🌷
کتاب شهدا را بسیار دوست داشت
با آنها بخصوص #شهید_همت ارتباط
زیادی برقرار می کرد.
یک روز قبل از رفتن به سوریه گفت:
مادر، من از هر کدام از #شهیدان چیزی
را یاد گرفته ام
اگر روزی نبودم به دوستان و آشنایان
بگویید این #کتاب ها را مطالعه کنند و
با درس گرفتن از منش و رفتار شهدا
زندگی خود را به جلو ببرند...
#شهید_عباس_آسمیه🌷
@SALAMbarEbrahimm
🔔مراقب باشيم
📢 #شیطان دزد است
♥️دزد،خانه خالی را نمی زند
♥️اگر دور و برت پرسه می زند
♥️در توچیزی دیده است
پس ، هم #شاد باش که در گوهر وجودی ات چیزی نهفته است که ارزش دارد!
هم #مراقب_باش
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌹حاج حسین سیب سرخی #غزل_خوانی @SALAMbarEbrahimm
کاش دعوت میشدم با زائران
در حرم پر میزدم با عاشقان
کاش من را هم صدایم میزدی
یک زیارت را به نامم میزدی
کاش گردد این گدا پا بوس تو
بنده عاشق تر و مخصوص تو😔
کانال کمیل
⬇️#مال_دنیا ⬇️ @salambarebrahimm 💠راستش صحبت از مال دنیا که میشه آب از لب و لوچه هممون راه میفته.
⬇️#جیز_جیز_دل⬇️
@salambarebrahimm
💠 وقتی غذا میخواد رو گاز سر بره اول یه مدتی آروم جیز جیز میکنه و بعد سر میره. وقتی با بعضیها صحبت میکنی هم، یه صدای جیز جیزی میشنونی، این آدمها کینه به دل گرفتن اما بروز نمی دن.
از رفتارشون و حرکاتشون میشه فهمید که کینه دارن، این همون جیز جیزه. اگه از دلشون خبر بگیری، کینه غوغا میکنه و هر لحظه ممکنه سرریز بشه.
قرآن برای این آدمها میگه:
🔻وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَر
ُ 🔻کینه ای که در دل پنهان میکنند خیلی بزرگ تر است
📔بخشی از آیه ۱۱۸ آل عمران
هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
📣 پیوستن به FATF، #کمیته_امداد را متهم به اسپانسری #تروریسم میکند/FATF را امضا کنیم، باید #سردار_سلیمانی را به آمریکاییها تحویل دهیم
#حسن_عباسی، رئیس اندیشکده یقین:
🔺پیوستن به FATF کمیته امداد را بدلیل اینکه #روز_قدس برای فلسطینیها کمک مالی جمع آوری میکند، متهم به اسپانسری تروریسم میکند
🔺همه کشورها برای پیوستن به FATF برای خود تحفظ قائل شدند و اعلام کردند که برخی از بندها را نمیپذیرند. این تحفظ در پیوستی که در نسخه لاتین FATF وجود دارد قابل ملاحظه است. ولی در لایحه #دولت هیچ تحفظی برای ایران وجود ندارد و دولت همه بندها را بدون هیچ شرطی پذیرفته است.
🔺دولت فقط به تامین مالی پرداخته ولی به 80 درصد بقیه کنوانیسیونهای مکمل FATF که به استرداد مجرمین است، هیچ توجهی نکرده است. با این لایحه باید بخش عمدهای از بدنه #وزارت_اطلاعات، #سپاه و کمیته امداد به دولت #آمریکا تحویل داده شوند.
@BASIRAT_CYBERI
🔳 #خاطرات_شهدا
💟⇐نمازهای #مستحبی زیاد میخواند،ولی به خوندن دو رکعت خیلی مقید بود.همیشه بعد از نماز #صبح با حالِ خاصی میخوندش.
💟⇐میدونستم پشتِ هر کارش حکمت و دلیلی نهفته.برا همین یکبار ازش پرسیدم: «این نمازِ دو رکعتی که بعد از نماز صبح میخوانی، چیه؟»
💟⇐اول از جواب دادن طفره رفت،
اما اصرار که کردم،گفت:
«اگه #قول بدی تو هم همیشه #بخونی میگم.»
💟⇐وقتی قول دادم،گفت:
«من هر روز این دو رکعت نماز رو برا #سلامتی و فرجِ #امام_زمان(عج) میخوانم...»
📚 منبع/ کتاب ساکنان ملک اعظم۳/ ص۴۴
#سردار_شهید_سیدعلی_حسینی
@SALAMbarEbrahimm
#طنز_جبهه
💠آبگوشت شیشه ای
بی سیم زدیم به حاجی که:« پس این غذا چی شد؟» خندید و گفت:« کم کم آبگوشت می رسه!» دلمون رو آب نمک زدیم برای یه آبگوشت چرب و چیلی، که یکی از بچه ها داد زد:« اومد! تویوتای قاسم اومد!»😍
خودش بود. تویوتا درب و داغون اومد و اومد و روبرومون ایستاد. قاسم زخم و زیلی پیاده شد. ریختیم دورِش و پرسیدیم:« چی شده؟» گفت:«تصادف کرده ام!»
- غذا کو؟ گفت: جلو ماشینه.
درِ تویوتا رو به زور باز کردیم و قابلمه ی آبگوشتو برداشتیم. نصف آبگوشت ها ریخته بود کف ماشین و دور قابلمه. با خوشحالی می رفتیم که قاسم از کنار تانکر آب، داد زد:« نخورید! نخورید! داخلش خورده شیشه است. » با خوش فکریِ مصطفی رفتیم یه چفیه و یه قابلمه دیگه آوردیم و آبگوشت ها رو صاف کردیم. خوشحال بودیم و می رفتیم طرف سنگر که دوباره گفت: « نبَرید! نبَرید! نخورید!» گفتیم:« صافشون کردیم.» گفت:
- خواستم شیشه ها رو دربیارم. دستم خونی بود. چکید داخلش.
همه با هم گفتیم:« اَه ه ه!! مُرده شُورت رو ببرند! قاسم!» و بعد وِلو شدیم روی زمین. احمد بسته ی نون رو با سرعت آورد و گفت:« تا برای نون ها مشکلی پیش نیومده، بخورید!»
بچه ها هم مثل جنگ زده ها حمله کردند به نون ها😄
@salambarebrahimm
رضا رضا.mp3
2.35M
💠دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی...
🌺میلاد امام رضا (ع) مبارک 🌺
@SALAMbarEbrahimm
قرار ما حرم توست یا امام رضا ع
امید ما کرم توست یا امام رضا ع
🕊خوشا به حال
🌸دل عاشقی که در هر حال
🕊کبوتر حرم توست یا امام رضا(ع)
🌸 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا🌸
کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد
بدون واسطه دم از احد نخواهد زد
گدای کوی رضا شو که این امام رئوف
به سینه ی احدی دست رد نخواهد زد❤️
#شبتون_شهدایی🌹
💠ماجرای کتیبه شیخ بهایی در ساخت حرم امام رضا(ع)
🔸 #شیخ_بهایی (قدس سره) عالم بزرگ شیعی و مجتهد عصر صفوی، طراح و معمار حرم مطهر #امام_رضا(ع) است. قبل از آن که ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ سفر مهمی پیش میآید. شیخ سفارشهای لازم را به معماران و مسئولان ساخت حرم کرده، بسیار سفارش می کنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند به جز سردر دروازه اصلی حرم. چرا که شیخ در نظر داشته روی آن #کتیبه ای را که از اشعار خودش بوده نصب نماید.
🔸ولی سفر شیخ به درازا میکشد و هنگامی که از سفر باز می گردد، با تعجب بسیار میبیند که ساخت حرم به پایان رسیده، سردر اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به #حرم مقدس هستند. 😳 شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت میشود و به معماران اعتراض میکند: «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نکردید؟» مسئول ساخت عرض میکند: «ما خواستیم صبر کنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأکید کردند که باید ساخت حرم هرچه سریع تر به پایان برسد. هرچه به او گفتیم که باید شیخ بیاید و خود بر ساخت سردر دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نکردند. وقتی زیاد اصرار کردیم، گفتند: کسی دستور اتمام کار را داده که از شیخ خیلی بالاتر و بزرگتر است. ما باز هم اصرار کردیم و خواستیم صبر کنیم اما زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا علی بن موسی الرضا(ع) دستور اتمام کار را دادهاند.»😊
🔸شیخ بهایی(قدس سره) همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم میروند و توضیح میخواهند. تولیت حرم نقل میکند: «چند شب پی در پی امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: «کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمیشود و هر کس بخواهد میتواند بیاید».
🔸شیخ با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری میشود😭 و به سمت ضریح میرود و ذکر « #یا_ستار_العیوب» بر لبانش جاری میشود. سپس در کنار ضریح آن قدر گریه میکند تا از هوش می رود. پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف میکند: من میخواستم کتیبهای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این وصف که افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمیتوانند وارد حرم و حریم مقدس حضرت رضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند.
آری درب خانه اهلبیت(ع) به روی همه، حتی غیر مسلمانان باز است..
📚 دلشدگان، نوشته محمد لک علی آبادی
@salambarebrahimm
درصحن وسرایت همه جامن نگریستم
جايی ننوشته ست گنهكار نيايد
درخرابات دلم خانه ی آبادی هست
تاکه برروی زمین صحن گوهرشادی هست
💠🌷 روایتی از یک #رویای_صادقه و عوض کردن پرچم گنبد #امام_رضا(ع)
👈راوی: پدر
#شهید_مرتضی_کریمی
🌷
🔻پدر شهید میگوید:
🔹🌷یکی از خدام #امام_رضا(ع) منزل ما آمد و #خوابی را که دیده بود برایم روایت کرد و گفت:
🔸🌷«خواب دیدم بالای گنبد امام رضا (ع) آقایی پرچم مشکی را پایین میآورد و پرچم #سبز را بالا میبرد، خطاب به آن آقا گفتم شما کی هستی؟ و با اجازه چه کسی این کار را میکنی؟
🔹🌷گفت؛ من #مرتضی_کریمی شهید مدافع حرم هستم؛ با اجازه امام رضا (ع) این کار را میکنم.
🌷
🔸🌷صبح همان شب، خوابی که دیده بودم را برای همکاران تعریف کردم و تصمیم بر این شد #منزل شما بیاییم و پیام شهید را به شما منتقل کنیم و اینطور شد که با شما تماس گرفتیم و بعد عازم این #سفر شدیم؛
🔹🌷به محض دیدن #عکس_شهید، چهره آقا مرتضی برایم تداعی شد، همان چهرهای بود که در خواب دیده بودم.»
#شهید_مرتضی_کریمی🌹🕊
شادی روحش #صلوات
@SALAMbarEbrahimm
﷽
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ
ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ
ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ،
ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ.
👌ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ
ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ و ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ
ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟!
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ..
👈ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ راصدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم!!
#عاقلانرااشارهایکافیست😉
التماس دعا❤️
کانال کمیل
⬇️#جیز_جیز_دل⬇️ @salambarebrahimm 💠 وقتی غذا میخواد رو گاز سر بره اول یه مدتی آروم جیز جیز میکن
⬇️#درد_دل_با_غریبه ⬇️
@salambarebrahimm
💠 یه وقتهایی آدم حسابی دلش میگیره، یه مشکلی، یه چیزی هست و آدم فکر میکنه باید حرف دلشو به یکی بگه. این جور وقتها معمولاً آدمها دنبال یه بهونه هستن تا سر دلشونو باز کنن.
و یه وقت میبینی اصلاً حواسشون نیست دارن برای کی درد دل میکنن، برای یه آدم غریبه، یا برای آدمی که ممکنه بدی مارو بخواد.
اگه خیلی لازم بود با کسی درد دل کنیم باید به دوست واقعی بگیم، نه به غریبه و دشمن.
🔻لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ
🔻محرم اسرار از غیر خودتان انتخاب نکنید
📔بخشی از آیه ۱۱۸ آل عمران
❤️شهید حاج حسین خرازی❤️
🍂نگاهش می کردم. یک ترکه دستش بود، روی خاک نقشه ی منطقه را توجیه می کرد. بهم برخورده بود فرمانده گردان نشسته، یکی دیگر دارد توجیه میکند. فکر می کردم فرمانده گروهان است یا دسته. ندیده بودمش تا آن موقع بلند شدیم. می خواست برود، دستش را گرفتم. گفتم « شما فرمانده گروهانی ؟ » خندید. گفت « نه یه کم بالاتر» دستم را فشار داد و رفت. حاج حسن گفت « تو این و نمی شناسی ؟ » گفتم « نه. کیه ؟ » گفت « یه ساله جبهه ای، هنوز فرمانده تیپت رو نیمشناسی؟»🍂
@salambarebrahimm
یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی