امشب از اون شبایی هستش که آدم سرگردون میشه... نمیدونه دلش برای جهانی که دیگه عطر نَفَس پیغمبر «ص» رو نداره بسوزه، یا به حال جگر پاره پاره ی پسر ارشد فاطمه الزهرا «س» خون گریه کنه. نمیدونه به یاد شب زیارتی غریب کربلا زار بزنه یا برای غم های دل خیرالنسایی که از فردا یتیم میشه خیمه ی عزا بزنه...
یه پاش هم مشهدِ و دور و بر گنبد طلای امام هشتم میچرخه. ایرانی که روزهای آخر صفر تلخ ترین خاطراتش رو به دوش کشید و دوباره داستان زهری و جگر شرحه شرحه ی فرزند پیغمبر ...
خلاصه که این شبهای آخر صفر، دلی که اهل دل باشه، دائم در حال دست و پا زدنه! آروم و قرار نداره و بیتاب دل زهراست...
به #افق آخرین شب جمعه ماه صفر
سیاه پوش بیست و هشتم صفر،
شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه
می گرییم...