#حکایتپنداموز
🌱روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند.
🌱ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است.
🌱استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
🌱به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ، گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و دو روز هست که در صحرا سرگردان شده ایم و راه را گم کرده ایم و اکنون بسیار تشنه و گرسنه هستیم.
🌱شیخ گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد..
🌱و محمد ، چون ماه رمضان است بايد تا افطار صبر کنی!😐
🌱👌صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت موفقیت است!
@Saahbaa