eitaa logo
کانال کمیل
6.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
کرامات و معجزه شهدا "چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست! باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم. دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم... می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است... از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید... برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ... به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ..."
محمودرضا رو بعد از شهادتش تو خواب زیاد دیدم ولی حتی یکبار هم تو لباس غیر رزمی و تو موقعیت عادی نبوده. دیشب بازم تو درگیری (شدید) می دیدمش. گمانم شهدا بعد از شهادتشون هم مشغول مبارزه اند. والله اعلم. #برای_محمودرضا احمدرضا بیضائى برادر شهید مدافع حرم #محمودرضابیضائی ✍عصر پنجشنبه یادی کنیم از شهدا....
🔴 وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ   و ما انسان را آفريدهايم و میدانيم كه نفس او چه وسوسهاى به او میكند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم ق / 16 خوبه که خدا ... از حال و روز بندگانش ... آگاهست ... ...
هایمان ... را بدانیم ... و بعد از این همه ... تحویل بدهیم آن را ... به صاحبش ... 🔸خدایا ... شش دنگ... این دل بنامت ... خودت بیا و درستش کن... ... برای همه ...
از آن بچه های درس خوان و باهوش بود. وقتی برای دانشگاه‌های تقاضای پذیرش فرستاد، همه‌شان جواب مثبت دادند. تو هول و ولای آماده شدن برای سفر به فرانسه بود که یکی از دوستانش از فرانسه به ایران آمد. دوستش که آنجا مشغول تحصیل بود، گفته بود: "در اوج مبارزات یک‌بار در فرانسه خدمت امام(ره) رسیدم. گفتند: به وجود تو در بیشتر نیاز داریم. من هم قید را زدم و برگشتم". همین یک جمله از (ره) کافی بود که بعد از آن همه تقاضا و پیگیری، قید را بزند؛ همان جایی که دانشجو ها برای رسیدن به آن،سر و دست می شکستند.
هدایت شده از کانال کمیل
4_701316387901014022(1).mp3
4.81M
اهنگ ترکی برای امام زمان (عج) التماس دعای فراوان فوق العاده زیبا 👌 @salambarebrahimm اللهم عجل الولیک الفرج
4_5917911608956289347.mp3
5.34M
موقع استجابت دعاست... (قبل از غروب آفتاب روز جمعه...) دعای سمات فراموش نشود 🌺 التماس دعا @salambarebrahimm
ای کاش کبوتر حریمت باشم...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تخریب‌چی خودت باش! حجت الاسلام علیرضا پناهیان @salambarebrahimm
پروردگارا! گاهی خجالت می کشم در حضورت؛ حتی بکشم! پروردگارا! برای آمرزشم؛ رجب... شعبان... و رمضان... را محیا نمودی که بنده ات از غل و زنجیر شیطان درون ؛ و از غبار گناه،منزه گردد... پروردگارا! شرمنده ام از رحمانیتت... شرمنده ام که در لحظه ی گناه و لذتش را بر نگاهت ترجیح دادم؛ و غفلت کردم... پروردگارا! تو را نه برای بهشت و جهنم؛ برای خودت میخواهم! که خواهان منی؛ اما از سر ندیدم و نمی بینم... پروردگارا! قلبی که محبت غیر تو را در خود راه دهد! نمی خواهم... واجـعـل قـلبـــي بـحبک مـتيماً... و دل مرا سرگشته و ديوانه و محبت خود قرار ده...
حمد بقره - عبدالباسط.mp3
1.65M
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
#چه_کسی_می_داند؟! شاید در آسمان بسیاری هستند که دلشان بخواهد تا به زمین بیآیند و طعم عشق و بندگی را بچشند! و ما اینجا ،بیخیال ز خدا ویران و حیرانیم #خوبه_انسان_کمی_آدم_باشد