عامو ابرام.mp3
10.79M
✨قصه شب📚
«عامو ابرام»
✍ اسحاق دریوش
🔸عامو ابرام، مغازه کوچیک فلافل فروشی داشت،
کل مغازه اش پرچم برزیل بود و چند تا عکس از بچههای قدیم صنعت نفت و ساختمان های شیک تو اوج رونق قدیم آبادان.ماکت بزرگ عینک ریبن هم بود.
#داستان
#قصه
ما رو اینجا دنبال کنین⬇️
🆔@Radio_Taalei
هفت شهر عشق قسمت بیست ونهم.mp3
2.74M
✨هفت شهر عشق✨
قسمت بیست و نهم
💠 نگاهی نو به حماسه عاشورا
#امامحسین
#کربلا
#محرم
ما رو اینجا دنبال کنین⬇️
🆔@Radio_Taalei
پیرمرد حکیم.mp3
2.9M
✨حکایت✨
«پیرمرد حکیم»
💠 از پیرمردی حکیم پرسیدند؛ از گذر عمر خود چه آموختی⁉️
پاسخ گفت: ...
#پندانه
#حکایت
ما رو اینجا دنبال کنین⬇️
🆔@Radio_Taalei
🔸روایتگر پیاده روی اربعین باشید🔸
📻 رادیو تعالی افتخار دارد تا در ایام پیاده روی اربعین روایت های متنی، صوتی و تصویری با کیفیت شما رو که برای ادمین کانال به آیدی زیر میفرستین، با نام خودتون تو کانال بارگزاری کنه
@admin_radio_taalei
ما رو اینجا دنبال کنین⬇️
🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای احمد کریمی
عراقیهای نزدیک به مشّایه عادت دارند بیایند توی جاده و زائرین را دعوت کنند به خانهشان.
دعوت یکی از عراقیها را پذیدفتیم دستمان را گرفت و ده بیست متری آورد توی خیابان فرعی و ریموت ماشین را زد.
سوار ماشین مدل بالایی شدیم که اسمش را نمی دانستیم
او ما را از وسط نخلستانهای زیبا رد کرد و ما را با عزت و احترام برد به خانهای وسط نخلهای بلند بالا
قسمتِ عرقریزان ماجرای مهمان شدن در منزل عراقیها، وقت سفره چیدن است.
باید مثل آقاها بنشینید آن بالا، دست به سیاه و سفید نزنید تا صاحب منزل با برادرها و پسرهای بزرگش، سفره را بچینند.
و چیدن سفره تا پر شدنش تا خرتناق ادامه دارد،پر که شد شما باید به عنوان مهمان شروع به خوردن کنید تا بزرگانِ خانه شروع کنند.
دستمان که به جمعکردنِ ظرفهای سفره رفت تذکر گرفتیم!
از ما خواستند که برویم و در قسمت دیگری از اتاق بنشینیم
جمعیتی از پسرهای خانواده پشت سرمان ریختند داخل اتاق. نشستند دور سفره و عربطور و بدون قاشق، سه انگشتی افتادند به جان باقیمانده غذاها!
و ما که در طرف دیگر اتاق داشتیم با چاییِ عراقی پذیرایی میشدیم
سفره که جمع شد، آمار حمام را گرفتم و بعد از یک دوشِ مشتی زود بیرون زدم، گفتیم باید به رفیقهامان برسیم و بالاخره بیرون آمدیم. سه تا چفیهی متبرک حرم امام رضا علیه السلام هم به رسم تشکر تقدیم کردیم که خیلی پسندشان شد...
همان ماشین مدل بالا که راننده توی آن منتظرمان بود را سوار شدیم و برگشتیم همان نقطهای که سوار شده بودیم؛ این بار مدل ماشین را هم پرسیدم؛ یک شورلت آمریکاییِ مدل بالا...!
#روایت_حسین