eitaa logo
‏🇮🇷‎ مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷
7.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
18.7هزار ویدیو
1.3هزار فایل
‏🇮🇷 جوانان ایرانِ اسلامی، تاریخ‌سازند. در این کانال با همراهی شما، آرمانهای انقلابِ اسلامی را پی‌ می‌گیریم. با ما همراه باشید. ‏‏🌸🇮🇷🌸‏ https://eitaa.com/joinchat/1807089723C10ec9361fa 🌺 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عقاب آسمان در نبرد هوایی، کارگر در خانه مردم روستا! 🔹 به مناسبت سالروز شهادت فرمانده مرزهای هوایی ایران، شهید 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏💠 سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. 🔸 درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. 🔹آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود.... 🔸افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ 🔹اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد:👇 ♦️ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. 🔸 او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹شهید بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ 🔸با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ 🔹 سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. 🔸 یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. 🔸 بعد رو کرد به من و گفت: عباس! !! 🔹 این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۱۳۸۳/۱۰/۲۳ ☀️(مدظله‌العالی) —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷
📢 عباس بابایی؛ جوان حزب‌اللهی که مخالفان انقلاب را هم جذب میکرد 🔻رهبر انقلاب: سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. ⛔️ وقتی فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد. 🔹 خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹 شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! ! این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۸۳/۱۰/۲۳ 🌷 سالگرد شهادت @SANGAR_1
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏💠 سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. 🔸 درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. 🔹آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. 🔸مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. 🔹بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ 🔺 دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. ⛔️ وقتی فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. 🔸افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ 🔹اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد:👇 ♦️ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. 🔸 او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹شهید بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ 🔸با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ 🔹 سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. 🔸 یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. 🔸 بعد رو کرد به من و گفت: عباس! !! 🔹 این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۱۳۸۳/۱۰/۲۳ ☀️(مدظله‌العالی) —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏💠 سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. 🔸 درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. 🔹آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. 🔸مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. 🔹بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ 🔺 دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. ⛔️ وقتی فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. 🔸افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ 🔹اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد:👇 ♦️ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. 🔸 او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹شهید بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ 🔸با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ 🔹 سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. 🔸 یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. 🔸 بعد رو کرد به من و گفت: عباس! !! 🔹 این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۱۳۸۳/۱۰/۲۳ ☀️(مدظله‌العالی) —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷
📢 عباس بابایی؛ جوان حزب‌اللهی که مخالفان انقلاب را هم جذب میکرد 🔻رهبر انقلاب: سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. ⛔️ وقتی فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد. 🔹 خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹 شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! ! این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۸۳/۱۰/۲۳ 🌷 سالگرد شهادت @SANGAR_1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عقاب آسمان در نبرد هوایی، کارگر در خانه مردم روستا! 🔹 به مناسبت سالروز شهادت فرمانده مرزهای هوایی ایران، شهید 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏💠 سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. 🔸 درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. 🔹آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود.... 🔸افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ 🔹اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد:👇 ♦️ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. 🔸 او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹شهید بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ 🔸با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ 🔹 سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. 🔸 یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. 🔸 بعد رو کرد به من و گفت: عباس! !! 🔹 این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۱۳۸۳/۱۰/۲۳ ☀️(مدظله‌العالی) —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷