🍃خاطره ای که از بابک همیشه تو ذهن خانوادمون نشسته ،
متعصب بودنش بود، تعصب به خانواده اش ،تعصب به کشورش .
نسبت به اتفاقاتی که درپیرامونش در کشورش رخ میداد بی نظر و بی توجه نبود ،دوست داشت دراون اتفاقات نقش داشته باشه.دوست داشت کمک کنه به مملکتش.
یه روز صحبت شهدای مدافعان حرم که شد ،
بابک گفت :
"وظیفه ی ماست که بریم دراین مسیر قدم برداریم ،
اگر من نرم ، تو نری، کی باید جلوی داعش رو بگیره؟؟ اگر مسیر داعش به این مملکت کج بشه ،
اونموقع ما باید چیکارکنیم؟؟وظیفمونه دشمن رو تو نطفه خفه کنیم.نزاریم دشمن مسیرش به این سمت کج بشه ."
بچه خیلی متعصبی بود !
🍃برادرشهید
#شهیدبابڪنورے♥️
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷حاج قاسم فقط از خدا میترسید
و به همین دلیل هم جبهه کفر و نفاق از او میترسیدند...
#مکتب_حاج_قاسم❤️
🍃 @SALAMbarEbrahimm
#سيره_شهدا
💠 شهید حمید ایران منش
فرمانده گردان ۴۰۸ امام حسین (ع) ، لشکر ۴۱ ثارالله(ع)
تولد :کرمان ، ۱۳۳۴_ شهادت : خرمشهر , ۱۳۶۱ _ مزار: گلزار شهدای کرمان
❤️ ماه رمضان عروسی گرفتیم . مهمان ها را دعوت کردیم برای افطاری . حمید قبول نکرد شام عروسی طبق رسم معمول باشد . نان و پنیر دادیم و سبزی . دلم شور می زد . مدام توی این فکر بودم که چه شود ؟ آن شب ، هم بچه های سپاه آمده بودند ، هم چندتا از پول دارهای کرمان . استاندار را هم دعوت کرده بودیم .
همه سادگی مراسم را پسندیده بودند ، غیر از پولدارها که تا شام را دیده بودند جا خورده بودند . وقتی مراسم تمام شد ، حمید گفت « شجاعت فقط توی جنگیدن نیست . شجاعت؛ یعنی بتونی کار درستی رو بر خلاف رسم و رسومی که به غلط جا افتاده ، انجام بدی . من نمیگم شام دادن مفصل غلطه ، میخوام بگم شام دادن ساده هم غلط نیست .»
📚 مرتضی سرهنگی ، همسفر شقایق ، صص ۲۲۱ و ۲۲۲ (به روایت همسر شهید )
🌹 بنده راضی نیستم از کسانی که با خرج های. سنگین و با اسراف در امر ازدواج ، کار را بر دیگران مشکل می کنند . البته با جشن و شادی و مهمانی موافقیم ولی با اسراف مخالفیم.
📚همان ص 119
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا درست نوکر تو بی گناه نیست😔
💔اماحسین(ع)حال دلم رو به راه نیست...
@salambarebrahimm
دل من لک زده
تا کنج حرم گریه کنم💔
دو قدم روضه بخوانم...
دو قدم گریه کنم💔
#بطلب_آقا😔
#کلام_شهید
مینویسم...
هر آنکس که میخواند یا میشنود بداند...
شرمنده ام ازاینکه یک جان بیشتر ندارم تا در راه #ولیعصر(عج) و نائب بر حقش امام #خامنه_ای(مدظله) فدا کنم
#شهـید_حمید_سیاهکالی_مرادی♥️
بخش از وصیت نامه ی شهید
کانال کمیل
اصلا درست نوکر تو بی گناه نیست😔 💔اماحسین(ع)حال دلم رو به راه نیست... @salambarebrahimm دل من لک زد
بیا خیال کنیم
دستانمان بین ضریح
گره خورده اند!!!
بیا خیال کنیم...
کفشهایمان را از
کفش داری گرفته ایم و...
عقب عقب قدم بر می داریم
و میگوییم:
ولا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم!
4_5987567551771574828.mp3
1.95M
درد دل جانسوز شهید علمدار😔
💔🌷شب جمعه و یادشهدا با ذکر #صلوات
تاریخ تولد و تاریخ وفات دست خودت نیست
ولی تاریخ تحول دست خودته...
کی میخوای بشی؟
همونی که خدا می خواد؟!
کمی بهخودمون این حرفا رو بزنیم..
مداحی_آنلاین_وقتی_که_تو_نیستی_با_280520224250.mp3
7.69M
@salambarebrahimm
با اشکام حرف میزنم
#کلام_شهید
🌹شهید ابراهیم هادی
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
💓طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند
💓می گفت:
این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره
💓آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره
🌸 زینب اولین نفر از خانوادهاش بود که با حجاب شد. اولین نفر بود که چادر رو انتخاب کرد و چادرش باعث کینهی دشمن شد؛ منافقین تو یه کوچه بعد از نماز مغرب و عشا آنقدر گرهی روسریش رو کشیدند تا به #شهادت رسید در حالیکه فقط ۱۴ سال سن داشت.
هشتم خردادماه سالروز تولد شهیده #زینب_کمایی
در طلاييه
🌹 سه شهيد پيدا كرديم
پاهايشان با سيم تلفن
كلاف شده بود
و دستهايشان از پشت
بسته شده بود
🔺 خاک ها را كنار زدند متوجه شدند استخوانهای سينه و جمجمه
اين بچه ها روی زمين
كتاب شده است
🔺بعد معلوم شد كه دست و پای اين شهدای عزيز را
قبل از شهادت بستند
كنار هم خواباندند
🥀 با شنی تانک از روی سينه و جمجمه بچه ها رد شدند...
❓اين نوع جان كندن آسان است ؟
❓كه انسان تقاضای بازگشت كند؟
✅ اينجا سِری در كار است كه
چنين جان كندن بسيار سخت و دشوار دوباره طلب می شود....!؟
#توجه_به_پیکر_شهدا
پانزده شهید، بدون پلاک، صورت های متلاش شده، مانده بودند پنچاه متری خط عراق از روزهای اول جنگ بودند بعضی ها وسط میدان مین، بعضی ها گوشه و کنار سیم خاردارها. شناسایی تمام شده بود. مصطفی منطقه را دیده بود. برای عملیات آماده بودیم. قبول نمی کرد میگفت: « تا شهید هایی که تو خط موندن روعقب نیاریم، از عملیات خبری نیست » بیست روزی طول کشید. جمعشان کردیم، فرستادیم عقب.
🌷 #شهید_مصطفی_ردانی_پور
📚 یادگاران ، جلد هشت
#صاحبنا
حالا دیگر
دنیا با همه ی بزرگی اش؛ برایم کوچک شده!
می توانم بگویم که دیگر کم آورده ام!
باران که می بارَد دلتنگم...
آفتاب که می تابد دلگیرم...
انگار هیچ چیزی دیگر خوشحالم نمی کند
نمی شود بیایی؟
قرارِ دل های بی قرار
جمعه
دلم به هر بهانه ای، بهانه ی تو را میگیرد!
#امام_زمان
سر قبر نشسته بودم..
باران می آمد؛ روی سنگ قبر نوشته بود:
🌷شھید مصطفی احمدی روشن..🌷
از خواب پریدم!
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود،
ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم..
زد به خنده و شوخی گفت:
بادمجون بم آفت نداره. ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم:
کی شھید میشی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : ۳۰سالگی..
باران می بارید؛ شبی که خاکش می کردیم..
همسر شھید مصطفی احمدی روشن
بعضی وقتا هم
باید بشینی سر سجاده،
بگی: خدا...
لذت گناه کردن رو ازم بگیر
میخوام باهات رفیق شم...
رفقا ...
بیاید یجوری زندگی کنیم که هرکی ما رو دید بگه بوی کربلا میدی ...
بوی حسین (ع)...
خدایا با اینکه این
همه گناه کردیم بازم
مثلِ همیشه،
انقدر آبرومون رو حفظ میکنی
که همه بهمون میگن #التماس_دعا
شبتون مهدوی
یا علی
راهشان #خون میطلبد
" مرد " کیست ؟
تصویر کمتر دیده شده از
#شهید_محمدرضا_حقیقی
شهیدی که در قبر خندید ...