🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💕 #همســـــرانــہ
❣ مشغول آشپزی بودم ،
آشوب عجیبی در دلم افتاد ،
مهمان داشتم ،
به مهمانها گفتم : شما آشپزی ڪنید من الان بر می گردم .
رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم ، دعا ڪردم ، گریه ڪردم ڪه سالم بماند ، یڪ بار دیگر بیاید ببینمش ...
ابراهیم ڪه آمد به او گفتم ڪه چی شد و چه ڪار ڪردم .
❣رنگش عوض شد و سڪوت ڪرد ،
گفتم : چه شده مگر ؟
گفت : درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم ڪه مینگذاری شده بود .
اگر یڪ دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند ، می دانی چی می شد ژیلا ؟
❣خندیدم .😁
😅باخنده گفت : تو نمیگذاری من شهید بشوم ، تو سدّ راه شهادت من شدهای ؛ بگذر از من ...!
✍ بہ روایت همسر
🌹 #شهید_محمدابراهیم_همت
@SALAMbarEbrahimm
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃