فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرش که چی؟!
🚨عقب وایستیم، ترسو بار میاییم!
🌷سخنانی بسیار شنیدنی از #شهید_حسن_باقری
نثار روح شهدا #صلوات
مهدی جان
این روزہ اگر
از من ِ بیچارہ برایت
سرباز نسازد ، به خدا اجر ندارد . . .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
جزء هشتم(@Iran_Iran).mp3
4.06M
@salambarebrahimm
💠جزء هشتم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
کانال کمیل
#شهید_محسن_حججی #قسمت_چهارم 💟جلسه #خواستگاری و #عقد شهید حججی💟 از زبان همسر شهید توی جلسه خواس
#شهید_محسن_حججی
#قسمت_پنجم (بخش اول)
از زبان دایی همسر شهید
تازه خواهرزاده ام را عقد کرده بود.
حقیقتش آن اوایل ازش خوشم نمی آمد. حتی یک درصد هم.☹️
#تیپ و #قیافه ها مان با هم خیلی فرق داشت.😮 من از این آدمهای لارج و سوپر دولوکس بودم و از این #حزب_اللهی های حرص درآر.
هر وقت می رفتم خانه خواهرم،می دیدمش می آمد جلو، خیلی شسته رفته و پاستوریزه سلام و علیک میکرد.😌 دستش روی سینه اش بود و گردنش کج و انگار شکسته.😑 ریش پرپشتی داشت و یک لبخند به قول مذهبیها عرفانی هم روی لبش بود😃 کلا از این فرمان آدمهایی که دیدنشان لج ما جوان های امروزی را در می آورد😬
بعضی موقع ها هم با زنم می رفتم خانه خواهرم. تا زن مرا میدید سرش را می انداخت پایین و همان طور با من و خانمم سلام میکرد.😑سرش را یک لحظه هم بالا نمی آورد لجم می گرفت با خودم میگفتم مگر زنم لولوخورخوره است که دارد این طور می کند؟
دفعه بعد به زنم گفتم: "یک #چادری چیزی بنداز سرت تا این #آقا_داماد مذهبی به تریج قباش بر نخوره و سر مبارکش رو یکم بیاره بالا."
زنم گفت: "باشه." دفعه بعد #چادر پوشید. این بار خیلی گرم تر از قبل با من و خانمم سلام و احوالپرسی کرد. اما باز هم سرش پایین بود فهمیدم کلاً حساس است به زن نامحرم.
چند ماهی از دامادی اش و آشنایی مان گذشته بود توی #مهمانیها میدیدمش. دیدم نه آنچنان هم بچه خشکه مقدسی نیست که فکر میکردم.😍
میگوید..می خندد..گرم می گیرد.
کم کم خوشم آمد ازش ولی باز با حزب اللهی بودنش نمیتوانستم کنار بیایم.
یک بار که رفتم خانه خواهرم نشسته بود توی #اتاق.
رفتم داخل. تا من را دید برایم #تمام_قد ایستاد و به هم سلام کرد و جواب سلامش را دادم و نشستم کنارش.😌
هنوز یک دقیقه نگذشته بود که #پسر_برادرم آمد تو شش هفت سال بیشتر نداشت بچه مچه بود جلوی پای او هم تمام قد بلند شد و ایستاد😳
گفتم:" آقا محسن راحت باش نمیخواد بلند شی. این بچه هست."
نگاهم کرد و گفت: "نه دایی جون. شما ها سید هستید. #اولاد_فاطمه_زهرا هستید شما ها روی سر ما جا داری احترامتون به اندازه دنیا واجبه"😍
این را که گفت، ریختم به هم. حسابی هم ریختم به هم. از خودم خجالت کشیدم. از آن موقع جا باز کرد توی دلم با خودم گفتم:" تا باشه از این حزب اللهی ها."
#ادامهدارد..
کانال کمیل
⬇️ #قرآن_در_سکوت ⬇️ @salambarebrahimm 💠 خیلیها با شنیدن صدای قرآن مسلمون شدن، حتی بدون این که معن
⬇️#خدا_راضی_شما_راضی ⬇️
@salambarebrahimm
💠 بعضیها سعی میکنن گناه نکنن، کارای خوب میکنن، هر کاری خدا گفته بکن میکنن، هر کاری گفته نکن نمی کنن. خدا این آدمها رو کم کم آروم میکنه، بهشون آرامش میده. این آرامش کاملاً از صورتشون مشخصه. به اطمینان رسیدن که هیچ چیز آرامش اونارو به هم نمی زنه. قرآن به این آدمها میگه برگردید به طرف خدا، شما راضی، خدا راضی.
🔻یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة
🔻این نفس آرام یافته، در حالی که راضی هستی و خدا هم از تو راضی است پیش خداوندت برگرد
📔 آیات ۲۷ و ۲۸ فجر
#خودمونی_های_قرآنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید بمونی و عَلَم عشق رو برداری❤️
امانت منو با جون و دل نگهداری🇮🇷
#طنز_جبهه
💠 رزمنده ها برگشته بودن عقب بیشترشون هم راننده کامیون بودن که چند روزی نخوابیده بودن
ظهر بود و همه گفتند نماز رو بخوانیم و بعد بریم برای استراحت
🔸امام جماعت اونجا یک حاج اقای پیری بود که خیلی نماز رو کند می خواند رزمنده های زیادی پشتش وایستادن و نماز رو شروع کردند
انقدر کند نماز خواند که رکعت اول فقط 10 دقیقه ای طول کشید
وسطای رکعت دوم بود یکی از راننده ها از وسط جمعیت بلند داد زد:
حاجججججججییییییییی.جون مادرت بزن دنده ددددددددددو 😅
😅صف نماز با خنده بچه ها منفجر شد😂
میگفت:
بیاین یه قراری بزاریم روزی دو سه بار
دلمون برا خودمون تنگ شه!!!
واسه روزای خوبمون!!
واسه نماز اول وقتامون!!!
واسه وقتایی که دلامون میشکست،
دم خونه خدا رفتنمون!!
واسه دعا فرجمون..
زیارت عاشورامون...
دعا توسلمون...
شب جمعه دعا کمیلمون...!!
کجاس اون روزای بندگی؟؟؟
کجارفته اخلاصمون؟؟
چه قدر فاصله گرفتیم با اون روزا رفقا!
برا امام زمانتون خودتونو خرج کنین...
اون وقت ببینین آقا کجاها از خودش برا شماها مایه میذاره...
قران خوندن
دعا خوندن
صلوات فرستادن
نماز شب
غیبت نکردن
دعا در حق دیگران
و....
هر کاری که از دستتون بر میاد توی ماه #رمضان انجام بدید رفقا🌸
هیچ وقت فکر نکن
که امام زمان(عج) کنارت نیست
همه حرفا و شکایتها رو
به امام زمان بگو..
و این رو بدون که تا حرکت نکنی
برکتی نمیاد سمتت..
#شهید_علی_اصغر_شیردل🦋
اگربرایت قصه ناممکنها را گفتند
برایشان از دعا
و یقینِ استجابت آن سخن بگو..
#مواظب_دلاتون_باشید...
#ماه_رمضان
کانال کمیل
#شهید_محسن_حججی #قسمت_پنجم (بخش اول) از زبان دایی همسر شهید تازه خواهرزاده ام را عقد کرده بود
#شهید_محسن_حججی
#قسمت_پنجم( بخش دوم)
از زبان #دایی_همسر_شهید.
عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانهمان. گوشه اتاق پذیرایی #مجسمه_یک_زن گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️
بهم گفت: "دایی جون شما دایی زنم هستید. اما مثل دایی خودم می مونید. یه پیشنهاد.
اگه این مجسمه را بردارید و به جاش یه چیزه دیگه بزاری خیلی بهتره."😉
گفتم:" مثلاً چی؟"
گفت:"مثلاً عکس شهید کاظمی. "
با گوشه لبم لبخندی زدم که یعنی ول مان کن بابا، عکس شهید دیگر چه صیغه ای بود.
نگاهم کرد و گفت: "دایی جون وقتی #عکس_شهید روبروی آدم باشه، آدم حس میکنه گناه کردن براش سخته. انگار که شهید لحظه به لحظه داره میبیند مون."
حال و حوصله این تریپ حرف ها را نداشتم.😩 خواستم یک جوری او را از سر خودم وا کنم گفتم: "ما که عکس این بنده خدا این #شهید_کاظمی را نداریم."
گفت: "خودم برات میارم. "😉
نخیر ول کن ماجرا نبود. یکی دو روز بعد یه قاب عکس از شهید کاظمی برایم آورد. با بی میلی و از روی رودربایستی ازش گرفتم گذاشتمش گوشه اتاق.😬
الان که #محسن نیست آن قاب عکس برایم خیلی عزیز است.خیلی.
#یادگاری محسن است و هم حس می کنم حاج احمد با آن لبخند زیبا و نگاه مهربانش دارد لحظه به لحظه زندگی ام را می بیند حق با محسن بود انگار #گناه کردن واقعا سخت است😔
یک بار با هم رفتیم اصفهان درس #اخلاق #آیت_الله_ناصری. آن جلسه خیلی بهش چسبید.😍
از آن به بعد دیگر نمک گیر جلسات حاج آقا شد. جمعه ها که می رفتیم سر #قبر حاج احمد،جوری تنظیم می کرد که با درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم.
توی جلسات دفترچه اش را در میآورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را مینوشت. از همان موقع بود که #خودسازی بیشتر شد دیگر حسابی رفت توی نخ #مستحبات.
یادم هست آن سال ماه شعبان همه #روزه هایش را گرفت
چند وقتی توی مغازه پیشم کار میکرد. موقع #اذان مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت.
می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری."
محلی نمیگذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."
می رفت من می ماندم و مشتری ها و…
#عیدغدیر خم که رفته بودیم برای #عقدش، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن. دیگر داشت کفرم را در می آورد😠 رفتم پیشش گفتم: "نماز تو سرت بخوره یکم آدم باش الان مراسم جشنته. این نماز رو بعداً بخون."
به کی می گفتی؟ گوشش بدهکار نبود همان بود که بود☹️
#ادامهدارد...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
وقتی #خدا در ذهن کسی بزرگ شد
و ماسوای آن، همه چيز حقير و کوچک بود،
او در هر شرايطی #پيروز است...
قبل از خواب زمزمه کنیم
«یا سَریعَ الرِّضا اِغفِر لِمَنْ لا یَملِک إلاالدُّعاء»
قربونت برم که زود از بندههات راضی میشی...
عشق بازی کردید تا حالا؟
بچه ها سعی کنید تو جوونی
#عاشق شید
حواستون جمع باشه ، جوونی که توی
جوونیش عاشق نشه
تو پیری هیچ کاری ازش برنمیاد..
اون چیزی که ما از
شهداء
دیدیم
عاشقی بود
عاشقی...