مداحی و حرفهایی تازه در سطح #حکمرانی
(۱ از ۲)
سال ۸۹، در دیدار شاعران با رهبر انقلاب، #علی_معلم_دامغانی شعری خواند که طلیعهای طلایی داشت:
«دریغ است از ولی، اما ولی تنهاست بیمردم
علی، آری علی، حتی علی، تنهاست بیمردم»
و البته شاید این بیتِ طلایی، عمومیترین و مردمیترین بیت این مثنوی بود و باقی ابیات، از لهجه ثقیل استاد در امان نبودند... و شاید به همین خاطر، بر سر زبانها نیفتادند و تکرار نشدند، اگرچه همان بیت اول، به قدر کافی توجهها را جلب میکرد، اما انگار هنوز فصل شنیدن این شعر نرسیده بود...
باید چندسالی میگذشت و معلم، درسهای دیگری را هم برایمان مشق میکرد، باید مبانی حکمرانی مردمی را بیشتر و بیشتر مرور میکردیم، فهممان و باورمان از مردم را بالاتر میبردیم تا میرسیدیم به فصل #حرکت_عمومی... تا دوباره این بیت بر صدر شعر دیگری بنشیند و شاید اینبار گوشها آمادهتر باشند برای شنیدن...
💠💠💠
۱۳سال بعد، ایام فاطمیه اول، همان نقل ۷۵روز که مشتریانِ کمتر و البته خاصتری دارد، بالاخره آن قطعهای که باید، خوانده شد... در شهری که باید... در گلزارشهدای زنجان... در مجلسی همهچیزتمام، در هیأتی کامل... از جایگاه و فضاسازی گرفته تا صوت و فیلمبرداری و...
#مهدی_احمدی با عشق، جایگاه را طراحی کرده... جایگاهی باشکوه، حماسی، انقلابی و ازهمهمهمتر هیأتی... انگار ساخته شده برای چنین اجرایی... #محمدرضا_شفیعی با دقت تمام پای صوت نشسته تا بهترین صدا را ثبت و ضبط کند... #دایی_علی و #محمد آن جلو شور و نظم جلسه را درخور اجرایی بینقص آماده کردهاند... و...
همه چیز مقدمات یک اجرای باشکوه را فراهم میآورند و آن کار که باید اجرا میشود...
💠💠💠
هرچند در این سالها بارها و بارها شرایطی پیش آمده و خواستهام چندخطی دربارهاش بنویسم، اما هربار خویشتنداری کردهام... بیشتر نگران خودش بودم که محل کید بدخواهان و حسد بددلان قرار نگیرد...
آخرینبار شب عاشورای امسال بود... در ماشین عراقی که نشستیم به سمت نجف، آنجا که گوشی، نه آنتنی برای تماس داشت و نه اتصالی برای اینترنت، میدان استفاده به افاده بدل شد...صفحه یادداشت را باز کردم و شروع کردم به نوشتن... نوشتم و نوشتم و خوشحال بودم از اینکه بالاخره طلسم شکسته شد... فکرکنم به قاعده ایتا چند قسمتی میشد... مانده بود دستی به رویش بکشم و منتشر کنم که با دهها متن و صدها و هزاران فایل دیگر، همراه گوشی پرکشید و باز قسمت نشد...
اینبار هم با هزار «وانیکاد...» با احتیاط قلم برمیدارم...
💠💠💠
فاطمیه اول گذشته بود و در مسیر مسافرتهای بینِشهری، گوشدادن به کارهای فاطمیه، مسیر را کوتاه میکرد... #روح_الله هم بهمثابه کارگردان رادیویی، صوتها را انتخاب میکرد و در نوبت پخش قرار میداد...
لابهلای کارها، یک قطعه میخکوبم کرد! با تمام کارهای قبل و بعد متفاوت بود، به روحالله گفتم دوباره بگذار... دوباره... و بازهم... هرچه بیشتر گوش میدادم باور میکردم اتفاق متفاوتی رقم خورده... شاید در مدت کوتاهی، دهها مرتبه گوش دادم... فیلم جلسه را که دیدم، تحیر و تحسینم مضاعف شد... تعجب میکردم چرا در این مدت، سروصدایی به پا نشده؟ چرا دیر دارم میشنوم؟ تا بالاخره بعد از حدود دوهفته، تبلیغ قطعه «بیمردم» را دیدم و خیالم راحت شد بچههای هیأت حواسشان بوده و برای این کار برنامهای دارند... اوج ماجرا هم تکرار این اثر در #بیت_رهبری بود...
ادامه دارد...
✍ #رحیم_آبفروش