
🔺 روز ۱۷ دی، سالروز درگذشت مشکوک کشتی گیر بااخلاق و پهلوان نامدار کشور، مرحوم غلامرضا تختی است.
📆 ۱۴ دی ۱۳۵۸، یک سال پس از پیروزی انقلاب و در آستانه دوازدمین سالگرد درگذشت مرحوم تختی، خانواده او در قم با امام خمینی دیدار کردند.
🔺گزارش این دیدار که اولین بار در روزنامه جمهوری اسلامی (مورخ ۱۷ /۱۰ / ۱۳۵۸، ص ۷) منتشر شد.
📗 در جلد ۱۲ صحیفه امام، ص ۲۹ آمده است:
«روز جمعه بابک و خانم شهلا توکلی، همسر مرحوم تختی، به حضور امام شرفیاب شدند. هنگام ظهر بود و موقع ناهار.
🔺 آنها ناهار را که نان و سیب زمینی بود به اتفاق امام صرف نمودند. بعد از ناهار بابک به امام می گوید:
من تا به حال سه افتخار بزرگ دارم:
۱- به حضور امام امت رسیده ام.
۲- فرزند جهان پهلوانی چون تختی هستم.
۳- این انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسیده است.
🔺 امام بعد از اینکه حرفهای بابک تمام می شود، دستی به سر بابک میکشند و او را میبوسند و فقط دو سه کلمه ای که دریایی از معانی را در برمیگیرد به بابک گفتند. و این خود می تواند سرمشقی برای تمام ورزشکاران شود. امام فرمودند:
« پسرم، سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان ».
🌷🇮🇷🌷
📣👈همایش جریان های انحرافی و مدعیان دروغین معاصر مهدویت و راهبردهای مراجهه با آنان
توسط پژوهشکده مهدویت وآینده پژوهی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با همکاری قطب تعمیق ایمان دینی دفتر تبلیغات اسلامی برگزار می شود.
📆 مهرماه 1402 مصادف با نهم ربیع الاول
🔷دارای رتبه علمی پژوهشی
اطلاع بیش تر را در پوستر و بروشورهای ارسالی دنبال کنید .
1. لطف کنید نویسندگان توانمند در این زمینه را با شماره تماس و تخصصشان معرفی فرمایید جهت دعوت رسمی برای همکاری
2.اساتیدی که خودشان توانایی دارند ذیل یکی از محورها عنوان مقاله و چکیده ای ارسال فرمایند.
3. ان شاء الله به محض رسیدن چکیده ها و تایید آن توسط شورای علمی ، قرارداد مالی با نویسندگان منعقد شده و تا خرداد ماه 1402 فرصت دارند مقاله را ارسال کنند.
4. با نویسندگان همکار که مقالات علمی پزوهشی ارسال کنند عقد قرارداد جهت تدوین کتاب یا مقاله ای مرتبط با موضوع صورت خواهد گرفت .
جانماز
مسواک
کتاب معرفی اسلام به ۱۰ زبان
هدیه جالب و تاثیرگذار قطری ها به مهمون های جام جهانی
به این میگن کار فرهنگی قشنگ😇🇮🇷...
#تیم_ملی
#برای_ایران
"عاطفه ثامری"
@twiita
🔴 طلبه ای که درس طلبگی را رها کرد و کاسب شد!😳
روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟
نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید.
✅ شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد.
✅ شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟
✅ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل سد سكه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت.
✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟
پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟
زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟
🙊 پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد.
✅ شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است.
✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند. اهل خدا باش تا بفهمی چه داری. موفق باشی.
🌐 منبع : وبلاگ اخلاق پرسیمانی
📩 داستان خیلی خواندنی و عبرت آمیز👌😍
♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️
🔵 یادداشت های طلبه 🔰
👇👇👇👇👇
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3841589265C7f79dcd393