براستی #شهدا صاحب #حیات #طیبهاند.....!!!
روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار #شهدای بهشهر رفته بودم.
دیدم زن و شوهری بر سر #مزار پسرم نشستهاند و به شدت گریه میکنند.
رفتم نزدیک شون و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این مزار #پسر من است اما در این قبر #شهیدی نیست که شما اینقدر برایش گریه میکنید.
پسر من #مفقود #الجسد است.
در ضمن من اصلا شما را نمیشناسم.
از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند.
خانمی که گریه میکرد در جواب من گفت: فرزند #مریضی دارم که از ناحیه دو پا #فلج بود.
دوا و درمانهای ما نتیجه نداد و از سلامتیاش ناامید شدیم اما پسرم یک شب در خواب دید که #جوانی به سراغش آمده است و به او میگوید که از جایش #بلند شود.
پسرم در پاسخ جوان میگوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم.
#جوان میگوید برخیز تو #شفا یافتهای من #شهید #بالویی از مازندران هستم.
فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود.
من تمام #گلزار #شهدای شهرهای #مازندران را یک به یک رفتم و روی سنگ مزارها را خواندم.
تا اینکه بالاخره در گلزار شهدای بهشهر(اینجا) این سنگ قبر را پیدا کردم. پدر #شهید میگفت: نشستم و دوباره برایم مسلم شد که فرزندم #زنده #حقیقی است .....
هدیه به روح #شهید_حسینعلی_بالویی
@SALAMbarEbrahimm
🌹سلام برابراهیم 🕊
#مزار
برادرم در عملیات آزادی خرمشهر شهید شد. او را در قطعه 26 بهشت زهرا (س) دفن کردیم. در مراسم او متوجه شدم که ابراهیم هادی با موتور یکی از رفقا به آنجا آمد . مادر ابراهیم ، دختر عموی ما حساب میشد و شهید مهدی خندان نیز پسرخاله ما بود.
او پایش آسیب دیده بود و با عصا راه می رفت . وقتی کنار مزار رسید، شروع به روضه خوانی کرد . چقدر حالت زیبایی ایجاد شد😔 او بااخلاص مثال زدنی خودش می خواند و ما لذت می بردیم.
وقتی می خواست برود ، به مزار برادرم اشاره کرد و گفت ؛ عجب جای خوبی دفن شده، من دوست دارم که ان شاءالله قبرم همین جا کنار شهید حسن سراجیان باشد که هرکسی از کنار این خیابان رد شد به یاد ما باشد.
من این جمله در ذهنم ماند ، سال هابعد یک #شهیدگمنام در محل خالی کنار برادرم دفن شد. وقتی #مزاریادبود ابراهیم ، در مجاورت برادرم ساخته شد،تعجب کردم و از خانواده ابراهیم پرسیدم؛ شما به منظور این مزار را انتخاب کردید!؟ پاسخشان منفی بود . اما یقین داشتم که خودش اینگونه می خواسته...
📚برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم2
@SALAMbarEbrahimm