eitaa logo
سُهران... 🪴
1.9هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
78 فایل
سُهران 🇮🇷 نام روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ورزنه در شرق استان اصفهان است مردمان سُهران با گویشی قدیمی به نام _ وِلاتی _ صحبت می‌کنند که به فارسی پهلوی و تاتی بسیار نزدیک است.  ۱۴٠۱/ ۹/۲۷ ارتباط با ما👇 @Rezaei_sohRani همراهی شما دلگرمی ما💕
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی با همسرش به پیک‌نیک می‌روند. پس از این‌که خودروی خود را در کنار جاده پارک می‌کنند، زن خطاب به مرد می‌گوید: بریم بشینیم زیر اون درخت. اما مرد می‌گوید: نه! همین وسط جاده ابهتره! زود زیرانداز رو پهن کن! زن می‌گوید: آخه این‌جا که ماشین می‌زنه بهمون! ولی مرد با اصرار وسط جاده زیرانداز را پهن می‌کند و می‌نشینند وسط جاده! بعد از مدتی یک تریلی با سرعت به سمت آن‌ها می‌آید و هرچه بوق می‌زند، آن‌ها از جایشان تکان نمی‌خورند؛ کامیون هم مجبور می‌شود فرمان را بپیچاند و مستقیم به همان درختی که در آن نزدیکی بود اصابت می‌کند. مرد که این صحنه را می‌بیند، رو به زنش می‌گوید: دیدی گفتم وسط جاده امن‌تره! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مُرده بودیم!!! برخی از افراد تحت هیچ شرایطی نمی‌خواهند اشتباه خود را بپذیرند و همیشه به‌شکلی کاملاً حق به جانب صحبت می‌کنند؛اگر هم اتفاقی بیُفتد شروع به فرافکنی کرده و دیگران را مقصر می‌دانند. 💟 در ایتا با ما همراه باشید... 💞 https://eitaa.com/Rosta_sohran 🕊🕊🕊 روستای سهران.. 🕊🕊
حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود .... یکی از شاگردان از وی پرسید: استاد علم بهتراست یا ثروت؟ حکیم بی‌درنگ شمشیری بیرون آورد و مانند جومونگ شاگرد بخت برگشته را به سه قسمت نامساوی تقسیم نمود و گفت: سال‌هاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم و ثروت گیر نمی‌کند!!! مریدان دیگر درحالیکه انگشت حیرت به دندان گرفته و لرزش تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند: ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!!! حکیم گفت: در جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب می‌رفتیم، دوستم ترک تحصیل کرد و من معلم مکتب شدم! حالا او پورشه دارد، من پوشه......! او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی.....!! او عینک آفتابی، من عینک ته استکانی.....!!! او بیمه‌ی زندگانی، من بیمه ی خدمات درمانی.....!!!! او سکه و ارز، من سکته و قرض......!!!!! سخنان حکیم چون بدین جا رسید مریدان نعره‌ای جانسوز زدند و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند........!!!!! باشد که شما را پندی آموخته و به درد حکیم گرفتار نیایید.....!!😂 💟 در ایتا با ما همراه باشید... 💞 https://eitaa.com/Rosta_sohran 🕊🕊🕊 روستای سهران.. 🕊🕊
مردی وارد دهی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و بنای گریه گذاشت. سبب گریه‌اش را پرسیدند، گفت: من مرد غریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه می‌کنم مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند. شب دیگر دیدند همان مرد باز گریه می‌کند، گفتند حسن آقا دیگر چه شده؟ حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و مسکن دارید و می‌توانید خوتان را از سرما و گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه می‌کنم. بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانه‌ای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند. ولی شب باز دیدند دارد گریه می‌کند. وقتی علت را پرسیدند گفت: هر کدام از شما‌ها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم  می‌خوابم. مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او درآوردند. ولی باز شب هنگام آقا داشت گریه می‌کرد. گفتند باز چی شده، گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم. به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوند ولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه می‌کند، وقتی علت را پرسیدند گفت:بر جد غریبم گریه می‌کنم و به شما هیچ ربطی ندارد😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📩آدرس کانال سهران. 🔎 📝🔸 در ایتا... 🛰 〰️ 📡 https://eitaa.com/Rosta_sohran 🪐🪐🪐 در بهار💐
روزی روزگاری در زمان‌های قدیم مرد خیاطی کوزه‌ای عسل در دکانش داشت. یک روز می‌خواست دنبال کاری از مغازه بیرون برود. به شاگردش گفت: «این کوزه پر از زهر است. مواظب باش به آن دست نزنی و من و خودت را در دردسر نیندازی.» شاگرد که می‌دانست استادش دروغ می‌گوید، حرفی نزد و استادش رفت. شاگرد هم پیراهن یک مشتری را برداشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید. خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با حیرت از شاگردش پرسید: «چرا خوابیده‌ای؟» شاگرد ناله کنان پاسخ داد: «تو که رفتی من سرگرم کار بودم. دزدی آمد و یکی از پیراهن‌ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم از ترس شما زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم.»  ⬇️➖⏬➖⏬➖⏬➖⬇️ 📩آدرس کانال سهران. 🔎 📝🔸 در ایتا... 🛰 〰️ 📡 https://eitaa.com/Rosta_sohran 📤 💠 📤 💠