eitaa logo
شھیـدان‌مـحـمـدخاڪستـرے🇮🇷
209 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
702 ویدیو
76 فایل
⸎ارتباط با سازنده کانال و مدیر اصلی ⸎👇 کپی حلال به شرط صلوات برای محمد و آل محمد
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که امام زمان دفنش کرد در مطلب شهیدی که امام زمان (عج) کفنش کرد آمده است: شهیدی بود که ذکرش یابن الزهرا یا بیان یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن ، بود بسیار به امام زمان (عج) علاقه داشت، از همرزم روحانی خود خواست در مراسمش سخنرانی کند، وقتی شهید شد آن روحانی چنین کرد و ذکرشهید را نیز خواند، غسال در مراسم بود فریاد زد وقتی می خواستم شهید را کفن کنم، شخص بزرگواری وارد شد و گفت برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. من رفتم وسط راه گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد، با عجله برگشتم دیدم شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته است، حالا فهمیدم...نشناختم... در مطلب عکس امام را با گوشت بدنش از سینه جدا کردند ! آمده است: رزمنده ای بنام "محمود سرشار" هنگام پاکسازی منطقه سرو آباد در حالی که تمثال امام را به سینه داشت اسیر شد، ضد انقلاب عکس امام را در حالی که محمود زنده بود با گوشت بدنش از سینه او جدا کردند یعنی دور عکس امام را با سرنیزه تا عمق سینه اش بریده بودند! و اینگونه به شهادت رسید. @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
کدامیک را انتخاب می‌کنید EitaaBot.ir/poll/f9jpg حتما شرکت کنید نشر دهید تا دوستان نظر خود را وارد کنند
⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⠿⠛⠉⠀⠀⠀⠉⠛⢿⣿⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣿⣿⣿⠟⠁⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠈⣿⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣿⣿⠃⠀⠀⣀⣤⣶⣶⣷⣶⣦⡀⠀⢸⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣿⠃⠀⣠⡾⠋⣿⣿⣿⣿⣿⠿⠃⢀⣿⣿⣿⡿ ⣿⣿⣿⡇⠀⢰⣿⣇⠀⠀⠉⠉⠉⠀⠀⣠⣾⣿⡿⠁⣠ ⣿⣿⣿⠁⠀⠘⣿⡟⠁⠀⠀⣀⣤⣶⣿⣿⡿⠋⢀⣾⣿ ⣿⣿⣿⡄⠀⠀⠘⣇⠀⢠⣾⣿⣿⡿⠟⠋⠀⣠⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣷⡀⠀⠀⠙⢦⡟⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣼⣿⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣿⣷⣦⣀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣠⣶⣿⣿⣿⣿⣿⣿ ⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣷⣶⣶⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿ ارسالی اعضای کانال @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
•••شھیدمحسن‌قوطاسلو 🕊 🌱-تاریخِ‌تولد : ۱۳۶۹/۱۱/۷ 🌱-محل‌تولد : شھرستان‌پاکدشت‌تھران 🌱-تاریخِ‌شھادت : ۱۳۵۹/۱/۲۱ 🌱-محل‌شھادت : روستا؎‌برنه ‌حلب-سوریه [۲۶سال‌سن] 🌱-مزارِ‌شھید: قطعه۵۰بھشت‌زهرای‌تهران' 📚 @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
بچه ها داشتن عقب میکشیدن، رو دیدم لنگون ،لنگون با سر و صورت خاکی داره برمیگرده گفت؛ چیزی نمونده بود!! رسیده بودیم بالا فقط چند قدم دیگه قله رو گرفته بودیم. بغض نذاشت ادامه بده..... گفتم؛ خیره انشالله، دوباره برمیگردیم دلاور غصه نخور. چیزی نگفت، سرش رو پایین انداخت و رفت پایین ✅برگشتیم، عقب تو مقر مرکزی. برنامه ریزی برای حمله دوباره شروع شد، یک هفته ای تا شروع دوباره عملیات زمان لازم بود. هر روز ابراهیم رو میدیدم، انگار حالش خوب نبود. فردا قرار بود دوباره بزنیم به قله. ✅دوست صمیمی ابراهیم که مثل برادر بودن با هم اومد پیشم، گفت؛ مسئله ای هست در باره ابراهیم ، می خوام بگم گفتم ؛ چیه؟ گفت؛ ابراهیم تو عملیات قبلی مجروح شده ولی بخاطر اینکه بر نگرده دمشق چیزی نگفته!!! ✅شوکه شدم، سریع رفتم پیشش گفتم؛ ابراهیم ببینم کجات مجروح شده؟ خندید گفت؛ نه بابا چیزی نیست ، یه خراش جزئی بوده گفتم؛ ببینم زخمت رو!!!! پاچه شلوارش رو بالا زد، دوتا ترکش نارنجک ،یکی به زانوش و یکی به ران پاش خورده بود. گفتم؛ باید بری درمانگاه و برگردی دمشق سرخ شد، گفت؛ اذیت نکن فلانی من تا امروز درد این ترکشها رو تحمل کردم تا تو حمله دوباره شرکت کنم. ✅دیدم قبول نمیکنه، رفتم پیش ابوحامد و قضیه رو بهش گفتم. حاجی ابراهیم رو خواست پیش خودش تا باهاش حرف بزنه نمی دونم بینشون چی گذشت، وقتی ابراهیم از اتاق آمد بیرون با لبخند گفت؛ حاجی اجازه داد بمونم. ✅حالا تازه میفهمم که چه چیزی بین حاجی و ابراهیم بوده ✅حاجی ، رفیق بهشتی خودش رو شناخته بوده... ➖➖➖➖➖➖➖ @SHAHIDMOHAMADEKHAKESTARI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا