گفت: این ام ایمن!! شهادت زن ها قبول نیس...
حضرت فرمود: پیغمبر اکرم خودش فرمود شهادت زن ها در امور مالیه اگه همراه با مردها باشه اشکالی نداره...
یعنی چی؟! یعنی اگه یه جا اختلاف مالی هست این طرف میگه این جنس مال منه، اگه یه مرد و یه شاهد زن بیان قبوله، شهادت زنها ضمیمه ی به شهادت مردا قبوله...
گفت: عه آره اینم پیغمبر همینجوری گفت
بازم ثابت شد ابوبکر اشتباه کرده
گفت: خب علی، ام ایمن شهادت میدین؟!
گفتن: آره شهادت میدیم
خب یا بنت رسول الله ثابت شد من اشتباه می کنم، ولی فکر نکنی من میخواستم سر شما رو کلاه بزارم فکر نکنی من میخواستم دزدی کنما...
من فکر می کردم این درسته...
بگیر سندو برو سند رو داد حضرت رفتن...
(اما ببینید این علامت سوالو حضرت تو ذهن مردم گذاشت اومد بیرون)
ادامه دارد...
هدایت شده از Modafe313yar
☀️ یادمان باشد با آمدن خورشید از خواب بیدار شویم، نمازمان قضاست...
❣️ اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#امام_زمان
❇️ @modafe313yar❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیکارکنم تو #نماز "حضور قلب" داشته باشم؟🌱
🌱@salambarebrahimm🕊
وَأَحْسِنُوٓا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ...
البقره/۱۹۵
نیکی کن بنده ی من!
اون بنده هامو که خیرشون به همه میرسه رو خیلی دوست دارم...
#قرآن_بخوانیم 🍃
اسلام دین مهربونیه، دین خوش اخلاقی...
دینیه که میگه حتی اگر بهت بد کردن، باهاشون خوب تا کن...
اسلام دین خشونت نیست، دین داد و فریاد نیست، دین تهمت و بد اخلاقی نیست...
بیایم نماینده خوبی واسه دینمون باشیم😉
کانال کمیل
#شهادت_حضرت_زهرا_ سلام الله #نفوذ و #دشمن_شناسی چرا بعد از پیامبر اکرم صلوات الله علی بن ابیطالب عل
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله
#دشمن_شناسی
عمر رو فرستاد گفت برو سند و بگیر...
خب اونجا بود که سیلی زد و سند و گرفت و اومد...
حضرت دیگه با اون(عُمر) صحبت نکرد...
این سخنرانی بزرگ رو کرد وقتی سخنرانی کرد مسلمونا موندن حرف زهرا را گوش کنن یا حرف...
گفت: ای دختر پیغمبر حرفاتو زدی؟!
فرمودن: آره
توضیحاتتو برای مسلمونا دادی؟!
فرمودن: آره
خب میبینی بهت جواب دادن؟!
فرمودن: نه
گفت: میبینی دوتا قرائته یه قرائت تو، یه قرائت من، یه برداشت تو از اسلام یه برداشت من
میبینی برداشتت رای نداره برو تو خونه ات بگیر بشین اینا برداشت منو قبول دارن
حضرت فرمود: نمیرم خونه بگیرم بشینم...
گفت: چی کار می کنی؟!
فرمود: می رم شکایتتون رو به پدرم می کنم
(این نفهمید زهرا چی میگه...)
حضرت زهرا سلام الله رفت سر قبر پیغمبر نشست یه فریاد کشید یا رسول الله تو از دنیا رفتی این امت تو در حق ما چه کردن...
شروع کرد افشاگری زنهای مدینه اومدن (چون میدونین در زمان رسول الله زنها شاگرد زهرای مرضیه بودن مسئله ازش می پرسیدن، تفسیر قران ازش یاد میگرفتن مثلاً فضه که خادمه ی حضرت بود کنیز نبود که دختر یکی از ثروتمندان مدینه بود این میخواست تفسیر قرآن یاد بگیره اومد به حضرت زهرا گفت خانوم من میخوام بهم ویژه تعلیم قران یاد بدین در ازاش من میام در کارهای خونه تون بهتون کمک می کنم حضرت قبول کردن این میومد تو یه سری از کارها کمک می کرد حضرت هم فرصت پیدا می کرد بهش قرآن یاد بده)
وقتی که زهرای مرضیه شروع کرد به گریه کردن به عنوان همدردی اومدن...
حضرت توی این گریه ها افشاگری میکرد یا رسول الله این ها اومدن قدرت رو گرفتن...
این آقا همونی بود که تو جنگ احد فرار کرد...
این همونی بود که شما برائت رو بهش دادی خدا گفت ازش بگیر...
خب زنها گوش می کردن میومدن خونه یکی به برادرش میگفت یکی به شوهرش میگفت
چرا همچین کردین؟!
آقا مگه رسول الله نگفته بود #علی!!
چرا علی رو گذاشتین کنار؟!
چرا اینا رو آوردین سرکار؟!
خب اینا نیس که اون اول کار تو غوغا سالاری گیر کرده بودن آرام آرام موج بیداری از زهرا به زنها از زن ها به خانه ها برگشت شروع شد...
اومدن بقیع، از مسجد دور شدن اما چون خونه ی حضرت قبر پیامبر جا نداشت چهار تا اتاق ۲در۳ بود اما قبرستان بقیع باز بود اومد تو بقیع زنها فراوان اومدن...
حرکت داره میره رو به جلو و این ها رو میزنه باید چی کار کنیم ؟!
باید زهرا رو بزنیم...
عملکرد زهرا منجر شده بود به این که خانه علی شده بود کانون مخالفین...
ابوبکر یه نامه برا حضرت زهرا سلام الله نوشت
دختر پیغمبر، من مخلص توام، من نوکر توام، تو نور چشم جامعه مایی
اما ...
علی از وجود تو سوء استفاده کرده، خونه ی تو رو کانون مخالفین قرار داده بنابراین برای اینکه این کانون بهم بخوره علی رو ازخونه ات بیرون کن...
یا به علی بگو اینا رو بیرون کنه...
نامه رو داد به زهرای مرضیه...
شیطنت بود دیگه...
حضرت جواب نامه اش رو نداد
ابوبکر رفت سخنرانی کرد گفت: این خونه اینجوری شده...
جمعیت رو آوردن درب خونه ...
برای چی؟!
برای اینکه علی رو ببرن...
اونوقت گریه کجا بود؛ سر قبر پیغمبر
قبر پیغمبر کجاست؟! بغل مسجد
تو این مسجد ابوبکر میره خطبه ی نماز جمعه بخونه دیگه ...
میدونید زهرای مرضیه سلام الله تقریبا کارش در تاریخ بی نظیره...
یعنی شما یه خانم هجده ساله رو درنظر بگیرین اذان صبح میگفتن ایشون شروع میکردن به گریه
اذان مغرب و عشاء که میگفتن تعطیل میکردن
یک ساعت برو گریه کن ببین چی میشه...
خب تو گریه ها حرف میزد دیگه ...
خب صدا میرفت تو مسجد...
اینایی که تو صف جماعت نشسته بودن میشنیدن چی میگه...
حرفام حرفای افشاگری بود دیگه...
ابوبکر خطبه میخوند ایشون هم حرف میزد مردم خطبه ها ی اونو گوش میکردن میدیدن همه چیز با حرف های ایشون رد میشه
اومدن یه جو سازی کردن و زهرا رو از کنار مسجد دورش کردن، گفتن اینایی که تو مسجد نماز میخونن از گریه های زهرا خسته شدن
گفتن خوب میرم بقیع...
چون اول کار همه رفته بودن سمت ابوبکر دیگه...
چهار نفر مونده بودن سلمان، مقداد، ابوذر، عمار یکی یکی شروع کردن به برگشتن...
ابوبکر یهو نگاه کرد دید عه این هفته زبیر نیومده جلسه بعد ابوالهیثم همینجوری یکی یکی...
کجا رفتن؟!
میرفتن در خونه ی علی...
علی ما اشتباه کردیم رفتیم سراغ اینا...
تو خونه ی علی اون چهار نفر شدن ۱۱ نفر...
۱۱ تا مخالف اینا...
ابوبکر دید که عه کار داره خراب میشه (میدونین علی بن ابیطالب فرمود این عدد ۱۱ به ۴۰ برسه کار تمومه ۴۰ نفر یاور بشن تمومه)
عدد رسیده به ۱۱نفر...
ابوبکر اینو فهمید تازه متوجه شد زهرا چی گفت...
گریه های زهرا برا پیغمبر نبود که...
گریه ها برا وضعیت پیش امده...اونام خودشون گفته بودن گریه کن دیگه
ادامه دارد...
یا اَیُّهَا الذینَ آمنو، اُوفوا بِالعُقود...
اگر به عهدهایتان وفا کرده بودید تا الان آمده بود...
اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
نمی دونم چرا بین این همه شهید پیله کردم به تو...!!
شاید فقط با تو #پروانه میشم ...🌸