eitaa logo
- خانوم سه ساله³¹⁵ .
1.8هزار دنبال‌کننده
47 عکس
342 ویدیو
0 فایل
- اصلا ندارد روزِ محشر گیر ُداری ؛ هرکس‌ در این‌ عالم‌ دلش‌ گیرِ رقیه‌ است : )) . - روضه‌هارو با حالِ مناسب باز کنید * مدیر : @m_ahla315
مشاهده در ایتا
دانلود
-
enc_16900149455374686743125.mp3
7.72M
- پیـرهنمشکیمُآوردم : )) .
شـال و لبـاس مـشکی مـارا بیاورید حی‌عـلی‌العـزا ك محـرم رسیده است .
- مثل‌ امشبی وقتی نامِ سرزمین رو پرسید ، آهسته به گفت : با احتیاط لاله ي ما را پیاده کن ، عبّاس‌جان ! سه‌ ساله‌ي ما را پیاده کن ...💔(:
- به رسم ِهرساله‌ شبِ‌سوم‌محرم بدونِ گوشواره به هیئت بریم :))💔.
امشب کارِتون ُبدید دستِ‌ خانوم‌سه‌ساله این دختر دستش خیلی بازِ : ) شنیدید میگن دخترا بابایی‌اند ؟ دقیقا مصداقِ همین حرفِ اباعبدالله این نازدانه رو خیلی دوسش داره : ) * به باباییت بگو کارمُ خانوم‌سه‌ساله³¹⁵ : ))
تشت طلا را که دید ، برخاست و لنگان‌‌لنگان به طرفِ ‌چند نفری رفت ك به خرابه‌ می‌آمدند . خودش را سپر کرد و آرام نجوا کرد : + تاب دیدن ندارد .. بخدا تازه سه سالش شده ، دق میکند اگر سر پدر را ببیند . خودم آرامَش میکنم بازگردید و به امیرتان بگویید زینب این کودک را آرام میکند ‌.. نامرد توجهی به حرف‌هایش نکرد و سیلی بر صورتش زد که زمین افتاد . برخاست و چادرش را تکاند و دوباره به سمت تشت رفت ، اما افسوس ك دِگر دیر شده بود و رقیه سر پدر را دیده بود :)💔..
شرمندتم تو‌ روضه‌هات نمردم خانوم³¹⁵ ..
بابا اگر گوشواره‌هایم را نمی‌کشیدند خودم به دخترانشان هدیه می‌دادم :) 💔
90.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- کشته‌ کرببلا سن‌یارالی‌ من‌یارالی ..💔
- خانوم سه ساله³¹⁵ .
- کشته‌ کرببلا سن‌یارالی‌ من‌یارالی ..💔
خودم رو زدم وقتی ك دیدمت .. لبم خونی شد وقتی بوسیدمت :)💔..
گُل‌ِسر‌ نیست‌ ولی‌ موی‌ِ سـرم هست هنـوز تــن‌ِ من آب‌ شـد اما اثـرم هست هنـوز : )
مثـلِ رقیهۜ روح و روان حسیـن بود ، او همچو عمه دل نگـران حسیـن بود . * یتیمِ‌امام‌حسـن‌‌عبداللّٰه💔.
bemonam-ke-chi-beshe-hadadian.mp3
6.14M
- مـنُ‌اشکـایِ‌رقیـه‌میکشه . 💔
دست عمه رو رها کرد ؛ با گریه می‌دوید و زمزمه داشت : قد ¹¹⁸به ضربِ سیلی نرسید ..‏ ای‌ دست برس به ضربه‌یِ شمشیرش‌ ..💔
کم خیره‌شو به نیزه ، علی را نشان نده گهواره نیست ، دستِ خودت را تکان نده 💔 :)
54.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- تا زینب‌ ُدید بغضش ترکید💔‌‌..
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ‌کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیزِ زیادی که نمی خواست ، فرات .. یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟ خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟ خون حیدر به رگش ، در تب ُتاب است ولی بگذارید به سنِ علی‌اکبر برسد :)))💔..