❤️پدر دلسوز
🕊شهید منصور ستاری
🔸️حدود ساعت ۸ شب بود که تیمسار با لباس شخصی به منزل ما آمدند.ابتدا ایشان را نشناختم .جلو در ایستادند و از اوضاع و احوالمان پرسیدند .سپس گفتند :
_اجازه میدهید داخل شوم !"
گفتم:
_ببخشید می شود کارت شناسایی شما را ببینم؟"
چون واقعا ایشان را نشناختم.پس از اینکه دیدم در کارت نوشته شده منصور ستاری.
از کار خودم خجالت کشیدم و معذرت خواهی کردم .ایشان گفتند :
_اتفاقا شما کار درستی کردید.
🔸️وارد خانه که شدند ،مقداری قدم زدندو همه ی زندگی مارا ورانداز کردند .فصل تابستان بود و هوا بسیار گرم .ما در منزل کولر نداشتیم و تیمسار متوجه این موضوع شدند .با مقداری میوه از ایشان پذیرایی کردم .کمی نشستند و از پسر بزرگم درباره درس و مدرسه اش پرسیدند .سپس دختر کوچکم را نوازش کردند .
🔸موقع رفتن تاکید کردند ،هر مشکلی داشتید حتما به دفترم زنگ بزنید و پیغام بگذارید .فردای آن روز از دفتر ایشان به من اطلاع دادند که وامی برایم در نظر گرفته اند .به قسمت وام مراجعه کردم.مبلغ پنجاه هزار تومان وام بلاعوض به من پرداخت کردند .متوجه شدم تیمسار خواسته اند من با این پول کولر تهیه کنم .
🔸️بچه های من کم و بیش می دانستند امکاناتی که دارند از طریق تیمسار تامین می شود ،لذا دلبستگی خاصی به ایشان پیدا کرده بودند .
پس از شهادت تیمسار آن ها دل شکسته و آزرده خاطر شدند .بخصوص پسر بزرگم که مدتها گوشه گیر شده بود.😔
🔸من و فرزندانم همیشه از ایشان به عنوان یک پدر دلسوز یاد می کنیم و برای روح بزرگش فاتحه می خوانیم 🌹
📚پاکبازعرصه عشق ، ص198 ،199
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات💐
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
شهید منصور ستاری🌷
🔸️حدود ساعت ۸ شب بود که تیمسار با لباس شخصی به منزل ما آمدند.ابتدا ایشان را نشناختم .جلو در ایستادند و از اوضاع و احوالمان پرسیدند .سپس گفتند :
_اجازه میدهید داخل شوم !"
گفتم:
_ببخشید می شود کارت شناسایی شما را ببینم؟"
چون واقعا ایشان را نشناختم.پس از اینکه دیدم در کارت نوشته شده منصور ستاری.
از کار خودم خجالت کشیدم و معذرت خواهی کردم .ایشان گفتند :
_اتفاقا شما کار درستی کردید.
🔸️وارد خانه که شدند ،مقداری قدم زدندو همه ی زندگی مارا ورانداز کردند .فصل تابستان بود و هوا بسیار گرم .ما در منزل کولر نداشتیم و تیمسار متوجه این موضوع شدند .با مقداری میوه از ایشان پذیرایی کردم .کمی نشستند و از پسر بزرگم درباره درس و مدرسه اش پرسیدند .سپس دختر کوچکم را نوازش کردند .
🔸موقع رفتن تاکید کردند ،هر مشکلی داشتید حتما به دفترم زنگ بزنید و پیغام بگذارید .فردای آن روز از دفتر ایشان به من اطلاع دادند که وامی برایم در نظر گرفته اند .به قسمت وام مراجعه کردم.مبلغ پنجاه هزار تومان وام بلاعوض به من پرداخت کردند .متوجه شدم تیمسار خواسته اند من با این پول کولر تهیه کنم .
🔸️بچه های من کم و بیش می دانستند امکاناتی که دارند از طریق تیمسار تامین می شود ،لذا دلبستگی خاصی به ایشان پیدا کرده بودند .
پس از شهادت تیمسار آن ها دل شکسته و آزرده خاطر شدند .بخصوص پسر بزرگم که مدتها گوشه گیر شده بود.
🔸من و فرزندانم همیشه از ایشان به عنوان یک پدر دلسوز یاد می کنیم و برای روح بزرگش فاتحه می خوانیم 🌹
📚پاکبازعرصه عشق
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات💐